شخصیت و اندیشه های الهیاتی کارل بارت (کلیساشناسی)

مهمترین نتیجه الاهیاتی کتاب فن بالتازار

اما طنز تاریخ این است که مهمترین نتیجه الاهیاتی کتاب فن بالتازار آن بود که نظر بارت در مورد تجزیه ناهنجار مشابهت وجود یا مشابهت ایمان، که وی با چنان قوتی بر آن تأکید می کرد، تعبیری نادرست از مسئله تلقی شد. صرف نظر از آنچه در دینداری عامیانه کاتولیک معمول بود، هم الاهیات کاتولیک و هم کلیسای کاتولیک حقیقتا نخواستند تفاوت میان خدا و نوع بشر را از میان بردارند، و بر آن نبودند تا وحی، یعنی فیض الاهی را در قبضه و تصاحب خود گیرند. بارت، همان طور که فن بالتازار از حیث الاهیاتی و با ایجاد تمایزات دشواری در مفهوم طبیعت درک کرد، سرانجام این مطلب را تصدیق کرد. در ایام جوانی، در سال 1955، آنگاه که پس از هفت سال از رم برگشتم، و (مانند بسیاری از الاهیدانان کاتولیک که متأثر از این مسائل بودند) در اولین گفتگوی خود با بارت، در خصوص این بحث و جدل سخن گفتیم، ایشان را فردی با شور و حرارت قدسی و با طبع جذاب یافتم: «در الاهیات، آدمی هیچ گاه نمی داند که آیا او دارنده من است یا من دارنده او؟»
وی در مورد مسئله پرمناقشه مشابهت وجودی، که صرف اعتقاد به آن نشانه کاتولیک بودن نیست، فقط گفت: «من اینک آن را به بوته فراموشی سپرده ام!» و در واقع، بارت پس از آن، دیگر هیچ گاه از این بیان استفاده نکرد. اما این امر مانع از آن نشده است که الاهیدانان متعصب پروتستان و کاتولیک، که بنا به دلایل و ایقانات کاملا شخصی می خواهند انشقاق بین کلیساها را در روح القدس، عیسی مسیح و حتی خدای پدر (و نه پاپ، کلیسا و آیین های مقدس) ببینند، مشابهت وجودی را وجه تمایز کلیساها بدانند. کارل بارت، دقیقا بدان سبب که پایدارترین پیشرفت الاهیات پروتستان را تحقق بخشید، تا حدود بسیار زیادی، به الاهیات کاتولیک نزدیک شد. طریقه و مکتب انجیلی پروتستان کاملا بر مسیح به منزله کانون و مدار تأکید می کند، و درست از همین راه است که به طریقی عام و جهان شمول به هدف، یعنی امکان یک الاهیات کلیسای جهانی نوین نایل می آید.

تفاهم کلیسای جهانی

از زمان نهضت اصلاح دینی و شورای ترنت، آموزه آمرزیدگی گناهکار را هم رکن ایمان (که پایایی و سقوط کلیسا به آن است) تلقی کرده اند و هم مانعی اساسی در راه تفاهم کاتولیک ها و پروتستان ها. اگر در این باب امکان نوعی همگرایی، و در واقع، نوعی اجماع وجود داشت، توفیق عظیمی بود برای از میان برداشتن تفرقه موجود در کلیسا. کتاب آمرزیدگی، دقیقا می خواهد همین را نشان دهد. با فهم درست آموزه آمرزیدگی، می توان به طور کلی توافق و همنوایی بنیادینی بین تعالیم کارل بارت و تعالیم کلیسای کاتولیک یافت و به همین سبب، دیگر هیچ دلیلی برای تفرقه و انشقاق میان پروتستان ها و کاتولیک ها وجود ندارد. او با زیرکی محتاطانه ای در نامه خود و در همنوایی با کتاب آمرزیدگی نوشت که: «اگر آنچه از کتاب مقدس، الاهیات کاتولیک رومی، چه جدید و چه قدیم، و افزون بر آن، از «کتاب راهنمای دنتسینگر» و در واقع از متون شورای ترنت استنباط می کنید، واقعا و حقیقتا تعالیم کلیسای شما است و تأیید می شود که تعالیم کلیسای شما است (احیانا از طریق اجماع بر سر کتاب شما)، پس من که دوبار به کلیسای سانتاماریا مادجوره در ترنت رفته ام تا با حال و هوای کلی آنجا همدلی کرده باشم، احتمالا باید برای بار سوم به تعجیل به آنجا روم و با ندامت زبان به اعتراف بگشایم که: «پدران، من گناه کرده ام.»
کتاب آمرزیدگی، آن طور که بعضی امیدوار بوده و بعضی واهمه داشته اند، از سوی ممیزان و سانسورچی های رومی در «فهرست» کتب ممنوعه قرار نگرفت. در سال 1958، پاپ جدیدی انتخاب و تحول جدیدی آغاز گردید. بالاخره در سال 1971، در جزیره مدیترانه ای مالتا، امکان ایجاد یک کمیسیون مطالعاتی در خصوص فدراسیون جهانی لوتری و کلیسای کاتولیک رومی برای تمهید مقدمات دقیق جهت ساخته و پرداخته کردن یک سند مشترک محقق گردید. این سند مالتا بیانگر اجماع و اشتراک نظر است: «امروزه وفاق و اجماع گسترده ای در باب تفسیر آمرزیدگی وجود دارد. الاهیدانان کاتولیک نیز در خصوص مسئله آمرزیدگی تأکید دارند که هیچ اوضاع و احوال انسانی در لطف الاهی نجات و رستگاری مؤمنان دخیل نیست. الاهیدانان لوتری تأکید می کنند که واقعه آمرزیدگی به آمرزش فردی گناهان محدود نمی شود، و نیز آمرزیدگی را نوعی اعلام درستکاری فرد گناهکار، که امری کاملا عارضی و خارجی است، نمی دانند. پیام آمرزیدگی، به منزله مبنایی برای اختیار و آزادی مسیحی در مقابل قید و بندهای فقهی حصول رستگاری، باید همواره به مثابه تبیین مهمی از حقیقت پیام بشارت از نو بیان شود.» همین جا بود که کلیسای رم، پیام آمرزیدگی را تأیید کرد. اما کارل بارت دیگر فرصت مهاجرت به ترنت را نداشت; زیرا سه سال بود که دیگر در قید حیات نبود.

کلیسا همواره نیازمند اصلاح است
البته پیام آمرزیدگی «به منزله مبنایی برای اختیار و آزادی مسیحی در مقابل قید و بندهای فقهی حصول رستگاری»، پیامدهای قاطع و بنیادینی دارد، پیامدهایی نه تنها برای افراد، بلکه برای کلیسا که صرفا به معنای اجتماعی از مؤمنانی است که همواره نیازمند تجدید حیات از رهگذر فیض، بخشایشگری و رهایی بخشی الاهی هستند. کلیسا همواره نیازمند اصلاح است!

کلیساشناسی بارت

بارت زمانی که عنوان «اصول اعتقادات قطعی کلیسا» را جایگزین عنوان اولیه «اصول اعتقادات قطعی مسیحی» کرد، در صدد نوعی اظهار نظر برنامه ریزی شده علیه فردگرایی لیبرالی و فردگرایی کرگگور بود. او نه تنها به هرگونه استفاده سهل انگارانه از واژه «مسیحی» حمله می کرد، بلکه بیش از همه «به رغم مصایبی که با روند کلی پیشرفت او همراه بود»، در پی ایضاح این نکته بود که اعتقادات قطعی نمی تواند یک علم کاملا «آزاد و فارغ بال» باشد، بلکه باید «علمی محدود و مقید به حوزه کلیسا باشد، که فقط در این حوزه است که امکان و معنا می یابد.» از این رو، پیشتر در مقدمه (در باب اعلان کلیسا، در باب کلیسای سمعی و تعلیمی) و سپس در آموزه خدا و برگزیدگی (برگزیده شدن بنی اسرائیل و کلیسا)، و بالاتر از همه در مجلدات سه گانه آموزه آشتی، فصول طولانی به امر کلیساشناسی اختصاص یافته است. همه آنچه در اینجا درباره تجمع، بنا کردن و مأموریت کلیسا از رهگذر قدرت روح خدایی که برانگیزاننده ایمان است، گفته می شود، عشق و امید را در دل ها زنده می کند; همه آنچه در اینجا درباره ecclesia una sancta , catholica et apsotolica گفته می شود، قوی ترین تحول پروتستانتیسم، و نزدیکترین رهیافت به کاتولیک است: کلیساشناسی جامع و، از این رو، حقیقتا جهانی، متمرکز بر انجیل.
تفاهم عمومی، در هر دو سوی، تنها زمانی دچار مشکل شد که بحث و گفتگوها به ساختار سازمانی و رویه عملی کلیسا، یعنی معنا و مدلول آیین های مقدس و بالاتر از همه، تلقی و فهم الاهیاتی از سلسله مراتب اداری کلیسا، وظایف کشیشی کشیشان و اسقفان و (البته بیش از همه) مقام پاپ کشانده شد. امکانات و مقدورات فرا گیرد فوق العاده مقام پاپ، کارل بارت را شیفته و مجذوب خود کرده بود، اما شکل و عمل عینی و ملموس این مقام، او را دلسرد و نومید کرد: او مکرر می گفت که «نمی توانم صدای شبان نیکو را از این مقام پطرس بشنوم.» در آن زمان، آن مقام از آن پیوس دوازدهم بود.

شورای دوم واتیکان

دوره پاپی ژان بیست و سوم، که گرچه فقط پنج سال دوام داشت اما دوران ساز بود، و بیش از همه شورای دوم واتیکان و تغییر پارادایمی دوگانه ای که این شورا پدید آورد (یعنی تلفیق نهضت اصلاح دین و پارادایم های مدرن با کلیسا و الاهیات کاتولیک) اموری بودند که عمیقا کارل بارت را متأثر ساختند. شورا سپس آنچه را که در ظاهر، بیانی پروتستانی راجع به لزوم اصلاح مداوم (کلیسا همواره نیازمند اصلاح است) بود، در اساسنامه خود در باب کلیسا جای داد و عملا آن را پیاده کرد: پیش بردن موضوعات و اموری که از یک طرف، موضوعات مورد علاقه اصلاحگران، اعم از روحانی و عامی، محسوب می شوند (ارزیابی دوباره کتاب مقدس و موعظه گری، و تا حدی مطالبی از این سنخ را با عوام الناس در آیین های عبادی در میان گذاشتن) و از طرف دیگر، اموری که به مدرنیته تعلق دارند (آزادی ایمان، وجدان و دین، تساهل و تفاهم عمومی، رویکرد جدید به یهودیان، ادیان جهانی و دنیای غیر دینی به طور کلی). کارل بارت از جنبش حیات بخش تازه ای که در آن روزگار در کلیسای کاتولیک پدید آمده بود (جنبشی که به نظر می رسید در مقابل تحجر و تصلب پردامنه پروتستانتیسم قرار داشت) دچار حیرت و وجد شده بود. او هم از جنبه انسانی پاپ شورا و هم از جنبه انجیلی آن عمیقا متأثر بود، و لذا بی درنگ در مورد ژان بیست و سوم گفت: «اینک می توانم صدای شبان نیکو را بشنوم.»

سفر به رم
با این همه، او هیچ گاه فردی کاتولیک نشد. به هر تقدیر، او در اندیشه گراییدن به کلیسای دیگری نبود; دغدغه او همواره گراییدن همه کلیساها به عیسی مسیح بود. اما به هر حال، این وضعیت جدید برای او جالب بود و همین نیز او را بر آن داشت تا در سال 1966 سفری به رم داشته باشد. او این سفر را سفری برای زیارت آرامگاه رسولان نامید (بیماری مانع از آن شد تا دعوت مرا برای شرکت در شورا بپذیرد. بارت در رم) پس از گفتگوهایش با مقامات و مراجع متعدد رم، دریافت که نظر عموما مثبت او نسبت به مذهب کاتولیک شورایی، مقبول افتاده است: «کلیسا و الاهیات به قدری دچار تغییر و تحول شده اند که من هیچ گاه تصورش را نمی کردم.»
اما جانشین رونکالی، یعنی پل ششم، به نظر او مردی شایسته تکریم، در واقع دوست داشتنی، اما البته درخور تأسف می آمد; او تقریبا با لحنی آزاردهنده به بارت گفت که تا چه حد به عهده گرفتن و استفاده از کلیدهای پطرس، که خداوند آنها را به او سپرده، مشکل بوده است. این مسئله قبل از بخشنامه سرنوشت ساز پل ششم علیه کنترل «مصنوعی» زاد و ولد اتفاق افتاد; اما مسائل بحث انگیز ناشی از آن شورا، پیامدهای ممانعت ها و کارشکنى هاى رایج در دستگاه پاپ و مصالحه هاى به عمل آمده در شورا، در واقع چهره خود را نمایان ساختند.

توقف نوشتن اصول اعتقادات قطعی کلیسا
معلوم نیست که کارل بارت چه تصوری از دو پاپ بعدی داشت، دو پاپی که (همچون مظهری از سازش پذیری و سازش ناپذیری) نام اسلاف خود، ژان و پل، آن دو انسان کاملا متفاوت را ترکیب کردند. او چند ماه پس از دیدارش از رم، نهایتا کار روی اصول اعتقادات قطعی کلیسا را متوقف ساخت (وی خیلی پیش تر از مرگ خود، قوای خلاقه خود را از دست داده بود); آنچه او می خواست شاهد چاپش باشد، درس گفتاری از بخش چهارم آموزه آشتی، یعنی گفتاری در باب اخلاق، بود. تقدیر این بود که این اثر آخرین اثر مهم چاپ شده او باشد. آن اثر سیزده جلدی بزرگ به صورت یک سمفونی ناتمام باقی ماند، نظیر جامع الاهیات توماس آکوئیناس، که وی کار روی آن اثر عظیم را چند ماه قبل از مرگش، به نحو مرموزی متوقف ساخت. کارل بارت در آخرین مسوده ناتمام سخنرانیش نوشت که باید همواره در کلیسا به ایمان پدران گوش فراداد: «خداوند، خدای مردگان نیست، بلکه خدای زنده هاست»; «بنی آدم همه در او می زیند، از رسولان گرفته تا پدران روزگاران گذشته و گذشته های دور.» اینها آخرین عباراتی است که بارت هشتاد و دو ساله نوشت. صبح روز بعد، دهم دسامبر 1968، همسرش دید که او با آرامش تمام به خواب ابدی فرو رفته است.

علت نقد پارادایم مدرنیته

نخستین مسئله ای که ذهن هر الاهیدانی را به خود مشغول می دارد این است که کارل بارت را چگونه و در کجای تاریخ الاهیات باید جای داد؟ آیا او فردی فوق العاده «نو ارتدکس» است؟ (و در کل، کسی آثار او را نمی خواند؟) تقریبا در سراسر آمریکا و نیز غالبا در مکتب بولتمان در طیف نوارتدکس ها قرار داده می شود، و از او قطع امید می شود؟ یا آیا او مبدع بی نظیر الاهیاتی قرن است؟ در آلمان، او بسی فراتر از مکتب بارت، مورد تمجید قرار می گیرد، و البته برایش مانع تراشی می کنند. نظر کاتولیکی و فراگیر، هم علیه دشمنان بارت که او را فردی ناشایست می دانند و هم علیه پیروانش که از وی تمجید می کنند، این است کارل بارت آغازگر چیزی است که امروزه آن را پارادایم «مدرن» الاهیات می نامند. مقصود از این نکته دو چیز است:
1ــ برای کسانی که بارت را تحقیر می کنند، باید گفت که کارل بارت واقعا یک آغازگر و در واقع، آغازگر اصلی پارادایم «پست مدرن» الاهیات است; پارادایمی که در آن زمان، آغاز شده بود.
2ــ اما برای ستایندگان متعصب بارت نیز باید گفت که کارل بارت آغازگر چنین پارادایمی است، نه کامل کننده آن.

بارت پیرو الاهیات مدرن
به راحتی می توان سه امر را از مکتوبات و دوره حیات بارت، یا به قول ابرهارت بوش «از نامه ها و متون زندگی نامه خودنوشت او» استنباط کرد. اول اینکه بارت پیرو پر و پا قرص الاهیات مدرن بود: او در اصل به دنیای طبقه متوسط تعلق داشت (از شعر و موسیقی در محافل تفریحی و دانشجویی گرفته تا نظامیگری)، و در همان مراحل اولیه، ایدئالیسم شیللر «بیانیه» تانهویزر ریشارد واگنر او را به شور و شعف آورد. خیلی زود برای این دانشجوی الاهیات، که در نخستین نیم سال تحصیلی خود با روش تاریخی- انتقادی آشنا شده بود، کانت و شلایرماخر چهره های برجسته اندیشه محسوب شدند. بدین ترتیب، او شاگرد اساتید بزرگ لیبرال گردید: ابتدا هارناک (در برلین) و سپس و مهمتر از او، ویلهم هرمان (در ماربورک)، که توانستند کانت و شلایرماخر را با نوعی مسیح مداری برجسته و متمایز تلفیق نمایند.
از آنجا که بارت دستیار مارتین رید، سردبیر نشریه لیبرالی دنیای مسیحی بود، با محصولات فکری برجسته ترین لیبرال ها، از بوسه و گونکل گرفته تا ترولچ و ورنل سر و کار داشت. اما بارت بعدا به منتقد سرسخت پارادایم مدرن روشنگری تبدیل شد; پارادایمی که پس از یک دوره راست کیشی شدید لوتری و کالونی در قرن هفدهم گسترش یافت، در قرن هیجدهم تثبیت گردید، نهایتا در قرن نوزدهم با شلایرماخر شکل کلاسیک خود را نمایان ساخت و با الاهیات لیبرال که در پی شلایرماخر آمد جایگاهی برجسته پیدا نمود; پارادایمی که جهت گیری آن تماما به نوع بشر معطوف بود. تجربه ده سال بارت به عنوان کشیش در سافنویل، جامعه کشاورزی و رو به صنعتی شدن سوئیس، به همراه مشکلات اجتماعی آن روزگار، باعث گردید که او مدت ها پیش از جنگ جهانی اول، در مورد خوش بینی بورژوایی نسبت به پیشرفت و تمایلات همگون خواهانه فرهنگ پروتستانتیسم دچار شک و تردید شود; و در واقع، آن تجربه ده ساله، او را به فردی سوسیالیست و متعهد به آرمان کارگران تبدیل کرد.
او شاهد بود که زمانی که بحران موعظه بیداد می کرد (نیمکت های خالی و عدم تأثیر آموزش های آیین تأیید) کل دانش انتقادی مدرنی که در باب کتاب مقدس وجود داشت به او هیچ کمکی نمی کرد. او برای موعظه، آموزش و مراقبت های کشیشی، نیازمند مبنای الاهیاتی کاملا متفاوتی بود که تعلق خاطر آن، اولا و بالذات، خداوند باشد نه آدمیان. او به رغم همه احترامی که برای لیبرالیسم مدرن قائل بود، احساس کرد که نسبیت گرایی تاریخی، توأم با فردگرایی دینی، مسیحیت را به نحو فزاینده ای، از درون تهی کرده است.

وقوع جنگ جهانی اول نشان دهنده بحرانی بنیادی برای پارادیم مدرن
از نظر بارت، وقوع جنگ جهانی اول در سال 1914 نشان دهنده بحرانی بنیادی برای پارادیم مدرن بود.
1ــ از یک طرف، تمایل مدرن الاهیات لیبرال به همگونی و یکسان سازی، چهره خود را کاملا آشکار ساخته بود; و آن هنگامی بود که نود و سه نفر از متفکران آلمانی، از جمله تقریبا تمامی اساتید بارت در حوزه الاهیات، و از آن میان، از همه مهمتر، هارناک و هرمان در یک بیانیه عمومی، با خط مشی جنگی ویلهلم دوم و حمله به بلژیک بی طرف، هماهنگ شدند.
2ــ اما از طرف دیگر، سوسیالیسم اروپایی نیز در مبارزه با ایدئولوژی جنگ، ناکام شده بود و تقریبا در همه جا از جنگ حمایت می کرد. بدین ترتیب، الاهیات شخصی کارل بارت نهایتا به یک «الاهیات بحران» تبدیل شد. این الاهیات، در سال 1918، پس زمینه ای بسیار تأثرانگیز و دراماتیک داشت که از آن جمله می توان به زوال نهایی امپراتوری آلمان، کنترل کلیساها توسط شهریاران محلی، حضور ایالات متحده در اروپا، انقلاب روسیه و ناآرامی اجتماعی در آلمان اشاره کرد.
 


منابع :

  1. هانس کونگ- متفکران بزرگ مسیحی- گروه مترجمان- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

  2. محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- تهران- سمت- 1382

  3. سایت مرکز گفتگوی ادیان- مقاله شخصیت و اندیشه های کارل بارت

  4. تونی لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- نشر و پژوهش فرزان روز- چاپ اول- 1380 ش.

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/116170