مرگ انسانها در تفکر سیاستمداران

ارقام ریز و درشت به سادگی می تواند سرنوشت افراد را در چنگ آمارها و پژوهشهای آماری گرفتار سازد، ذهن ما چه بسا که ظرفیت درک و هضم ارقام نجومی را نداشته باشند، در جریان جنگ جهانی دوم حکومت جبارانه نازی ها، توجه یکسره به آمار و ارقام شمار مردگان و کشته شده گان و زندانی ها و تبعیدی ها چگونه واقعیت امور را تحت الشعاع خود قرار می داد، و نمی گذاشت که ابعاد وحشتناک جامعه به درستی احساس شود، «چرچیل» زمانی گفت: «اگر یک فرد انسانی بمیرد، مصیبت و تراژدی است، اما اگر یک میلیون نفر بمیرند چیزی بیش از رشته ای آمار و ارقام نیست، ما معمولا به ویژه در شرایط و فضاهای آشنا تنها قدرت درک و هضم شماره ها و رقم های کوچک را داریم، قربانیان یک فاجعه چند میلیونی، تنها احساس انتزاعی و مجرد در ما بر می انگیزد، و به هیچ صورت نمی توانیم سنگینی آن فاجعه را به جان احساس کنیم، یک صفر کمتر یا بیشتر برای ما مفهومی چندان نتواند داشت.» (جهان مسلح جهان گرسنه ص 57 و 58)
مسئله ای که در یک جملات مطرح شده است، مسئله ایست بسیار اسف انگیز و درد آور که ناشی از بی اعتنایی شدید سیاست و سیاستمداران حرفه ای مخصوصا آن طرز تفکر سیاسی و سیاستمداران است که (خواه تصریح کنند، و خواه زیرکانه مخفی کاری کنند) روش «ماکیاولی» را برای چند روز ادامه خود طبیعی متورم برگزیده اند! این مسئله عبارت است از مشوش ساختن هویت کیفیت ها از نظر ارزش های انسانی به وسیله انواعی از تخدیرها و عوامل ثانوی و غیر ذلک.
برای توضیح این مسئله، همان مثال فوق یعنی مردن یک فرد انسانی را که تراژدی است در نظر می گیریم. مسئله نخستین این است که چرا مردن یک انسان مصیبت و تراژدی است؟ پاسخ به این مسئله به این ترتیب است که اگر مرگ آن انسان پس از سپری کردن عمر طبیعی مثلا هشتاد یا نودسال اتفاق افتاده باشد و در دوران بیماری او را از نظر طبابت و دیگر وسائل آسایش کوتاهی نشده باشد، خود آن پدیده (مرگ یک انسان) از نظر جدائی از خویشاوندان می تواند موجب اندوه طبیعی بوده باشد که مصیبت نیز نامیده می شود، ولی چون انسان مفرض جریان طبیعی زندگی را طی کرده و با حرکت قانونی چشم از این دنیا، پوشیده است، تراژدی محسوب نمی شود، البته خاموش شدن فروغ حیات اگرچه زندگی یک حیوان غیر انسانی باشد، موجب فرو رفتن در حیرتی لطیف است که آدمی را به تفکر بیدار کننده وا می دارد.آنچه که تا حدودی موجب احساس ناگواری است، مرگ غیر طبیعی است، که از ناحیه عوامل کشنده ناگهانی طبیعت مانند سیل و زلزله و آتش فشانی و بیماریهای واگیر ناشی می شود، اگرچه با یک دید وسیع و عمیق در حقائق عالم هستی، این نوع مرگ هم نباید موجب زجر و شکنجه بوده باشد، زیرا مستند به آگاهی و اختیار عوامل مرگ زای نیست، آنچه که موجب زجر و شکنجه است، مرگ مستند به عامل آگاه و مختار مرگ است که فقط منحصر در نوع انسانی است.
بنابراین اگر انسانی بدون علت مجوز به وسیله انسانی کشته شود، هم مصیبت است و هم تراژدی است. کشتن بی علت یک انسان از دیدگاه اسلام، بزرگترین گناهان و به اصطلاح معمولی از بزرگترین فاجعه هاست. خداوند سبحان قتل بدون علت یک انسان را مساوی با قتل همه انسان ها معرفی فرموده است، چنانکه احیای یک انسان را احیای همه انسان ها معرفی فرموده است: «انه من قتل بغیر نفس اوفساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیا ها فکانما احیا الناس جمیعا؛ قطعی است که هرکسی نفسی را بدون عنوان قصاص یا افساد در روی زمین بکشد مانند این است که همه مردم را کشته و هر کس که نفس را احیاء کند مانند این است که همه انسان ها را احیا نموده است.» (مائده/ 32)
حال باید ببینیم این سخن که «اگر یک فرد انسانی بمیرد مصیبت و تراژدی است، اما اگر یک میلیون نفر بمیرند چیزی بیش از رشته ای از آمار و اقام نیست» چه معنا دارد؟ باید در نظر بگیریم که ناظران یا شنوندگان این قضیه که در فلان جنگ یک میلیون انسان کشته شد، از نظر شرایط ذهنی مختلفند، از آن جلمه که در موقع شنیدن چنان رقمی بزرگ به شغل آدم کشی حرفه ای مسئول باشد، و برای چنین کسانی نه مرگ یک فرد مصیبت و تراژدی است و نه مرگ یک میلیون نفر، و اگر مغزش درباره مقدمات و نتائج جنگی است که به مقدار مزبور تلفات داده است، لذا موجب تمرکز قوای مغزی نمی شود، و ممکن است کسانی که از کشته شدن یک میلیون نفر اطلاع پیدا کرده اند، هیچ گونه ضرری در آن حادثه که رقم مزبور تلفات داده است، نمی برد، لذا اگر با کشته شدن یک نفر ضرری برای یک انسان شنونده به وجود بیاید و با افزایش کشته شدگان ضرر او افزایش پیدا کند، مانند گم کردن یک تومان و یک میلیون تومان قطعی است که برای چنین شخصی تراژدی (فاجعه) خواهد بود، و چنانکه اگر افزایش شمار کشته شدگان به نفع یک فرد یا جمعی تمام شود، قطعی است که این افزایش موجب سرور و شادی او خواهد گشت. و اما اصل کلی، برای کسی که عظمت و ارزش و اهمیت یک انسان روشن و ثابت شده باشد، افزایش شماره کشته شدگان موجب تاثر بیشتری می گردد، زیرا چنین اشخاصی با دریافت عظمت و ارزش انسانی، گویی همه انسان ها اجزائی از شخصیت خود می دانند، و بدیهی است که هر اندازه اختلال یا نابودی اجزاء شخصیت افزایش داشته باشد، تاثر آنان شدیدتر خواهد بود.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 70-72

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/210481