ابوالحسن عامری فیلسوفی در میانه فارابی و ابن سینا (نظام فلسفی)

دین و فلسفه در میان اخوان الصفا و حوزه بغداد

توحیدی در تبیین مجادله ای مشهور بین مقدسی، عضدی از برادران پاکی و صفا و جریری، محافظه کار دینی، به این اثر اشاره صریحی کرده است؛ در این اثر استدلالات جریری به اختلاف اساسی در طرز فکر و رویکرد نسبت به دین وحی شده بین اعضاء حوزه کندی و فلاسفه بغداد اشاره دارد.
جریری به «اخوان» به خاطر کوشش آنان در سازش و هماهنگ سازی فلسفه با قانون دینی حمله می کند و با اشاره به کوشش های قبل از آنان، برای کاری با ماهیت مشابه، سه نمونه ویژه را ارائه می دهد: ابوزید بلخی، که فلسفه و شریعت را با مادر و دایه مقایسه کرده، ابوتمام نیشابوری، فیلسوفی گمنام و نامعلوم با پیوندهای اسماعیلی، و عامری، که جریری او را کسی معرفی می کند که به خاطر نظریات بی دینانه و خدانشناسانه اش مورد اذیت و آزار بود، و مجبور شد در جست و جوی پناهگاه به ابن عمید پناهنده شود، و کوشید توجه و التفات عامه مردم را با نوشتن کتاب هایی در حمایت از اسلام به دست آورد.
در همین فرقه، توحیدی استاد خود ابوسلیمان سجستانی، از حوزه فلسفی بغداد، را کسی توصیف می کند که او نیز مخالف آن نوع توافق و هماهنگ سازی توسط «اخوان» بود، اگرچه به دلایلی خیلی متفاوت از دلایل جریری. در تشخیص و فرق گذاری فلاسفه ای نظیر بلخی و عامری، حوزه بغداد ضمنا در علاقه آنان این را یافت که بحث های فلسفی خود را تا آنجا که ممکن است از قلمرو دین وحیانی دور نگاه می دارند.

استفاده از استدلالات فلسفی برای دفاع از اسلام

عامری، علاوه بر دفاع کلی از اسلام، استدلالات فلسفی را نیز برای مسائل خاص کلامی به کار می برد، چنانکه این را می توان به وضوح کامل از بحث او درباره سرنوشت نفس فردی پس از مرگ در کتابش درباره بعد از زندگی (الأمد الی الأبد) مشاهده کرد. عامری در این اثر، با اعتماد بر یک شرح مفقود نوافلاطونی از فایدون افلاطون، یک سلسله استدلالات متداول و قبول شده در ورود جاودانگی نفس را، همراه با مطالعه و بررسی اجمالی علم النفس ارسطویی آن گونه که در سنت افلاطونی اسکندرانی تغییر یافته و اصلاح شده است، دوباره اقامه می کند.
با این فرض که فلاسفه مشرک یونانی رستاخیز تن را تصدیق نمی کردند، هر چند هم جاودانگی نفس و هم پاداش و کیفر آن را در بعد از زندگی قبول داشتند، عامری وحی قرآنی درباره بهشت و دوزخ را به عنوان مکمل ضروری برای تحلیل فلسفی معرفی می کند، با این قید که آگاهی قطعی برای عقل یاری نشده انسانی غیر قابل دسترسی است، لیکن یک نظریه لاادریه احتیاط آمیز را پیرامون صورت دقیق رستاخیز بدنی نگاه می دارد. در فصول مقدماتی این اثر بررسی و مطالعه ای درباره فلسفه یونانی ارائه می دهد، شرح زندگی و عقاید امپدکلس، فیثاغورس، سقراط، افلاطون و ارسطو را خلاصه می کند، و روابط تاریخی بین سنت های نبوی و فلسفی را اظهار می دارد؛ این فصول ثابت می کنند که مؤثرترین قطعه تمام اثر عامری هستند، و به صورتی در اغلی عقاید نگاری های مهم قرن های آینده دوباره نمودار می شوند.

تبیین عقلانی مسأله اراده آزاد و سرنوشت

عامری، در جفت دیگری از آثار خود، مفاهیم ارسطویی و نوافلاطونی را درباره مسأله اراده آزاد و سرنوشت و تقدیر به کار می برد. رهایی بشر از مسأله سرنوشت و اراده آزاد (انقاذ البشر من الجبر و القدر)، در نخستین اثر از این دو، بر این مسأله آن گونه که نزد متکلمین اسلامی تنظیم و صورت بندی شده است متمرکز می شود، لیکن می کوشد تا آن را از راه تحلیل علیت ارسطویی حل کند؛ نتیجه به عنوان «حد وسط» بین دو حد افراط و تفریط معرفی شده، و با اظهار نظر رسمی (فتوا) مشهور ابوحنیفه که منکر جبر الهی و واگذاری (تفویض) قدرت غیرمحدود و آزاد است یکی گرفته شده است. در اینجا و در نوشته های دیگر عامری، به نظر می رسد که وی اساسا به ماتریدی پیوستگی و قرابت کلامی دارد، معتزله گهگاه به نام، و اشعریان بیشتر به طور غیر مستقیم با ذکر نظریه شان ولی بی نام، مورد حمله قرار گرفته اند. در این اثر، عامری همچنین صریحا عقیده و آموزه بنیادین کندی را تکرار می کند، در حالی که فعل آفرینش خداوند از هیچ (ابداع) را، به عنوان یگانه صورت علیت از چهار علت ارسطویی متمایز و برتر می داند. در اثر سپس تر خود، تعیین جنبه های گوناگون تقدیر، بسیاری از این دلایل را تکرار می کند، لیکن تمام مسئله را به روشی صرفا فلسفی تر بیان می کند، در حالی که به ویژه بر بحث ارسطو از صدفه در طبیعیات (فیزیک) تکیه می کند.
اثری به ظاهر فنی تر، ابصار و مبصر (رؤیت و مرئی)، اصولا به بازنگری نظریه های مختلف یونانی در علم مناظر و مرایا (علم نور و بصر) و فیزیولوژی رؤیت اختصاص دارد؛ با وجود این، در اینجا باز هم عامری علاقه خود را به مسائل کلامی نشان می دهد، و بر نظریه کلامی علل موقعی حمله دلیرانه ای کرده، و بحث تام و تمامی را با دو اظهار تأسف درباره مذهب ضد عقلی روزگار خود طرح و تنظیم می کند.

تلاش عامری برای ارائه نظام فلسفی

در حالی که جنبه های گوناگون عقاید فلسفی عامری در همه آثارش ظاهر است، تنها نمونه باقی مانده از چیزی قریب به عرضه نظامی فلسفی، اثر وی به نام فصولی بر مطالب مابعدالطبیعی (الفصول فی المعالم الالهیه) است، که اصولا شامل شرح و تفسیر کتاب مشهور به کتاب العلل است، خود این کتاب تلخیصی آزاد از اصول الهیات پروکلوس است. عامری در حالی که همچون کندی، فرض های اساسی مذهب نوافلاطونی فلوطینی را تصدیق می کند، نظامش هم فاقد پیچیدگی های واحدهای (هنادس) پروکلینی و هم فاقد عقول فیاضه ای است که با افلاک آسمانی موجود در فلسفه های فارابی و ابن سینا مرتبط هستند. تمرکز او بر فرض نفس جهانی، نظریه وسائط در جهان و نتایج اخلاقی این نظریه، نسبت به آنچه در آثار اخلاقی هم عصر او ابن مسکویه می یابیم، که با وی بدون تردید در برخی منابع اساسی شریک بود، بسیار قابل مقایسه است.

تأثیر وسیع منابع یونانی بر تفکر عامری

هر چند عامری به ندرت از فلاسفه یونانی یا از آثار آنان به نام یاد می کند، معلوم است که به سلسله وسیعی از مطالب ترجمه شده یونانی، به ویژه آثاری با اسم مستعار، دسترسی داشت. وی، علاوه بر درباره علل، قطعاتی از الهیات ارسطو، کتاب میوه پروری، عقاید نگاری عجیب و غریب آمونیوس مجعول را نقل می کند، و نفوذ و تأثیر دیگر آثاری که اصلیت آنها ناشناخته است در سراسر مجموعه آثار او کشف شدنی است.
اگر درباره اصلیت اثر او با عنوان درباره سعادت و پدید آوردن آن در زندگانی انسانی (السعادة و الاسعاد) مطمئن شویم، با توجه به عقایدنگاری فکر سیاسی و اخلاقی مهمی که در آن نقل قول های جامع و گسترده از افلاطون و ارسطو و همچنین از فلاسفه متعدد پیش از سقراط و فلاسفه متأخر یونانی، که با دیگر اقوام از ادبیات حکیمانه ساسانی و از قرآن و حدیث، شخصیت های بزرگ دینی اسلامی و شاعران عرب در کنار هم جمع شده اند تا رساله ای منسجم درباره سعادت فرد و جامعه فراهم آید، پهنای منابع یونانی به موجب تسلط او حتی بیشتر افزایش خواهد یافت.
شرح و تفسیر عامری از فلسفه یونانی به طور کلی و نشان و داغ ویژه مذهب نوافلاطونی بر وی، می تواند در آثار معاصرانش، به خصوص ابن مسکویه و، با قید و شرطهایی، اخوان الصفا، به نحو گسترده نظیر و همانند داشته باشد، لیکن، در علاقه خاص وی به متقاعد کردن قابلیت قبول و سودمندی این فلسفه از لحاظ دینی، به نظر می رسد که او آخرین نماینده روشی است که کندی آغاز کرد.
با اینکه تا اندازه ای سازش و توافق بین فلسفه و اسلام تأثیری با دوام حاصل کرده بود، اما این امر بر مبنای خیلی متفاوتی مبتنی بود، یعنی بر فکر یک فیلسوف دیگر خراسانی به نام ابن سینا از نسل بعد. ابن سینا نام اسلاف خود را به استثنای فارابی، کم به کار می برد؛ و پیروان کندی را به طور کلی و عامری را به نام مورد حمله و انتقاد قرار داده است؛ با وجود این، اینکه آیا، و در چه راه هایی، فکر عامری به تألیف و ترکیب جدید ابن سینا کمک کرده است مسأله ای است که نیازمند پژوهش بیشتر است.


منابع :

  1. اورت ک. راوسون- تاریخ فلسفه اسلامی- ترجمه دکتر سیدجلال الدین مجتبوی- صفحه 382-375

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401619