غدیریه صاحب ابن عباد (مداحان)

1- ابومنصور احمد بن محمد لجیمى دینورى، چکامه اى در ثناى صاحب دارد.
2- ابوالنجم احمد دامغانى معروف به (شصت کله) درگذشته سال 432 قصیده به زبان فارسى در مدح صاحب سروده است.
3- شریف رضى صاحب ابن عباد را با قصیده دالیه اى در سال 375 ثنا گفته ولى آن را گسیل نداشته و قصیده دیگرى به سال 385 قبل از درگذشت صاحب ساخته و آن را به محضرش ارسال داشته است.
4- قاضى ابوبکر عبدالله بن محمد بن جعفر أسکى، چکامه اى در مدح صاحب دارد که از آن جمله است:
کل بر و نوال و صله *** واصل منک إلى معتزله
یا ابن عباد ستلقى ندما *** لفراق الجیرة المرتحله
5- ابوالقاسم غانم بن محمد بن ابى العلاء اصفهانى، چند چکامه درباره صاحب دارد که برخى در ستایش او و برخى در سوگ او سروده شده، ثعالبى در تتمیم یتیمه گوید: روزى با صاحب دوش به دوش مى رفتند، صاحب پیشنهاد کرد تا در وصف مرکبى که به زیر ران داشت، شعرى بسراید، و او بدون تأمل گفت:
طرف تحاول شاوه ریح الصبا *** سفها فتعجز ان تشق غباره
بارى بشمس قمیصه شمس الضحى *** صبغا ورض حجاره بحجاره
«سمندى اصیل، که باد صبا از سفاهت، با او به مسابقه برخاست ولى به گردش نرسید. سپیدى رنگش از سپیدى خورشید سبق برده و با سنبک خود سنگ بر سنگ مى کوبد.»
6- ابوبکر محمد بن احمد یوسفى زوزنى، قصیده در مدح صاحب ساخته با این مطلع:
اطلع الله للمعانى سعودا *** و أعاد الزمان غضا جدیدا
و از آن قصیده است:
بعث الدهر جنده و بعثنا *** نحوه دعوة الإله جنودا
یا عمید الزمان إن اللیالی *** کدن یترکن کل قلب عمیدا
حادثات أردن إحداث هدم *** لعلاه فأحدثت تشییدا
«زمانه سپاه خود را تجهیز کرد و ما با دعا و زارى به درگاه حق، به استقبال آن شتافتیم. اى سالار زمانه! شبهاى سیاه، دلها را در غم عشق فرو برد. حوادثى که باید کاخ عظمت او را ویران سازد، مایه استحکام و استوارى آن گشت.»
و در قصیده دیگر چنین سروده:
سلام علیها إن عینی عندما *** أشارت بلحظ الطرف تخضب عندما
«درود بر او (معشوقه) آنگاه که با نرگس چشمش اشارت کرد، چشمان من از خون خضاب گرفت.»
7- ابوبکر یوسف بن محمد بن احمد جلودى رازى، در ضمن قصیده مى گوید:
ریاض کأن الصاحب القرم جادها *** بأنوائه أو صاغها من طباعه
یجلی غیابات الخطوب برأیه *** کما صدع الصبح الدجى بشعاعه
«بوستانهائى که گویا «صاحب» جوانمرد، هر ماهه با ابر جود و بخشش سیرابشان کرده یا از طبع خرم و خندان خود پى ریزى کرده است. تاریکى مشکلات را با اندیشه خود مى زداید چنان که صبح صادق با پرتو خود تاریکى شب.»
و از جمله:
سحاب کیمناه و لیل کبأسه *** و برق کماضیه و خرق کباعه
«ابرى به جود و ریزش چون دست راستش، و شبى به شدت و سختى چون سطوتش و برقى در سوزندگى و جهندگى چون شمشیرش و شکافى در وسعت همچون فضل و کرمش.»
8- ابوطالب عبدالسلام بن حسین مأمونى، فرید وجدى در «دائرة المعارف» ج 6 ص 20 گوید: «صاحب را با چند قصیده ستوده که سروده اش مورد شگفت و اعجاب بوده، به سال 383 درگذشته.»
9- ابومنصور گرگانى، در رقعه اى که به خدمت صاحب گسیل داشت، چنین نوشت:
قل للوزیر المرتجى *** کافی الکفاة الملتجى
إنی رزقت ولدا *** کالصبح إذ تبلجا
لا زال فی ظلک ظ *** - ل المکرمات و الحجا
فسمه و کنه *** مشرفا متوجا
«با وزیر که مورد امید است، با کافى الکفاة که پناه همگان است برگو! کودکى در شبستان زندگیم طلوع کرد که چون صبح مى درخشد. پیوسته در سایه تو باشد، سایه عقل و کرامت. تو خود او را با نام گزارى شرف بخش و با لقب دادن تاج بر سر نه!»
صاحب در زیر رقعه نوشت:
هنئته هنئته *** شمس الضحى بدر الدجى
فسمه محسنا *** و کنه أبا الرجا
«گوارایت باد گوارا، خورشید روزت باد و ماه شب. او را محسن نام کن و اباالرجا بخوان.»
40- أوسى، قصیده بائیه اى در مدح صاحب سروده و در برابرش خواند، چون بدین بیت رسید:
لما رکبت الیک مهرى أنعلت *** بدر السماء و سمرت بکواکب
«چون به سویت تاختم، مادیانم از ماه آسمان نعل بست و از ستارگان میخ.»
صاحب بدو گفت: «مهر مذکر است، چرا مؤنث آوردى؟ و از چه بدر آسمان را به نعل مانند کردى که به نعل نمى ماند؟ اگر با هلال مانند ساخته بودى بهتر بود چه هلال بر هیئت نعل است؟»
أوسى در پاسخ گفت: «اما تأنیث «مهر» چون مؤنث آنرا که «مهره» است منظور داشتم، و أما تشبیه نعل به ماه آسمان چون نعل تمام کف به کار بسته بودم.»
10- ابراهیم بن عبدالرحمن معرى، صاحب را با قصیده ثنا گفته که از آن جمله است:
قد ظهر الحق و بان الهدى *** لمن له عینان أو قلب
مثل ظهور الشمس فی حجبها *** إذ رفعت عن نورها الحجب
بالملک الأعظم مستبشر *** شرق بلاد الله و الغرب
«حق چهره گشود و راه روشن گشت براى آن کس که چشم دارد و بیند یا دل دارد و فهمد. همان سان که خورشید از پس ابر چهره گشاید و جهان را به نور خود آراید. با سالار بزرگ (صاحب)، شرق و غرب گیتى، خندان و خرم گشت.»
11- محمد بن یعقوب، از پیشوایان علم نحو، چنان که در «دمیة القصر» ج1، ص 301 آمده، به خدمت صاحب نوشت:
قل للوزیر أدام الله نعمته *** مستخدما لمجاری الدهر و القدر
أردت عبدا و قد أعطیته ولدا *** فسمه باسم من بالعرب مفتخر
و إن وصلت له تشریف کنیته ***جمعت بالطول بین الروض و المطر
لا زال ظلک ممدودا و منتشرا *** فإنه خیر ممدود و منتشر
«با وزیر بگو که خداوندش بر نعمت پایدار دارد و قضا و قدر او را به خدمت گزارى مفتخر سازد. برده خود را برکشیدى و فرزندى پسر بدو بخشیدى، اینک او را با نامى از نامهاى عرب افتخار بخش. اگر باز هم لطف فرموده با دادن لقب او را تشریف بخشى، با کرم خود، بوستان را با باران خرم ساخته اى. سایه ات پیوسته و گسترده باد که از میان پیوسته ها و گسترده ها بهترین است.»
و صاحب در کنار رقعه نگاشت:
هنیته ابنا یشیع الأنس فی البشر *** هنیت مقدم هذا الصارم الذکر
«نعمت فرزندت گوارا باد! که چون «انس و بشر» قرین خوشخوئى و خوشروئى است، قدم نورسیده ات مبارکباد که چون شمشیر فولادین برنده و تیز است.»
12- محمد بن على بن عمر، از بزرگان رى است که در محضر صاحب حدیث فرا گرفته و با قصیده رائیه اى او را ثنا گستر شده.
ادبا از صاحب ابن عباد و ابواسحاق صابى با لقب «صادین» (دو صاد) یاد کرده اند، از جمله در چکامه شیخ احمد بربیر، درگذشته سال 1226 که در کتابش شرح جلى ص 283 ثبت آمده، و منشى بانمکى را مى ستاید:
لله کاتبا الذی أنا رقه *** و هو الذی لا زال قرة عینی
فی میم مبسمه و لام عذاره *** ما بات ینسخ بهجة الصادین
«قربان آن منشى گردم که مرا برده خود ساخته و پیوسته چشمم بدو روشن است. با غنچه خندانش که چون میم است، و خط رخسارش که به شکل لام است شب تا صبح از خرمى صاحب و صابى نسخه بردارى مى نماید.»


منابع :

  1. عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 7 صفحه 98، جلد 4 صفحه 80

  2. ثعالبی- یتیمة الدهر- جلد 5 صفحه 139

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/118631