انواع حکومت ها

بشر در سیر طبیعی خود، بر یک رشته نظامات و انواع حکومت ها دست یافته که برخی  را به طور اختصار بیان می کنیم:

1- نظام سلطنتی:
شخصی با کودتای نظامی، در پرتو برق سرنیزه و آتش توپ و تانک قدرت خود را بر مردم تحمیل می کند و خود را بزرگ و حکمران مردم می خواند، مخالفین رژیم را مجازات می کند، نه تنها خود را فرمانروای مردم معرفی می کند، بلکه برای خود وارث و جانشین نیز تعیین می نماید و آنها نیز نسل اندر نسل فرانروا و حکمران مردم می باشند. (تفوق طلبی) او به آنجا می رسد که خود را «ظل الله» ( سایه خدا) و در کنار خدا ( خدا...، شاه میهن) قرار می دهد. حکومت پادشاهی، یک نوع حکومت فردی است که فردی، مبداء و منشاء قدرت و تصمیم گیری و اجراء می گردد، نه تنها او واجد چنین مقام است، بلکه  وارث او نیز حائز چنین مقام می باشد، بدین طریق اراده ملت و نیروی عمومی به دست یک فرد می افتد و هرچه هست همان یک فرد انجام می دهد و هیچ قوه ای نمی تواند با او مخالفت کند. این نوع از زمامداران، همان متکبران تفوق طلب هستند، که از نظر اسلام مطرود و مردود می باشند، چنان که قرآن مجید می فرماید: " تلک الدار الآخره نجعلها للذین لا یریدون علوا! فی  الارض و لا فسادا و العاقبه  للمتقین" ( سوره قصص/ آیه 83«ما سرای آخرت برای گروهی مقرر داشتیم که در روی زمین تفوق طلب نبوده و  فساده نکنند، عاقبت با پرهیزگاران است.» 

قرآن و حکومت سلطنتی
از آنجا که در حکومت سلطنتی تمام قدرت در اختیار یک شخص قرلر می گیرد و اگر تصاحب کننده قدرت عمومی از علم و تقوا و ایمان قوی بهره کافی نداشته باشد، قهرا این قدرت او را به خودکامگی و طغیان می کشد و طبیعتا رژبیم به سوی فساد و استبداد کشیده می شود و اراده و نظر یک فرد به زور بر مردم تحمیل می گردد و در نتیجه افراد با شخصیت و عزیران خلق، ذلیل و خوار می شوند، در طول تاریخ، رژیم سلطنتی پیوسته با تفوق طلبی، آدم کشی، و غارت اموال مردم و مفاسد فراوان دیگر همراه بوده است.،  و قرآن به این حقیقت که ( مضمون گفتار بلقیس است) اشاره می کند و می فرماید: "قالت ان الملوک اذا ذخلوا قریه افسدوها و جعلوها اعزه اهلها اذله و کذلک یفعلون"(سوره نمل / آیه 34«گفت پادشاهان وقتی وارد مملکتی می شوند آن را به زور تباه می کنند و عزیزترین اشخاص را ذلیل ترین افراد می گردانند».

قرآن در این ایه از قول ( بلقیس) ملکه سبأ، به یکی از روشهای پادشاهان اشاره می کند و اگر در در طول تاریخ روش پادشاهان این چنین نبود قرآن گفتار بلقیس را تلقی به قول نمی کرد و با سکوت خود بر آن صحه نمی گذاشت. استاد سید قطب در تفسیر ( فی ظلال القرآن) پیرامون این آیه می گوید: «ملکه سبأ» می دانست که طبیعت ملکوک و پادشاهان این است که هرگاه داخل کشوری شوند، در آنجا فساد برپا می کنند و خون مردم را می ریزند و احترام مردم را از بین می برند و گروهی را که به دفاع مشغول بودند و در رأس آنها روساء و بزرگان را نابود می کردن و عزیزانشان را ذلیل و خوار می کردند و به آنها بیش از دیگران لطمه وارد می ساختند و این بدان جهت است که آنان عنصر مقاومت بودند،  آری چنین است عادت پادشاهان وقتی که شهری را فتح کنند. قرآن وقتی سرگذشت پادشاهان را که در روی زمین سلطنت کرده اند، بیان  می کند از حرص و طمع آنان سخن می گوید که به حد و حدودی قائل نبودند، تا آنجا که از غصب و غارت اموال ضعیفان و بیچارگان نیز مضایقه نمی کردند. قرآن از پادشاهی  سخن می گوید که حرص  و طمع آن به حدی بود که حتی نمی توانست از غصب کشتی کوچک عده ای از فقیران،  خودداری نماید، در صورتی که آن بیچارگان با آن کشتی امرار معاش می کردند چنانکه  می فرماید: "اما السفینه فکانت لمساکین یعملون فی البحر فاردت ان اعیبها و کان وراء هم ملک یأحذ  کل سفینه غصبا" ( سوره کهف/ آیه 79«اما کشتی ( که سوراخ کردم) مال بینوایانی بود که با آن در دریا کار می کردند، خواستم آن را عیب دار کنم، زیرا سر راه آن پادشاهی بود، که آنچه کشتی بی عیب می دید، به ناحق می گرفت.»

فرعون الگوی زنده برای نظام استبدادی
فرعون یکی از پادشاهان مصر است که خود را برمردم تحمیل کرده و بر گردن مردم سوار  شده بود و در طمع  و حرص به پایه ای رسیده بود که خود را مالک سرزمین مصر و آن را با آنچه که در آنجا بود از آن خود می دانست، قرآن مجید از زبان او نقل می کند که: "و نادی فرعون فی قومه قال یا قوم  الیس لی ملک مصر وهذه الأنهار تجری من تحتی افلا  تبصرون" ( سوره زخرف/ ایه 51«فرعون به کسان خود بانک زد و گفت: ای قوم من! آیا مرا پادشاهی سرزمین مصر نیست؟ و چنین نهرها از زیر کاخ من روان نیست؟ آیا شما نمی بینید؟» از آنجا که نظام سلطنتی به تدبیر فرد بستگی دارد و هیچ ضابطه الهی و دینی در کار او وجود ندارد که جلو خودکامگی و طغیان و سرکشی او را بگیرد، ممکن نیست ملازم با طمع و آز در اموال دیگران نباشد. وقتی طبیعت و عادت پادشاهان این چنین باشد، آیا عقل- قطع نظر از شرع- اجازه می دهد سرنوشت مردم، ناموس، مال، جان و قدرت عمومی ملت به آنان سپرده شود؟ آیا عقل انسان اجازه می دهد امور مردم را به دست این نوع افراد حریص و طمع کار بسپاریم تا هر طوری که می خواهند درباره آنها تصمیم بگیرند؟ رژیم پادشاهی یک نظام فردی است و اراده یک فرد بر اراده ملت غلبه دارد و غلبا شخص شاه از روی لیاقت و کاردانی و ضوابط انسانی به مقام سلطنت نمی رسد، بلکه خود را به زور بر مردم تحمیل کرده و می کند، طبیعی است یک چنین فردی به تفوق طلبی، طغیان و خودکامگی کشیده می شود و این معنی را حالات پادشاهان جهان در گذشته و حال ثابت می کند. مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان  آنجا که از طبیعت رژیم پادشاهی و حکومت سلطنتی تحت عنوان «عهده دار اجتماع اسلامی کیست و سیره او چیست؟» سخن می گوید می نویسد: این روش (سیستم حکومتی اسلام) غیر از رژیم سلطنتی پادشاهی است، زیرا رژیم سلطنتی مال خدا را غنیمت و بهره سلطان، و بندگان خدا را بنده خود می داند، در رژیم سلطنتی پادشاه هر طور که بخواهد با مردم عمل می کند و هر حکمی که اراده کند، در بین آنها اجرا می نماید، در صورتی که اسلام دارای چنین روشی نیست...

2- حکومت اشرافی
مقصود از این نوع حکومت ها این است گروهی به خاطر ادعای برتری روحی و فکری و بلند اندیشی، زمام امور را به دست می گیرند و در اصطلاح غربی به آن «اریستوکراسی»  یا حکومت طبقه اعیان می گویند. ناگفته نماند مجرد برتری روحی و فکری و نسبی مادامی  که توام با شایستگی ها و صلاحیت های دیگر نباشد، دلیل بر اولویت آنان در حکومت نمی شود، به همین خاطر اشرافیت تنها نمی تواند ملاک حکومت باشد، علاوه بر این ممکن است گروهی فرصت طلب که تشنه قدرت و ریاست هستند، به ادعای اینکه برتری روحی و فکری و نسبی بر دیگران دارند، زمام امور حکومت را به دست بگیرند.

3- حکومت ثروتمندان
گروهی از ثروتمندان و سرمایه داران به دلیل داشتن ثروت و امکانات مالی به قدرت می رسند و زمام امور مردم را به دست می گیرند و در اصطلاح غربی به آن «الیگارشی» می گویند یعنی ریاست و حکومت گروه معدود از ثروتمندان استثمارگر و صاحبان نفوذ. چنین حکومتی در دوران های مختلف اقتصادی و اجتماعی  وجود داشته و آن هنگامی بود که مشتی افراد معدود ولی زورمند و مقتدر همه اهرمها را به دست خود گرفته، از طر یق برتری روحی و فکری، قدرت اقتصادی توجیه می کنند. ولی باید توجه داشت که این نوع حکومت ها اگر مورد قبول مردم نباشد، یک نوع استبداد دیکتاتوری است که در لباس دموکراسی، ظاهر می شود و مصداق روشن متکبران و تفوق طلبانی هستند که می خواهند اراده خود را بر مردم تحمیل کنند.

4- حکومت دموکراسی با حکومت مردم بر مردم
اصطلاح «دموکراسی» از اصطلاحات تمدن یونان قدیم است، و حکومت مردم بر مردم را «دموکراسی» می نامیدند، در اصطلاح قرون اخیر نیز، عبارت است از حکومت مردم بر مردم و این مطلب با حکومت نمایندگان اکثریت تحقق می پذیرد و اداره امور حکومت در اختیار اکثریت آراء مردم می باشد که طبق قانون، حق رأی دادن دارند و می توانند حاکم یا رئیس را با آراء خود انتخاب کنند. با اینکه به نظر علمای علم الاجتماع و سیاسیون بهترین نوع حکومت ها، حکومت دموکراسی است به این معنی: بر روی هم که حساب شود دموکراسی، بهترین نوع حکومتی است که به فکر بشر رسیده و تجربیات تاریخی  ادوار مختلف، آن را پذیرفته است، ولی متاسفانه تاکنون دموکراسی به طور کامل در هیچ جامعه ای به تحقق نرسیده است.


منابع :

  1. آیت الله جعفر سبحانی- مبانی حکومت اسلامی- از صفحه 64 تا 68 و صفحه 88 تا 90

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401437