بهشت

بحث درباره بهشت و دوزخ به طور اصولى بحث کلامى است ملا صدرا در اغلب آثارش مورد بررسى قرار داده است از جمله در شواهد الربوبیه آمده است: اشراق سیزدهم: در بیان بهشت و دوزخ باید دانست بهشتى که آدم و حوا به علت ارتکاب خطا از آن جا بیرون رفتند و به زمین فرود آمدند، از جهتى غیر از بهشتى است که به پرهیزگاران در عالم آخرت وعده داده اند. زیرا این بهشت، ظاهر و آشکار نمى گردد مگر بعد از خراب و ویران شدن عالم جسمانى و فساد و اضمحلال اجرام سماوى و به انتها رسیدن دنیا، هر چند هر دو بهشت در اصل ذات و حقیقت متحد و متفق اند.
بیان این مطلب این است که چون موت و رهایى از این عالم، آغاز حرکت و بازگشت به سوى خدا است و نهایت هر حرکتى (چه مستقیم و چه مستدیر) عین بدایت او است از حیث مرتبه ذات و حقیقت (زیرا حرکت در هر مقوله اى انتقال از حدى به حدى است بالاتر که کلیه حدود در اصل ذات و ماهیت متحداند) و غیر او است از حیث وجود و کمال (زیرا وجود نهایت وجودى است جدید و حاصل از حرکت و وجودى است کامل بر خلاف وجود در بدایت) لذا بین جنت هبوط ارواح که در نزد محققین از اهل عرفان و شریعت، به نام موطن عهد و اخذ میثاق از ذریه آدم نامیده شده است و بین جنت صعود اشباح مطابقت است. زیرا حرکات وجود در قوس نزول بر حدود یعنى در مقابل حدود حرکات وجود در قوس صعود است، غایت الامر بر سبیل تعاکس ما بین دو سلسله (بدین معنى که هر حدى از حدود حرکات سلسله نزولى در برابر حدى از حدود حرکات سلسله صعودى است که متعاکسا در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند .. هر مرتبه اى از مراتب هریک از این دو سلسله، نظیر مرتبه اى است از سلسله دیگر که در برابر آن قرار گرفته است، نه عین آن از هر جهت؛ و الا تحصیل حاصل لازم مى آید و تحصیل حاصل محال است و به همین جهت عرفا گفته اند «ان الله لا یتجلى فى صورة مرتین» خدا دو مرتبه در یک صورت تجلى و خودنمایى نمى کند بلکه در هر صورتى فقط یک مرتبه تجلى مى کند و در هر آنى در صورت خاصى تجلى مى کند و ایشان دو سلسله سیر نزولى و سیر صعودى وجود را به دو قوس دایره تشبیه کرده اند، براى اشعار به این نکته که حرکت ثانوى وجود، یعنى حرکت صعودى، حرکت رجوعى و انعطافى است، نه حرکت استقامى.
و اما در مورد مکان بهشت و جهنم باید گفت که براى آنان مکانى در ظواهر این عالم جسمانى نیست. زیرا این عالم، عالمى است محسوس و هر چیزى که با این حواس پنج گانه ظاهرى محسوس مى گردد از سنخ عالم دنیا است. در حالتى که بهشت و جهنم موعود از سنخ عالم آخرت است (و عالم آخرت با این حواس ظاهرى محسوس نخواهد بود) بلى مکان بهشت و جهنم در درون حجب سماوات و ارض است (که هر آن که به مضمون آیات شریفه «إذا السماء انشقت. و أذنت لربها و حقت. و إذا الأرض مدت و ألقت ما فیها و تخلت؛ زمانى که آسمان بشکافد و مطیع خداوند گردد و اطاعت او حق است. و زمانى که زمین کشیده شود و آن چه را که در درون دارد بیرون ریزد» (انشقاق/ 1- 4) و آیات شریفه «إذا السماء انفطرت. و إذا الکواکب انتثرت. و إذا البحار فجرت. و إذا القبور بعثرت. علمت نفس ما قدمت و أخرت؛ چون آسمان شکافته شود- و ستارگان پراکنده گردند و دریاها در هم آمیزند و گورها زیر و رو شوند. هر کس بداند که در گذشته چه کرده است» (انفطار/ 1- 5) این حجب جسمانى سماوى و ارضى برداشته شوند و باطن این عالم جسمانى ظاهر و آشکار گردد آن گاه مکان بهشت و جهنم و جایگاه آنان معلوم خواهد شد و هر کس از مأواى خود و باطن و سرایر خویش آگاه خواهد گشت. زیرا کرارا گفته ایم که عالم آخرت در باطن عالم دنیا است. زیرا عالم آخرت عالمى است که صور حقایق و بواطن و سرایر که در زیر حجاب هاى جسمانى پنهان شده بودند، آشکار مى گردند) و از براى بهشت و جهنم در همین عالم جسمانى دنیوى مظاهرى است که اخبار و احدایثى که در مورد تعیین بعضى از امکنه براى بهشت و جهنم وارد شده است به همان مظاهر موجود در این عالم تفسیر و توجیه مى شوند.
اخبار و احادیث در این باب بسیار و مضامین آن ها مختلف اند و ما در کتاب مبدأ و معاد به نحوى ما بین آن ها تعدیل نموده ایم و تا آن جا که ممکن بوده است، اختلاف ما بین آن ها را مرتفع کرده ایم.
بعضى از عرفا در این مقام چنین گفته اند: بدان که جهنم از جمله بزرگ ترین مخلوقات خدا است که داراى قعر و گودالى است بسیار پست و عمیق و مشتمل است بر گرمایى بسیار شدید به نام حرور و سرمایى بسیار شدید به نام زمهریر. پس در وى سرمایى است در بالاترین درجات سرما و گرمایى است در بالاترین درجات گرما و ما بین سطح اعلى و قعر آن فاصله اى است که طى آن مدت هفت صد و پنج سال طول خواهد کشید و در قسمت مشتمل بر گرمى آن هوایى سوزان و شعله اى است از آتش که جرقه در آن دیده نمى شود مگر اجساد بنى آدم و سنگ ها یعنى بت هایى که آن ها را خدایان خویشتن دانسته اند و شعله آن طایفه جن اند، همان طور که آیه شریفه «وقودها الناس و الحجارة؛ آتش زنه دوزخ- مردمان و سنگ ها هستند (بقره/ 24) و آیه شریفه «فکبکبوا فیها هم و الغاوون. و جنود إبلیس أجمعون؛ آنان و گمراهان در دوزخ افکنده شوند. همچنین تمامى لشکریان ابلیس (شعراء/ 94 - 95) بر آن دلالت دارند. و خدا جهنم را از صفت غضب آفریده است چنان که در قرآن مجید مى گوید «و من یحلل علیه غضبی فقد هوى؛ و هر کس که غضب من بر او نازل گردد، به دوزخ خواهد افتاد (طه/ 81) و لذا جهنم بر جباران و ستمگران کبر و نخوت مى فروشد و بر آنان مى خروشد و خشونت مى ورزد و پشت متکبران را دو تا مى کند.
اینک مى گوییم همان طور که براى انسان و نظایر آن از معانى اصولیه حقیقت و مثال و مظهرى است، همین طور براى بهشت حقیقت کلیه اى است که آن روح عالم و مظهر اسم رحمان است و براى آن نیز مثال کلى است که آن عرش اعظم و مقر حکومت الهى (به نام فلک اطلس) است و زمین بهشت، کرسى است و سقف آن عرش رحمان است و نیز براى آن مظاهر و مشاهد خاص جزئى محدودى است (از قبیل باغ ها و راغ ها و گلزارها و آیات جمال و زیبایى هاى موجود در این عالم و دل هاى آکنده از عشق و محبت و عطوفت و رأفت و افکارى عالى و درخشان که مانند درختان سرسبز پر از میوه هاى سودبخش علم و دانش و ثمراتى آسایش دهنده و عشق آفرین اند).
و همچنین از براى جهنم حقیقت کلیه جامع و شاملى است که عبارت است از بعد و دورى از رحمت خدا به مقتضاى اسم جبار و اسم منتقم (که به مقتضاى اسم جبار، کسر و نقصان هاى حاصل از وقوف در منازل سیر و سلوک و یا اعوجاج و انحراف از جاده حق و حقیقت و کمى و کاستى در علم و عمل را جبران کند تا مگر طلاى وجود از غش طبیعت و زنگ و غبار خباثت پاک و جدا گردد و بالأخره لایق عفو و رحمت؛ و به مقتضاى اسم منتقم گناهان و مظالم او را کیفر دهد).
و نیز براى جهنم یک نشأه مثالى کلى و جامعى است و آن عبارت است از طبقات هفت گانه افلاک و اجرام واقع در زیر فلک هشتم به نام کرسى که موضع و محل قرار گرفتن دو قدم پروردگار یعنى قدم جبار و بعد و احتجاب و قدم صدق و تشرف به حضور الهى است و (همان طور که قبلا گفتیم) در کرسى، (هم اصول و ریشه شجره طوبى) و هم اصول و ریشه شجره زقوم است (که در قرآن مجید از آن به لفظ) «طعام الاثیم» یعنى طعام و خوراک شخص گنه کار تعبیر شده است و بدان جا اعمال فجار و منافقین منتهى مى گردد و نیز براى جهنم مظاهر و نمونه هاى خاص و محدودى است و آن ها عبارتند از طبیعت و فطرت و هوا و هوس هاى نفسانى هر کسى در دنیا و لوازم و تبعات آن در آخرت؛ و براى جهنم ابواب و مشاعر هفت گانه اى است که آن ابواب و مشاعر هفت گانه عین ابواب بهشت اند (زیرا حواس پنج گانه ظاهرى و باطنى هم ابواب بهشت و هم ابواب جهنم اند. و چون قوه خیال و قوه حافظه خزانه اند نه مدرک و همچنین قوه متصرفه، متصرف است نه مدرک، بنابراین مجموعا هفت باب مى شوند و این هفت باب هم ابواب و درهاى بهشت اند اگر در تحت فرمان عقل درآیند و هم ابواب و درهاى جهنم اند اگر در تحت امر و فرمان عقل نباشند) زیرا ابواب و درهاى مذکور به شکل دربى ساخته شده اند که هر گاه به یک ناحیه و طرفى گشوده شود طرف دیگرى مسدود خواهد شد. پس سالک راه چشمى را که از دید و مشاهده یک منزل گاه از منازل آخرت پوشید، به سوى منزل گاه دیگرى که مخالف او است باز مى گردد (زیرا اگر چشم از دیدن لذات و شهوات دنیوى پوشید، به دیدن مظاهر فرح انگیز بهشت نایل مى گردد و هر گاه به مشاهده حق و آثار جلال و جمال او نگریست، از دیدن مظاهر شهوت انگیز نفس چشم پوشى مى کند).
و این درها براى هر دو فرقه یعنى اهل بهشت و اهل جهنم باز است (که مى توانند به میل و اختیار خود از هر درى داخل شوند) به جز در قلب (که محل توجه و عنایت خاص الهى و در میان کاینات و موالید، مقر دیگر سلطان عالم وجود است که خود گفته است «انا عند قلب عبدى المؤمن» (من همیشه در قلب بنده مؤمن خویشم) و این در همیشه بر روى اهل جهنم بسته شده چنان که خدا در آیه شریفه «لا تفتح لهم أبواب السماء و لا یدخلون الجنة حتى یلج الجمل فی سم الخیاط؛ درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمى شود و وارد بهشت نمى گردند مگر این که شترى بتواند از سوراخ سوزن بگذرد (اعراف/ 40) به این مطلب اشاره مى کند زیرا صراط خدا در راه سیر و سلوک به سوى او از مو باریک تر است.
پس سالک راه حق نیازمند است به کمال تدقیق و تلطیف نظر در علوم و معارف الهى (و تزکیه و تهذیب باطن از افکار و عقاید باطل و رذایل علمى و عملى) و چگونه سلوک در این راه باریک تر از مو براى درمان احمق و جهال و آنان که مغرور و مستبد در رأى و عقیده فاسد خویش اند و هرگز در برابر حق و حقیقت تسلیم و منقاد نمى گردند ممکن و میسر خواهد بود. پس ابواب جهنم هفت عدد است و ابواب بهشت (با اضافه کردن باب قلب که مخصوص سلاک الهى است) هشت عدد خواهد بود و این باب یعنى باب قلب که هیچ گاه بر روى آنان باز نمى گردد و احدى از آنان داخل در این باب نخواهند شد در محلى به نام «سوره» قرار گرفته است (و مراد از سور در اصطلاح ما چنان که خواهیم گفت عقل بالقوه است که عقل بالفعل در کانون و نهاد وى قرار گرفته و از آن جا پدید مى گردد و این مرتبه شامخ عقل، همان باب قلب و دریچه علوم و معارف عقلیه الهیه اى است که مختص به سلاک راه حق و حقیقت و واقفین بر اسرار موجود در پشت پرده اوهام و حواس ظاهرى و حجب نفسانى است).


منابع :

  1. سید جعفر سجادی- فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا- ص: 135

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/116863