مفهوم طبیعت

معمولا در مورد بی جان ها لغت "طبیعت" یا "طبع" به کار برده می شود. البته در مورد جاندارها هم به کار برده می شود، ولی در مورد بی جان ها این لغت اختصاصا به کار برده می شود. مثلا ما می گوییم که طبع آب چنین است.
وقتی می خواهیم خاصیتی از خواص این موجود بی جان به نام آب را بیان کنیم می گوییم طبع آب چنین است یا می گوییم طبیعت اکسیژن چنین است که قابل احتراق است، طبیعت هیدروژن و ازت چنین است و برای اشیاء به اعتبار خواص گوناگونی که دارند ویژگی هایی ذاتی قائل می شویم.
اسم ویژگی ذاتی، شی ء بی جان را "طبیعت" می گذاریم. این ناشی از یک فکر فلسفی است که در همه افراد بشر هست، یعنی بشر این طور فکر می کند که دو شی ء متساوی از هر جهت، نمی توانند خواص گوناگون داشته باشند.
اگر خواص، گوناگون شد دلیل بر این است که تفاوت ها و چند گونگی هایی بین این دو شی ء هست. چون بشر اشیاء را از بعضی جهات متساوی می دیده و مشاهده می کرده است که چند شی ء در عین اینکه همه جسم و ماده هستند خواصشان گوناگون است مثلا می دیده که آب یک جسم و یک ماده است، خاک هم یک جسم و یک ماده است.
ولی هر کدام از اینها خواص مخصوص به خود دارند که دیگری ندارد ناچار اینطور نتیجه گیری می کرده که یک قوه و نیرویی و یک خصوصیتی در این جسم نهفته است که منشأ این خاصیت مخصوص شده و یک خصوصیت دیگری در دومی نهفته است که منشأ خواص مخصوص به آن شده است و آن خصوصیتی که منشأ اثر خاص می شود اسمش "طبیعت" است.
امروز هم ما این کلمه را در همین موارد به کار می بریم، مثلا می گوییم طبیعت گیلاس این است یا طبیعت فلان درخت این است که در سرما طاقت دارد و در گرما از بین می رود و طبیعت فلان درخت دیگر این است که در منطقه گرمسیر می تواند به حیاتش ادامه دهد و غیره. البته طبیعت را در غیر بی جان یعنی در جاندارها مثل گیاهان و حیوانات و انسان هم به کار می بریم ولی در آن جنبه هایی که با بی جان ها مشترکند، چون جاندارها آنچه را که بی جان ها دارا هستند دارا می باشند ولی چیزهایی دارند که بی جان ها ندارند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 29-31

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/22134