بررسی افسانه الیس و تخریب امغیشیا در روایات سیف

طبری داستان فتح «ألیس و امغیشیا»ی خیالی منسوب به نواحی عراق را از سیف روایت کرده که درباره «ألیس» گوید: «آنها به سختی جنگیدند و مشرکان که امیدوار ورود «بهمن جاذویه» به صحنه نبرد بودند سرسختی بیشتری نشان می دادند و مسلمانان برای رسیدن به آنچه خدا مقدر کرده بود، شکیبایی کرده و بر آنها می تاختند و خالد گفت: «خدایا با تو پیمان می بندم که اگر آنها را تسلیم ما کردی، هیچ یک را باقی نگذارم تا نهرشان را از خونشان جاری سازم!» سپس خدای عزو جل آنها را در اختیار مسلمانان گذارد و خالد فرمان داد تا منادی او در میان مردم فریاد کند که، اسیر بگیرید! اسیر بگیرید! و کسی را نکشید مگر آنکه از اسارت سر باز زند، و سواران با گروههای اسرار یکی پس از دیگری وارد می شدند و خالد مردمانی را مأمور کرده بود تا بر سر آن نهر آنها را گردن بزنند و یک شبانه روز آن را ادامه دادند و فردا و فردا نیز به جستجوی آنها برخاستند تا به «نهرین» رسیدند و به همین مقدار از هر سوی «ألیس» پیش رفتند و آنها را گرفته و گردن زدند که «قعقاع» و همفکران او به خالد گفتند: «تو اگر تمام مردم روی زمین را هم بکشی، خون آنها جاری نمی شود چون خونها از روزی که از جاری شدن نهی شده اند و زمین نیز از فرو بردنشان ممنوع شده، تنها اندکی به پیش می روند. پس این آب را بر آنها جاری کن تا به سوگند خود وفا کرده باشی!» و خالد که پیشتر جلوی آب نهر را بسته بود، آن را گشود و رود خون جاری شد و بدین خاطر آن رود را تا به امروز «رود خون» نامند. و دیگران از جمله «بشیر بن خصاصیه» گفتند: «به ما خبر رسیده که زمین از هنگامی که خون پسر آدم را فرو برد، از فرو بردن خونها منع شده و خون نیز، از جاری شدن ممنوع شده، مگر به مقداری که سرد و لخته شود.» و گوید: «در مسیر آن نهر آسیا بهائی قرار داشت که به مدت سه روز با آب سرخ فام می چرخیدند و آرد هجده هزار سپاهی یا بیشتر را فراهم می کردند!...» و به دنبال آن داستان شهر «امغیشیا» را آورده و گوید: «هنگامی که خالد از معرکه «ألیس» فارغ شد، به سوی «امغیشیا» رفت و آنها را غافلگیر کرد و مردمش را کوچ داد تا در بیابانها پراکنده شدند. سپس دستور داد تا آن شهر و هر چه در محدوده آن بود همه را ویران سازند! و آن شهری بود همانند «حیره» که «ألیس» پادگان و زرادخانه آن بود، و در این نبرد آسیبی دیدند که هرگز ندیده بودند». سیف همه این داستانها را با شرح و تفصیل و راویان گوناگون آن در خیال  خود ساخته و پرداخته است، و ما اینک آنچه را که در این دو داستان  آفریده، مورد نقد و بررسی قرار می دهیم.

تأملی در روایت سیف درباره «ألیس و امغیشیا»

سیف گوید: «خالد در نبرد «ألیس» سوگند خورد که نهرشان را از خونشان جاری سازد و فراریان سپاه ایران و بادیه نشینان اطرف ألیس را تا مسافت دو روز راه اسیر کردند و بر سر آن نهر آوردند و یک شبانه روز گردن زدند و خونها لخته شد و «قعقاع» صحابی و همتایان او- که ساخته خیال سیف اند – به خالد گفتند: «اگر تمام مردم روی زمین را هم بکشی خونشان جاری نمی شود، این آب را بر آنها جاری کن تا به سوگندت وفا کرده باشی!» و خالد چنین کرد و رود خون جاری شد و آن رود را تا به امروز «رود خون» نامند». سپس گوید: «خالد به سوی «امغیشیا» رفت و آن شهری همانند «حیره» بود که فرمان داد آن شهر و هر چه محدوده آن است همه را ویران کنند و عدد کشته های آنها به هفتاد هزار نفر رسید!» «اما ویرانی شهر «امغیشیا» و حوالی آن که از ساخته های خیالی سیف است، در تاریخ سابقه و نظیر دارد، و سرکشان همچون «هلاکو و چنگیز» همانند آن را انجام داده اند و نیز، کشتن اسیران. اما سیف اموری  را به خالد نسبت داده که در تاریخ جنگها بی سابقه و بی نظیر است و آن اینکه او نهرشان را با خونشان جاری ساخت که بدین خاطر آن نهر تا به امروز «رود خون» نامیده شد. آری، سیف این داستانها را آفرید و داستاهای دیگری نیز درباره جنگهای: ثنی مذار، مقر، فم فرات، بادقی و جنگ مصیخ و کشتار دهشتناک کفار و انباشته کردن کشته های آنها در فضا را ساخته و پرداخته کرد و معرکه زمیل و فراض و کشته شدن صد هزار رومی را بر آنها افزود. سپس همه ساخته های خیالی او، جنگها و نظایر آن، در تواریخ طبری و  ابن اثیر و ابن کثیر و ابن خلدون و دیگران وارد و منتشر گردید، در حالی که هیچ  یک از آنها حقیقت نداشت. این داستانها و اسناد آنها در کتاب «عبدالله بن سبا» جلد دوم، بحث: «گسترش اسلام با شمشیر در حدیث سیف» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. حال، آیا با چنین تاریخ مغشوش و آلوده ای، دشمنان اسلام حق ندارند که بگویند: «اسلام با زور شمشیر گسترش یافت»؟! آیا پس از این همه دروغ پردازی جهت دار، باز هم کسی در هدف سیف برای خرابکاری در اسلام تردید می کند؟ و آیا انگیزه سیف برای این همه جعل و پنهان کاری چیزی جز زندقه – صفتی که علما به او داده اند- می باشد؟! و در پایان، آیا اینهمه دروغ و افترا بر پیشوایان مورخان، طبری، و علامه آنها ابن اثیر، و پرنویس آنها ابن کثیر، و فیلسوف آنها ابن خلدون و دهها عالم دیگر همچون: ابن عبدالبر و ابن عساکر و ذهبی و ابن حجر، مستور و پوشیده مانده است؟!

نه، اینگونه نیست، چون اینها خود، کسانی اند که او را کذاب دانسته و به زندقه اش متهم کرده اند، و طبری و ابن اثیر و ابن خلدون در تواریخ خود درباره واقعه «ذات السلاسل» گویند: «آنچه را که سیف در این باره ذکر کرده برخلاف آنی است که سیره نویسان پذیرفته و صحیح اش می دانند.» پس، چه چیز باعث شده که آنها با علم و اطلاع از دروغ گویی و زندقه او، به روایاتش اعتماد کرده و دیگر روایات را رها کرده اند؟

پاسخ آن است که سیف دروغها و افتراهای خود را در قالب انتشار مناقب سلطه حاکم و دولتمردان صحابه، زینت داده، و علمای مکتب خلفا نیز- با علم به دروغ بودن آنها – همه توان خود را در نشر و ترویج آن به کار برده اند! مثلا، او در داستان فتح عراق دروغهای خود را تحت شعار «مناقب خالد بن ولید» آورده، و از زبان ابوبکر چنین ساخته که او پس از نبرد ألیس و ویرانی شهر «امغیشیا» گفته است: «ای قریشیان! شیر شما بر آن شیر حمله کرد و بر او و منافعش چیره گشت؛ زنان از پدید آوردن مثل خالد ناتوانند!» همانگونه که در داستان جنگهای ارتداد، ساخته های خود را در پوشش مناقب ابی بکر زینت بخشیده است، و نیز، در روایات جعلی فتح شام و ایران در زمان عمر، و فتنه های دوران عثمان و واقعه جمل در عصر علی، او در همه این موارد دروغهای خود را در پوشش مناقب صاحبان سلطه و دفاع از آنها در برابر انتقادات، زینت داده و به انتشار آنها پرداخته و با این ترفند، روایات او رواج یافته و دروغهای او شایع گردید و روایات صحیح را به دست فراموشی و اهمال سپرده است. با آنکه بیشتر ساخته ها و جعلیات سیف در حقیقت فضیلتی برای صحابه رسول خدا (ص) نباشد، بلکه مایه مذمت آنهاست! چگونه این موضوع بر آنها پوشیده مانده که، اگر خالد دهها هزار نفر از ابنای بشر را گرد هم آورده و آنها را گردن زده باشد تا نهرشان را از خونشان جاری سازد، این کار برای او فضیلت نیست! و نیز، و یرانی شهر «امغیشیا» و امثال آن فضیلت نباشد، مگر در مذهب زنادقه که زندگی را زندان نور می دانند و معتقدند: «شایسته آن است که در پایان دادن به حیات کوشش شود تا این نور از زندان خود آزاد گردد!» و هر چه باشد، کالای بی ارزش سیف با زیور مناقب بزرگان رواج یافت، و حرص اینان بر نشر فضایل سلطه حاکم، و دفاع از آنها، کارشان را بدانجا رسانید که به نشر فضیلت ظاهری آنها پرداختند، فضیلتی که در واقع فضیلت نبود! و رنج آوتر از همه اینکه، سیف تنها به ساختن روایاتی که به ظاهر مناقب صاحبان سلطه به حساب آید و در باطن مایه خرابکاری اسلام باشد، بسنده نکرده بلکه برای رسول خدا (ص) نیز صحابه ای تراشیده که خداوند آنها را نیافریده! و هر چه توانسته و هر چه خواسته برای آنها کرامات و فتوح و کشور گشائی و شعر و مناقب پرداخته است، و این بدان خاطر بوده که او می دانسته که اینان هرچه را که واجد مناقب هیئت حاکمه باشد، هرگونه که باشد، بدان تمسک می جویند، و او نیز هر چه برای خرابکاری و نابودی اسلام مفید تشخیص داده، با اعتماد به چنین خلق و خویی که در اینان سراغ داشته، ساخته و پرداخته و رواج داده و به ریش مسلمانان خندیده است، و اینان نیز سیف را در گمانش نومید نکردند، و دروغهای او را در طول سیزده قرن بخوبی رواج دادند!!


منابع :

  1. علامه سیدمرتضی عسکری- بازشناسی دو مکتب (جلد اول) – از صفحه 495 تا 500

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/402178