جایگاه سنت در الهیات مسیحی (نهضت اصلاح و سنت)

دیدگاه کاتولیک ها درباره سنت

روشن است که امروزه سه چهارم جهان مسیحیت، بى درنگ به این سؤال که «آیا مسیح قصد داشت بنیان گذار دینى مبتنى بر سنت باشد؟» پاسخ مثبت می دهند. می توان این اکثریت عظیم مسیحیان را بخش «کاتولیک» جهان مسیحیت نامید هدف از کاتولیک نامیدن این مسیحیان مصادره به مطلوب در یک مسئله بحث انگیز نیست، بلکه مقصود این است که عنوانى مناسب براى اشاره به نظامى از ایمان و عمل داشته باشیم که به شکل اجمالى بین کلیساهاى «پیش از اصلاحات» یعنى فرقه هاى رومى، ارتدکس شرقى، قبطى، حبشى، ارمنى، سورى، یعقوبى، کلدانى و مالابارى مشترک بود؛ نظامى که این کلیساها آن را از کلیساى تجزیه نشده باستان در امپراتورى یونانى رومى که همگى اجزاى آن بودند به ارث برده بودند. بر اساس نگاه «کاتولیکى» به سنت، مسیح بخشى از سنت ایمان را از کلیساى یهودى موجود گرفته بود و بخش دیگر را در طول زندگانى زمینى اش و به ویژه در «چهل روز عظیم» بین رستاخیز و عروج که طبق گفته لوقاى قدیس (اعمال رسولان 1: 3) عیسى بر روى زمین بود و «دربارة امور ملکوت خدا» سخن گفت براى رسولانش و دیگر شنوندگان آشکار نمود. بر این اساس او با زدن مهر تأیید بر برخى باورهاى یهودى پیشین و یا با آشکار کردن حقایقى تازه براى اولین بار، ریشه و جوهره باورهاى اصلى ایمان راست کیش و نظام آیین هاى مقدسى که براى نجات بشر وضع کرد را به پیروانش سپرد. مسیح به آنها گفت که باید خود را اسرائیل حقیقى، یعنى کلیساى او (عیسى)، بدانند؛ کلیسایى که آن را بر شالوده پطرس بنا خواهد کرد (متى 16: 18). او وعده داد در همه ایام، تا انقضاى زمان، در این جامعه که بنیاد آن الوهى است حضور خواهد داشت (متى 28: 20) و همچنین وعده داد پاراکلیت را که اعضاى آن جامعه را به همه راستى ها هدایت خواهد کرد (یوحنا 16: 13)، به سوى آن بفرستد. «کاتولیک ها» این وعده ها را ضمانت «خطا ناپذیرى» کلیسا در تفسیر و بیان محتواى اصیل سنت دانسته اند. افزون بر این، آنها معتقدند که در درون کلیسا وظیفة مهم و ویژه حفظ (و هر جا لازم شود بیان) سنت از سوى مسیح به دوازده رسول و جانشینان آنها، یعنى اسقفان، واگذار شده است. طبق این دیدگاه همه آنچه مسیح تأسیس کرده بود، عبارت بود از:
الف) یک سنت که بى شک در ابتدا به شکل یک شیوه زندگى مطرح بود نه به صورت اعتقادنامه اى که با دقت تدوین شده باشد؛ و تا آنجا که بیان لفظى به خود گرفته بود، بیانى ملموس و محسوس داشت نه منطقى یا متافیزیکى.
ب) طبقه اى از حاملان سنت مشتمل بر دوازده نفر که او، به زبانى مکاشفه اى، آنها را امیران ملکوت آینده نامید. صحیح نیست که از عیسى با عنوان مؤسس، یعنى مؤسس مجموعه حاملان سنت یا کلیسا، یاد کنیم؛ زیرا این مجموعه یک جامعه جدید به شمار نمی آمد، بلکه در واقع تنها باقی مانده راست کیش کلیساى یهودى باستان دانسته می شد. اما در همان مراحل اولیه، تحولى چشمگیر رخ داد، نیروى سرزنده سنت مسیحى خود به خود ساز و کار پیچیده اى را براى محافظت از خود پدید آورد ساز و کارى که در حوزه آیین زرتشتى و بودیسم نیز مشاهده می شود. اولین عنصرى که در این ساز و کار پدیدار شد مجموعه رسمى کتاب مقدس بود. در ابتدا تنها متون مقدسى که کلیساى مسیحى در اختیار داشت، متون مقدس کلیساى یهودى و یا به عبارت دقیق تر متون مقدس کلیساى یهودى اى که در خارج از فلسطین وجود داشت بود. کتاب مقدسى که در بیشتر بخش هاى کلیساى مسیحى آغازین پذیرفته شد نسخه سبعینیه عهد عتیق بود؛ این نسخه کتاب هایی را که اکنون اپوکریفا نامیده می شود نیز شامل می شد. در نتیجه، سنت شفاهى که در دست حاملان زنده سنت (رسولان و جانشینان آنها) بود از همان ابتدا تا اندازه اى تحت نظارت متون مکتوب قرار داشت؛ متونى که دربردارنده دست کم برخى از عناصر اصلى تشکیل دهنده سنت تلقى می شدند. نزاع مارکیون در قرن دوم کلیسا را وادار کرد مجموعه اى از نوشته هاى رسولى را شکل دهد تا از این طریق یگانگى سنت در اختیار خود را با آنچه مسیح به حاملان اولیه سنت سپرده بود نشان دهد و ادعاى گنوسى ها را مبنى بر در اختیار داشتن یک سنت سرى مغایر و مخالف با سنت کلیسایى ابطال کند. این مجموعه رسولى به عنوان «عهد جدید» رسمیت یافت و مرجعیت و وحیانیتى برابر با متون مقدس اصلى یعنى «عهد عتیق» کلیساى یهودى پیدا کرد. در قرن دوم شاهد اولین اعتقادنامه هاى تعمیدى هستیم، یعنى عبارات مختصرى که ساختار سه قسمتى آنها برگرفته از ورد سه بخشى پدر، پسر و روح القدس در کلمات رسمى تعمید بود. هدف از این اعتقادنامه ها خلاصه کردن ضروریات ایمان راست کیشى بود تا حتى افرادى که توانایى ذهنى ضعیفى داشتند نیز بتوانند آنها را به خاطر بسپارند. وجود مجموعه رسمى کتاب مقدس و اعتقادنامه هاى تعمیدى در قرن دوم، کمک بزرگى به نهادى بود که سنت کاتولیک را استمرار بخشید و از آن در برابر هرگونه تغییر اساسى محتوا محافظت کرد.

تأسیس شوراهاى جهانى

آخرین تحول بزرگ راهبردى براى حفظ اصالت سنت، تأسیس شوراهاى جهانى، ابداع شاخص قرن چهارم، بود. در قرن دوم و سوم هیپولیتوس، ایرنئوس و ترتولیان می توانستند به سلسله پیوسته اسقفان و نیز به اتفاق نظر خود به عنوان دلیلى بر اعتبار سنت کلیسایى در مقابل سنت هاى سرى مورد ادعاى فرقه هاى گنوسى استناد کنند. اما در پایان دوره جفا معلوم شد که ممکن است خود اسقفان که حاملان اصلى سنت بودند نیز در مورد محتواى آن اختلاف پیدا کنند؛ و این اختلاف ها در مسیحیت، همانند بودیسم، تنها به وسیله تشکیل شورایى برطرف می شد که در مقام نظر یا در واقع نماینده مجموعه کامل حاملان اصلى سنت بود؛ یعنى شوراى جامع اسقفان جهان. هدف این شوراها بیشتر تعیین آموزه اى بود که از ابتدا در کلیسا به آن معتقد بوده اند، نه کشف حقایق تازه. به همین خاطر، اگرچه هر اسقفى، در مقام نظر، حق داشت ایمانى را که از پیشینیانش دریافت کرده بود و از اولین بنیان گذار کلیساى محلى اش به آن کلیسا رسیده بود در حضور شورا مطرح کند، اما طبیعتا بیشترین اهمیت به شهادت «مقرهاى رسولى» اصلى داده می شد. بى شک، توافق کامل در قبول یک نوع خاص از ایمان، آن را در ذهن مسیحیان کاتولیک به طور خدشه ناپذیرى معتبر و مستند به رسولان می ساخت. اما اگر توافق کامل قابل دسترسى بود، شاید دیگر تشکیل شوراها لزومى نداشت. به همین علت این اصل به وجود آمد که توافق اکثریت قاطع حاملان سنت به ویژه اگر متصدیان یک یا چند مقر بزرگ رسولى در میان آنها باشند ـ حجیتى همانند توافق کلى دارد. این اصل توسط سن وینسنت اهل لرینس بیان شد. او اظهار می دارد و یا تلویحا بیان می کند که اجماع «تقریبا همه» به منزله اجماع «همة کشیشان» است. بنابراین اقلیت کوچکى از حاملان سنت که به مرجعیت اکثریت تن نمی دهند، تفرقه افکن می شوند. بیان مشهور دیگرى دربارة حق اکثریت حاملان سنت براى تصمیم گیرى در مورد شکل درست سنت، در کلام معروف آگوستین قدیس یافت می شود، همه جهان با اطمینان حکم می کنند کسانى که در هر جاى جهان خود را از همة جهان جدا می کنند، خوب نیستند.بیشتر آنچه به شوراهاى جهانى معروف شده اند، در واقع نماینده همه اسقفان جهان نبوده اند. در واقع، جهانى محسوب شدن این شوراها به این دلیل بوده است که اکثریت اسقفان، آنها را در همان زمان یا به تدریج پذیرفتند.

شکاف بین اکثریت و اقلیت
ما در اینجا تنها به دنبال بررسى هاى نظرى هستیم و به این مسئله نمی پردازیم که نزاع هاى الاهیاتى در هزاره اول مسیحیت تا چه حد بازتاب خصومت هاى سیاسى، ملى و یا نژادى بوده اند؛ اما این نکته قابل ذکر است که به دنبال هر یک از اعتقادنامه هاى تعیین کننده در دوره شورایى، شکافى بین اکثریتى که آن را پذیرفتند و اقلیتى که آن را رد کردند به وجود آمد؛ پس از شوراى نیقیه و قسطنطنیه، یک کلیساى آریوسى «استنکاف کننده» در میان گوت ها و سایر اقوام بربر شمالى به وجود آمد؛ بعد از شوراى افسس، یک کلیساى نستورى «استنکاف کننده» در سوریه و ایران تأسیس شد؛ پس از شوراى کالسدون، کلیساى منوفیزیت که هم اکنون اکثر مسیحیان مصر و ارمنستان را در بر دارد، از دیگر مسیحیان جدا شد. اما «کلیساى بزرگ»، کلیساى اکثریت حاملان سنت، کلیساى امپراتورى رومى یونانى، کلیساى «همایونى» یا «شاهانه» عنوانى که گروه هاى جداشده شرقى به طعنه براى اشاره به این کلیسا به کار می بردند در حالى که این کلیساى شاهانه گروه هاى ناراضى پیرامون خود را کنار می زد، خود بر گرد تخت سلطنت و مقر رسولى بزرگ رم به مدت هزار سال یکپارچه باقى ماند و اتحاد باشکوه خود را حفظ کرد؛ البته جدایى کم اهمیت زنونى و فوتیوسى از این امر مستثنا هستند. در کلیساى «باعظمت» یا «همایونى» که در آستانه شقاق بزرگ قرار گرفته بود، ساختار چهار بخشى سنت محورى ـ ساختارى که دو دین بودایى و زرتشتى به طور مبهمى به سوى آن پیش رفته بودند ـ به نحوى کامل، روشن و آگاه شکل گرفته بود و تأثیرگذارترین و باشکوه ترین شکلى را یافته بود که تا آن زمان در جهان وجود داشت. در این ساختار، کلیسا، نظام سلسله مراتبى، مجموعه رسمى کتاب مقدس و شوراهاى جهانى وجود داشتند و هر یک نقش خود را هماهنگ با دیگر اجزاء در کار حفظ، توضیح و تبیین سنت رسولى انجام می دادند.

رابطه بین کتاب مقدس و سنت از نظر متکلمان کاتولیک

رابطه بین کتاب مقدس و سنت به نحو بر جسته ای در مناقشه بین کاتولیک ها و پروتستانها از قرن 16 تاکنون ترسیم شده است. شورای ترنت (فصل 4، 8 آوریل 1546) بین کتابهای مکتوب و سنن غیر مکتوب تفاوت قائل شد، احتمالا نیت اسقفان در شورای ترنت این نبود که به طور مشخص خود را به دو منبع برای اعتقادات مسیحی ملتزم سازند، یکی وحی منزل در کتاب مقدس و دیگری سنت زنده شفاهی، این عقیده در بین متکلمان کاتولیک از زمان شورای ترنت تا واتیکان دوم رواج داشته است. سنت همواره به صورت امری متفاوت از کتاب مقدس تلقی می شده است و عقیده بر این بوده است که آموزش هایی را که انجیل بیان نکرده است می توان تنها در سنت یافت. طبق این دیدگاه سنت به عهد جدید افزوده می شود و بدین سان کتاب مقدس و سنت دو منبع معادل و مشابهند که مکمل یکدیگر بوده و روی هم رفته یک مجموعه بزرگتری را که شامل کلیت حقیقت و حیانی است پدید می آورند، زبان این دو منبع به طور مکرر در متون ارتدکس از قرن 17 به بعد شبیه زبان به نوشته های کاتولیک ادامه می یابد. سخن پترس مغیلا در اعتراض نامه ارتدکس (1643) در این مورد نمونه خوبی است، ارکان ایمان اعتبار و حجیت را تا حدودی از کتاب مقدس و تا حدودی از سنت کلیسایی می گیرند. جزمیات کلیسا بر دو نوعند برخی مستند به منابع مکتوبند. و برخی دیگر شفاهی هستند.

نهضت اصلاح و سنت

نهضت اصلاح، ذاتا و در مراحل اولیه اش، شورشى بود که در غرب اروپا علیه مرجعیت طبقه حاملان سنت، نه علیه مرجعیت سنت و یا بنیان گذار آن، آغاز شد. این نهضت شورشى بود که به علت فساد و اخاذى هاى پاپ و مقامات کلیسایى رخ داد. در اولین شور خشم علیه فساد روحانیون، رهبران نهضت ضرورى دانستند این ادعا را از اساس انکار کنند که گروهى از افراد از طرف خدا براى حفاظت از وحى مسیحى منصوب شده اند. دورنماى ذهنى و جهان بینى مصلحان اولیه درست به اندازه جهان بینى الاهیدانان قرون وسطا مدرسى بود و دقیقا به همان شکل، مصرانه یک الاهیات جزمى را، به عنوان عنصرى ضرورى در دین، خواستار شدند. از این رو، فقط عناصرى از سنت کنار گذارده شد که نتیجه مستقیم نظام سلسله مراتبى حاملان سنت بود. باید مبناى جدیدى براى مرجعیت سنت مسیحى پیدا می شد. این مبنا در «کتاب مقدس، و فقط کتاب مقدس» یافت شد. در بخش هاى قبل گفته شد که از نظر مسیحیان کاتولیک، ساختار ایمان راست کیش بر دو ستون استوار است؛ سنت شفاهى کلیسا و کتاب مقدس؛ نتیجه منطقى اصلاحات، تخریب ستون اول و بر جاى گذاشتن ستون دوم بود. انسجام و استحکام مسیحیت راست کیش آن قدر بود و هست که توانست به مدت سیصد سال در سراسر اروپاى پروتستان عملا دست نخورده باقى بماند و بر روى تنها ستون برجاى مانده استقرار یابد. صد سال پایانى شاهد فرسایش این ستون از طریق جریان مستمر نقادى کتاب مقدس و در نتیجه، فروریختن بخش هاى متکى بر آن بود. با این حال، این پیامد در آن هنگام قابل پیش بینى نبود. الاهیدانان بزرگ پروتستان راست کیش در قرن شانزدهم و هفدهم تنها در پى پیرایش نظریه کاتولیکى مرجعیت به معنایى که در ادامه می آید بودند: ما تقریبا با کاتولیک ها در این عقیده موافقیم که یک سنت غیر قابل تغییر و داراى حقیقتى جاودانه وجود دارد و این سنت توسط مسیح، خداوند ما، در طول زندگى زمینى اش و در «چهل روز عظیم» به رسولان به عنوان حاملان سنت اعطا شده است؛ اما انکار می کنیم که رسولان باید نقش خود را، به مثابه حاملان سنت، به جانشینانى منتقل می کردند و یا اینکه عملا منتقل کرده باشند. نقش آنها به عنوان محافظان حقیقت کاملا موقتى بود و با مرگ آنها پایان یافت. با این حال، آنها از سوى خدا ملهم بودند که عهد جدید را به نگارش در آورند که به همراه عهد قدیم، سنت را به طور کامل و کافى در بر دارد. از آن هنگام به بعد، تنها مرجع محتواى حقیقت وحیانى باید در کلام مکتوب خداوند یافت می شد و اکنون نیز باید در آن یافت شود؛ و شوراها و مجامع هیچ مرجعیتى ندارند مگر آنچه که با پارسایى و دانش اعضاى آنها مرتبط باشد. پیش فرض این آموزه در مورد کتاب مقدس که بر اساس آن، کتاب مقدس به طور جداگانه و مجزا از حیات کلیساى تعلیم دهنده، تنها منبع حقیقت دینى است ضرورتا نظریات بى روح «الهام لفظى» بوده است؛ نظریاتى که در طى دوره مدرسى پروتستان رواج داشتند، هرچند این دوره قطعا سهم بسیارى در گسترش این آموزه داشته است. پس از مطرح شدن این آموزه، بلافاصله دو مسئله مطرح شد:
1. اگر مرجعیت کلیسا در عمل هیچ است، چگونه می توان فهمید که «کتاب مقدس» چیست، یا به عبارت دیگر چگونه باید فهمید چه کتاب هایی باید در مجموعه رسمى جاى گیرند و چه کتاب هایی نباید؟ زیرا تا پیش از این، اعتقاد به رسمیت داشتن و الهامى بودن این کتاب هاى خاص تنها بر اساس مرجعیت کلیسا بود.
2. از آنجا که برخى قسمت هاى کتاب مقدس مسلما به شیوه اى مبهم نوشته شده اند، عوام چگونه باید تشخیص دهند که معناى صحیح چیست؟

الهیدانان کاتولیک مخالف اصلاحات

الهیدانان کاتولیک مخالف اصلاحات، بى درنگ مسئله اول را علیه اصلاح گران مطرح کردند. این ایراد در پى خود سؤال از رسمیت داشتن اپوکریفا را پیش کشید؛ کتاب هایی که به دلیل عبارتى از کتاب دوم مکابیان (12: 43ـ45) که دعا براى مردگان را تمجید می کرد، براى مصلحان ناخوشایند بود. مشکل مشابهى براى بسیارى از مسیحیان پروتستان به سبب ناسازگارى ظاهرى رساله یعقوب قدیس با آموزه لوترى «عادل شمردگى فقط از طریق ایمان» پیش آمد؛ واقعیتى که سبب شد لوتر این رساله را «رساله پوشالى» بخواند. مسئله دوم توسط گرایش هایی که بلافاصله در مسیحیت اصلاح شده ظاهر شدند برجسته شد و آن را به آشوبى از فرقه ها از دیدگاه هاى راست کیش مدرسى لوتر و کالون گرفته تا آریانیسم سوکینوس و زیاده روى هاى دیوانه وار آناباپتیست هاى مونستر تبدیل کردند. تعارض آشکار بین نظریه پروتستان در مورد سادگى و روشنى معناى کتاب مقدس و تنوع بى حد و حصر نظرات کسانى که اظهار می کردند کتاب مقدس را تنها مرجع تعیین، حد و مرز سنت مسیحى می دانند، در بیت معروف ورنفلس اهل باسل به استهزاء کشیده شده است: این کتابى است که همگان نظر خود را در آن می جویند و همگى آنچه را که می خواهند در آن می یابند.مصلحان براى پاسخ به اولین مسئله، مجموعه رسمى کم حجم فلسطینى عهد قدیم را پذیرفتند که هم اکنون نیز در کلیساى یهودى معتبر است. مبناى این تصمیم (همان گونه که جروم نیز تأکید داشت) این بود که قطعا خود یهودیان می دانند متون مقدسشان چیست (بدین ترتیب سنت اولیه مسیحى را که مجموعه رسمى حجیم تر، یعنى نسخه سبعینیه، را از یهودیان هلنى گرفته بود کنار گذاشتند). مصلحان در مورد متون مقدس عهد جدید نیز گفتند حجیت این متون به علت رفعت و شکوه سبک و آموزه هاى آنها، از ظاهرشان هویداست. روشن است که این پاسخ در مسئله جنجال برانگیز رساله یعقوب مشکلى را حل نکرد؛ چراکه مسئله مورد بحث بین لوتر و مخالفانش دقیقا همین بود: آیا باورهاى این کتاب باید «رفیع» خوانده شوند یا «مخرب». در مورد مسئله دوم نیز هیچ گاه پاسخ قانع کننده اى داده نشد. روحانیون راست کیش پروتستان منطقا مجبور بودند معتقد شوند و در واقع هم معتقد شدند که چنانچه خواننده عهد جدید داراى روح خلوص و تعبد باشد می تواند همه نظام عقیدتى نیقیه اى و کالسدونى را با یقین قطعى از متن عهد جدید استنباط کند؛ اما برخى عبارات در رساله هاى پولس قدیس که حکایت از «ناهم رتبگى» دارند (اول قرنتیان 11: 3؛ 15: 28 و غیره) و عباراتى که در آنها ظاهرا لوگوس و روح القدس یکسان دانسته شده اند (ر.ک. رومیان 8: 9 به بعد، دوم قرنتیان 3: 17) به همراه این واقعیت آشکار که سوکینوس و پیروانش خود را «با اخلاص» و «متعبد» می دانستند، باید سبب شده باشند که پروتستان هاى راست کیش در درون قلب خود شک کنند که مسئله واقعا به همین سادگى باشد. به همین دلیل آنها گاهى نشانه هایی از بازگشت ناخواسته به مفهوم کلیساى تعلیم دهنده به عنوان مفسر مجاز مکتوب مقدس از خود بروز می دهند. اصول سى و نه گانه به طور خاص موضعى را اتخاذ می کند که هم می توان آن را هماهنگ با دیدگاه کاتولیک ها دربارة سنت و کتاب مقدس به عنوان دو مرجع مشترک براى حقیقت سنت دانست و هم هماهنگ با فهم پروتستان ها که کتاب مقدس را تنها مرجع و بى نیاز از هر مفسر زنده می دانند؛ چنین به ما گفته اند که «کتاب مقدس همه چیز مورد نیاز براى نجات را در بر دارد»، ظاهرا تنها باید به سه اعتقادنامه باور داشت «زیرا می توان آنها را با قطعى ترین دلایل از کتاب مقدس اثبات کرد»، ممکن است شوراهاى جهانى خطا کنند و گاهى اوقات نیز خطا کرده اند» و اینکه «امورى که از سوى آنها به عنوان امور ضرورى براى نجات مقرر شده است نه استحکام دارد و نه حجیت، مگر آنکه اعلام شود از کتاب مقدس اقتباس شده اند». از سوى دیگر «کلیسا در نزاع هاى مربوط به ایمان مرجعیت دارد» و «گواه و محافظ مکتوب مقدس است». هوکر رابطه سنت با کتاب مقدس را از این عبارات، تا حد امکان، به شکل منسجمى برداشت کرده است. ظاهرا نظام کلیسایى او مبتنى بر این پیش فرض که اکنون کهنه شده است که می توان الاهیات کالسدونى را از متن عهد جدید برداشت کرد؛ به همان بی واسطگى و قاطعیت که می توان حرکت اجرام آسمانى را از چند جدول نجومى به دست آورد. در اعلامیه تورندایک می توان تجلى آشکار یک نگرش کاملا کاتولیک را در درون یک جامعه آنگلیکن دید؛ بر اساس این اعلامیه علامت لاینفک کلیساى حقیقى «تبلیغ کلام و اجراى آیین هاى مقدسى است که سنت کل کلیسا، معناى کتاب مقدس را منحصر در آن می کند». پروتستانتیسم جدید قاره اى نسبت به پروتستانتیسم قدیمى در حمله به سنت کاتولیک بسیار فراتر می رود و نه تنها مرجعیت حاملان سنت را به چالش می کشد، بلکه عملا مرجعیت خود سنت و بنیان گذار آن را نیز زیر سؤال می برد. دیدگاه هاى آن را می توان تحت دو عنوان جمع بندى کرد، فلسفى و تاریخى.

الف) فلسفى
ریچل و پیروانش که بحث خود را با نظریه کانت مبنى بر انکار اعتبار مقولات فهم نظرى در حیطه ذات شروع می کردند، امکان وجود یک سنت متشکل از حقایق عقلانى را به طور کلى منکر می شدند. از آنجا که فهم انسان داراى محدودیت مخلوقات است، پیوند با خدا باید مبتنى بر حس عاطفى و رفتار درست باشد، نه درک عقلانى محض.

ب) تاریخى
این مسئله مورد پذیرش است که می توان ماهیت سنت کاتولیک و فهم سنتى مسیحیت را از طریق شوراهاى جهانى و نویسندگانى که پایین تر از رسولان بودند، تا خود عهد جدید پى گرفت؛ از نظر پروتستان هاى مدرن لیبرال روادانستن معناى طبیعى عبارت هایی همچون «استوار باشید و آن روایات سنت ها را که خواه از کلام و خواه از رساله ما آموخته اید نگاه دارید» (دوم تسالونیکیان 2: 15)، «از هر برادرى که بى نظم رفتار می کند و نه بر حسب آن قانونى که از ما یافته اید، اجتناب نمائید» (6: 3) و به ویژه فرمان پولسى، یا شبه پولسى (اول تیموتاؤس 6: 20) که در آن «امانت» (سنت) به صراحت ذکر شده است، اشکالى ندارد.
(ادامه دارد...).


منابع :

  1. کالیستوس وبر- مقدمه ای بر شناخت مسیحیت- ترجمه و تدوین همایون همتی- صفحه 40-54

  2. ان. پی. ویلیامز- فصلنامه هفت آسمان- شماره سی و نه- مقاله سنت در مسیحیت- ترجمه حامد فیاضى

  3. آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، تاریخ نشر 1384

  4. آلیستر مک گراث- مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی- مترجم بهروز حدادی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1382

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/116779