اخلاق در یک تقسیم بندی کلی

اخلاق و روحیه دو نوع است: طبیعی و اکتسابی. اخلاق طبیعی یک قوم عبارت است از خصایص نژادی و اقلیمی آن ها، وراثت و محیط طبیعی و جغرافیایی. هم چنان که در خصوصیات جسمی افراد بشر از رنگ پوست و چشم و مو و خصوصیات اندام مؤثر است در خصوصیات روحی و مشخصات اخلاقی و روحی آن ها نیز مؤثر است. با این تفاوت که عامل نژادی یعنی وراثت در اثر اختلاط ها و امتزاج ها و ازدواج ها و نقل و انتقال ها و مهاجرت ها از بین می رود و شکل دیگر پیدا می کند، اما عامل منطقه ای و جغرافیایی از یک ثبات نسبی برخوردار است. عاطفه و مهربانی، خونگرمی، مهمان نوازی، تیزهوشی و سرعت انتقال، آبروداری و صورت را با سیلی سرخ نگه داشتن از خصایصی است که ایرانیان در همه دوره ها بدان ها ستوده شده اند.
اخلاق اکتسابی وابسته است به درجه تمدن، البته تمدن انسانی و معنوی، نه صنعتی و فنی. اخلاق اکتسابی از طرفی وابسته است به نوع آموزش و پرورش و از طرف دیگر به نظامات اجتماعی و سنن و آداب حاکم بر اجتماع. تأثیر عامل آموزش و پرورش تأثیر مستقیم است و تأثیر عامل محیط اجتماعی تأثیر غیرمستقیم. قسمت مهمی از روحیه و اخلاق عمومی عکس العمل روحی افراد است در مقابل جریاناتی که در محیط اجتماعی آن ها می گذرد و مخصوصا سنن و قوانینی که بر زندگی آن ها حکومت می کند.

دسته بندی اخلاق از نظر شهید مطهری
آن ها که پیشنهاد اخلاق می کنند می دانیم دو دسته هستند. یک دسته اساس اخلاقشان بر خود خودخواهی و خودپرستی است، بر تقویت خود است، بر تنازع بقا است، بر طرفداری از خود است، یک رکن و یک اساس بیشتر برای اخلاق قائل نیستند و آن، کوشش برای حفظ حیات شخصی است. پایه اخلاق آن ها «خودی» است. مثل اخلاقی که مثلا "نیچه" پیشنهاد می کند، و حتی "اخلاق کمونیستی" هم چنین اخلاقی است نمی تواند غیر از منافع -آن هم منافع شخصی- باشد، یعنی مبنای فلسفی کمونیسم این امکان را به آن نمی دهد که اخلاق خودش را توسعه بدهد و از مبنای خودی یک درجه بالاتر برود.
از این ها که بگذریم سایر روش های اخلاقی و تربیتی که در دنیا هست کلماتی را به وجود آورده و فضائلی را اصطلاح کرده اند تحت عنوان فضائل اخلاقی مثل عدالت، راستی، درستی، امانت و غیره؛ تمام این اخلاق ها یک نوع مبارزه با خودی است. وقتی که به بشر می گویند راستگو باش و دروغ نگو، یعنی آن جا که منفعت شخصی هست، به خاطر منفعت شخصی راستی را از دست نده. راستی یک نوع پا روی «خود» گذاشتن است. همین طور است وقتی به بشر می گویند نفاق نداشته باش دزدی نکن، به عدالت پایبند باش، انصاف داشته باش، مساوات را رعایت کن، همه این فضائلی که فضائل اخلاقی گفته می شود یک نوع مبارزه کردن با خودی است. یعنی انسان تا در این مقام نباشد که از «خود» بگذرد، و تا یک نوع گذشت و فداکاری در کار نباشد، امکان ندارد که بتواند خود را مقید به فضائل اخلاقی بکند. این است که در اخلاق «مساله خودی» از مهمترین مسائل است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل اسلام و ایران- صفحه 267

  2. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 276-275

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/23521