انواع نعمت های خداوند به بنی اسرائیل (طور سینا)
فارسی 8595 نمایش |نعمت های خداوند به بنی اسرائیل در بیابان سینا و بعد از آن
خداوند می فرماید: «إنا أنزلنا التوراة فیها هدى و نور یحکم بها النبیون؛ ما تورات را نازل کردیم در حالى که در آن هدایت و نور بود و پیامبران با آن براى یهود حکم مى کردند.» (مائده/ 44)
1- بعد از برطرف شدن مانع و هلاکت فرعون، خداوند با دادن نعمتى جدید زمینه سعادت و رشد و کمال جاودانه آنها رافراهم نمود و این نعمت همانا تورات و لوح هایى بود که میثاق خدا با بندگان برگزیده ومؤمنش در آن آمده بود. مبناى احکام تورات دو چیز بود: هدایت و نورانیت.
2- ظاهرا نزول تورات به صورت لوح هایى بوده که مکتوب به موسى داده شده است و قرآن آن را موعظه و بیان هر چیزى معرفى مى کند: «و براى او در الواح اندرزى از هر موضوعى نوشتیم و بیانى از هر چیز کردیم. پس آن را با جدیت بگیر و به قوم خود بگو به نیکوترین آنها عمل کنند.»
3- لوح ها و تورات یکجا و در جریان میقات چهل شبانه روزى موسى نازل شده است و همین نزول دفعى بود که یهودیان زمان پیامبر آن را مورد توجه داشته و نزول تدریجى قرآن را مورد اشکال قرار مى دادند که چرا مانند تورات به صورت یک کتاب یکجا نازل نمى شود؟
4- تورات و لوح ها، حکم شریعت حضرت موسى (ع) و نیز مبناى عملى و شریعت انبیا بعد از وى بود.
5- بنى اسرائیل وقتى لوح ها را در دست موسى دیدند، به جاى اینکه خشنود گشته و با التزام عملى به آن در مسیر هدایت و عبودیت گام بگذارند، ناسپاسى خود را این گونه نشان دادند که از موسى خواستند خدا را به آنها نشان دهد و رسما اعلام کردند که تا خدا را نبینند ایمان نمى آورند. چنان که بعد از موسى هم در مقابل عمل انبیاء به تورات طاقت نیاورده آنها را تکذیب کرده یا به قتل رساندند.
6- یهود نه تنها به قرآن متعبد نگردیدند بلکه مطیع کتاب آسمانى خود، یعنى تورات نیز نبودند و بارها آن را نقض و از دستورات آن سرپیچى کردند؛ مانند تمرد از ورود به سرزمین مقدس و تمرد از تعطیلى صید در روز شنبه، تمرد از حکم تورات نسبت به حکم زناى محصنه. حتى یهود به تحریف و دگرگون سازى تورات اقدام کردند.
برترى بر سایر اقوام معاصر
خداوند در سوره اعراف می فرماید: «قال أ غیر الله أبغیکم إلاها و هو فضلکم على العلمین؛ گفت: آیا غیر از خدا معبودى براى شما بجویم در صورتى که او شما را بر عالمیان برترى داد؟» (اعراف/ 140) یعنى اگر انگیزه پرستش خدا، حس شکرگزارى باشد، همه نعمتهاى شما از ناحیه خدا است و اگر انگیزه پرستش و عبودیت، منشا اثر بودن باشد، باز آن هم مربوط به خدا است، بنابراین به هر حسابى باشد جز خداوند قادر منان شایسته پرستش نیست. در آیه بعد خداوند یکى از نعمتهاى بزرگ خود را به بنى اسرائیل، یاد آور مى شود، تا با توجه به این نعمت بزرگ حس شکرگزارى در آنها تحریک گردد، و بدانند شایسته پرستش و خضوع و عبادت، تنها ذات پاک او است، و هیچ دلیلى ندارد که در مقابل بتهایى که کمترین سود و زیانى ندارند، سر تعظیم فرود آورند.
مى گوید: «و إذ أنجیناکم من ءال فرعون یسومونکم سوء العذاب یقتلون أبناءکم و یستحیون نساءکم و فى ذالکم بلاء من ربکم عظیم؛ و [فراموش نکنید] هنگامى را که شما را از فرعونیان نجات دادیم. آنان شما را عذاب سختى مى کردند، پسرانتان را مى کشتند و زنانتان را زنده مى گذاشتند، و در این [گرفتارى ها] از پروردگارتان امتحان بزرگى بود.» (اعراف/ 141)
"یسومون" از ماده "سوم" و اصل آن چنان که "راغب" در "مفردات" مى گوید دنبال چیزى رفتن است و به طورى که از قاموس استفاده مى شود یک نوع معنى استمرار و ادامه نیز در آن افتاده، بنابراین معنى یسومونکم سوء العذاب این است که آنها به طور مستمر به دنبال مجازاتهاى دردناک و شکنجه دادن شما بودند.
سپس (همانطور که روش قرآن در بیان تفصیلى مطالب پس از بیان اجمالى آنها است) این عذاب و شکنجه مستمر را چنین شرح مى دهد که آنها "پسران شما را به قتل مى رسانیدند، و زنان و دخترانتان را (براى خدمتگزارى و بردگى) زنده نگه مى داشتند. و در این آزمایش بزرگى از ناحیه خداوند براى شما بود".
آین آیات بیانگر این است که خداوند بنی اسرائیل را بر جهانیان برتری بخشیده است: «و هو فضلکم علی العالمین» مقصود این نیست که به یکایک آنان برتری داده است، بلکه مقصود این است که امت بنی اسرائیل ویژگیهایی داشتند که این ویژگیها را دیگران نداشتند و یکی از این ویژگیها این است که در آن بیابان گرم و فاقد وسایل زندگی، خدا همگان را مشمول لطف خود قرار داد و هم آب و هم سایبان و هم غذای مناسب در اختیارشان نهاد. و در سوره بقره نیز به این موضوع اشاره نموده می فرماید: «یا بنی إسرائیل اذکروا نعمتی التی أنعمت علیکم و أنی فضلتکم على العالمین؛ اى بنى اسرائیل نعمت مرا، که به شما ارزانى داشتم به خاطر بیاورید و (نیز به یاد آورید که) من شما را بر جهانیان برترى بخشیدم.» (بقره/ 47 و 122)
تذکر و توجه به نعمت هاى الهى موجب مى شود که روحیه تواضع و تعبد و شکرگزارى و قدردانى از آنچه انسان در اختیار دارد تقویت شود و آنچه دارد را ارزان نفروشد. بعد از تذکر و بیان کلى به نعمت هاى الهى، نعمت فضیلت و امتیاز دادن بنى اسرائیل را مستقلا ذکر مى کند و این نشان دهنده عظمت این نعمت است. خدا با فرستادن رسولان متعدد و انزال تورات و امدادهاى غیبى و پیروزى بر دشمن، بنى اسرائیل را مشمول نعمت ها و تفضلاتى قرار داد که سایر امت هاى معاصر و هم زمان با بنى اسرائیل از آن محروم بودند. و این در حقیقت وظیفه و تکلیف آنها را سنگین ترمى کرد. بنى اسرائیل به جاى شکرگزارى نسبت به امتیاز و فرصتى که خدا از بین امت ها، به آنها داده بود، به بدترین شکل کفران نعمت کرده و اولا این عنایت خدا را به حساب امتیاز ذاتى و برترى نژادى خود دانسته (نه لطف و فرصتى که خدابراى هدایت آنها فراهم کرده است) و با روحیه استکبارى و طغیان گرى با دیگر بندگان خدا برخورد کردند و ثانیا دربرابر خدا هم نافرمانى و عصیان پیشه کردند و لذا ذلت و خوارى همیشگى و غضب و لعنت خدا را براى خود خریدند.
نعمت هاى مادى
خدا فرمان داد که موسی بار دیگر با عصای خود معجزه بیافریند و با کوبیدن آن بر یک صخره، چشمه هایی نمایان گردد و هر گروهی از یکی از آن چشمه ها آب بنوشند. زیرا هر طایفه ای از قوم بنی اسرائیل به حکم آیه «و قطعناهم اثنتى عشرة أسباطا أمما؛ و آنان را به دوازده عشیره که هر یک شاخه اى بود تقسیم کردیم (تا نظمى عادلانه و دور از برخوردهاى خشونت آمیز در میانشان حکومت کند).» (اعراف/ 160)
برای خود اجتماع خاصی داشت و برای اینکه تزاحمی در بهره گیری از آب به وجود نیاید، دوازده چشمه و هر چشمه به قبیله ای اختصاص یافت. چنانکه می فرماید: «و إذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا قد علم کل أناس مشربهم کلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فى الأرض مفسدین؛ و هنگامى که موسى براى قومش آب خواست به او گفتیم: با عصایت به این سنگ بزن. آن گاه دوازده چشمه از آن جوشید [به گونه اى که] هر قبیله اى آبگیر خود را مى شناخت. [گفتیم:] از رزق خدا بخورید و بنوشید و در زمین سر به فساد برمدارید.» (بقره/ 60) و در سوره اعراف می فرماید: «و أوحینا إلى موسى إذ استسقئه قومه أن اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عینا قد علم کل أناس مشربهم؛ و به موسى آن گاه که قومش از او آب خواستند وحى کردیم که با عصایت به سنگ بزن. آن گاه از آن دوازده چشمه جوشید که هر گروهى آبخور خویش را بشناخت.» (اعراف/ 160)
از این جمله استفاده مى شود که این دوازده چشمه که از آن صخره عظیم جوشید نشانه ها و تفاوتهایى داشته است، آن چنان که هر کدام از اسباط بنى اسرائیل چشمه خود را مى شناختند و این خود سبب مى شد که اختلافى در میان آنها بروز نکند و نظم و انضباط حکمفرما گردد و آسانتر سیراب شوند. روشن است هنگامى که یک ملت داراى تقسیم بندیهاى صحیح و منظم بوده باشد، و هر بخش و یا هر گروه تحت رهبرى رهبر لایقى قرار گیرد، اداره آنها آسانتر و رعایت عدالت در میانشان سهلتر خواهد بود، و به همین دلیل تمام کشورهاى جهان مى کوشند از این اصل پیروى کنند. کلمه "اسباط" جمع "سبط" (بر وزن ثبت و همچنین بر وزن سفت) در اصل به معنى توسعه و گسترش چیزى به آسانى و راحتى است، سپس به فرزندان (مخصوصا نوه ها) و شاخه هاى یک فامیل، سبط و اسباط گفته شده است. در اینجا منظور از اسباط همان تیره هاى بنى اسرائیل است که هر کدام از یکى از فرزندان یعقوب (ع) منشعب شده بودند.
علامه طباطبایی می فرماید: «کلمه "سبط" در لغت به معناى پسر زاده و یا دختر زاده است، و جمع آن "اسباط" مى آید، ولیکن در بنى اسرائیل به معناى قوم خاصى بوده، سبط در اصطلاح ایشان به منزله قبیله در نزد عرب است.» از ابن حاجب نقل شده که گفته است: «کلمه "اسباطا" در این آیه بدل از عدد است نه تمیز عدد و گر نه اگر تمیز مى بود مى بایستى اسباط بنى اسرائیل حداقل سى و شش سبط و تیره مى بودند و حال آنکه نبودند، چون سبط در بنى اسرائیل دوازده تیره بود و بنابراین حد اقل جمع سبط سى و شش است، پس ناچار باید بگوییم کلمه "اسباطا" بدل از عدد است، و تمیز عدد حذف شده چون با بودن اسباطا احتیاجى به ذکر آن نبوده، و تقدیر کلام "و قطعناهم اثنتى عشرة فرقة اسباطا" است.»
البته کسانى دیگر هم گفته اند که کلمه مذکور تمیز است، و اشکال ابن حاجب هم وارد نیست زیرا اگر چه کلمه به صیغه جمع است ولى در اینجا به معناى مفرد آمده و معناى آن، جماعت و یا طایفه و یا نظیر آن است.
نعمت سایبان و رهایی از گرمای سوزان
به دستور خداوند ابرهای متراکم بر بالای سر آنان قرار گرفت که مانع از تابش مستقیم خورشید گردد، چنانکه در سوره اعراف و بقره به این موضوع اشاره می کند. در سوره اعراف خداوند می فرماید: «و ظللنا علیهم الغمام؛ و ابر را سایبانشان نمودیم.» (اعراف/ 160) و در سوره بقره می فرماید: «و ظللنا علیکم الغمام؛ و ابر را سایبان شما کردیم.» (بقره/ 57) پیدا است مسافرى که روز از صبح تا غروب در بیابان، در دل آفتاب، راهپیمایى مى کند از یک سایه گوارا (همچون سایه ابر که نه فضا را بر انسان محدود مى کند و نه مانع نور و وزش نسیم است) چقدر لذت مى برد. درست است که همواره احتمال وجود قطعات ابرهاى سایه افکن در این بیابانها هست، ولى آیه به روشنى مى گوید: «این امر درباره بنى اسرائیل جنبه عادى نداشت بلکه به لطف خدا غالبا از این نعمت بزرگ بهره مى گرفتند.»
در تفسیر قمى در ذیل جمله: «و ظللنا علیکم الغمام، و أنزلنا علیکم» فرموده: «وقتى موسى بنى اسرائیل را از دریا عبور داد، در بیابانى وارد شدند، به موسى گفتند: اى موسى! تو ما را در این بیابان خواهى کشت، براى اینکه ما را از آبادى به بیابانى آورده اى، که نه سایه ایست، نه درختى، و نه آبى، و روزها ابرى از کرانه افق برمی خاست، و بر بالاى سر آنان مى ایستاد، و سایه مى انداخت، تا گرماى آفتاب ناراحتشان نکند، و در شب، من بر آنها نازل می شد، و روى گیاهان و بوته ها و سنگها مى نشست، و ایشان می خوردند، و آخر شب مرغ بریان بر آنها نازل می شد، و داخل سفره هاشان مى افتاد. و چون می خوردند و سیر مى شدند، و دنبالش آب می نوشیدند، آن مرغها دوباره پرواز مى کردند، و مى رفتند. و سنگى با موسى بود، که همه روزه آن را در وسط لشکر مى گذاشت، و آن گاه با عصاى خود بان مى زد، دوازده چشمه از آن می جوشید، و هر چشمه بطرف تیره اى از بنى اسرائیل که دوازده تیره بودند، روان می شد.»
معنا و مفهوم غمام: بعضى "غمام" و "سحاب" را هر دو به معنى ابر دانسته اند و تفاوتى میان آن دو قائل نیستند، ولى بعضى معتقدند که "غمام" مخصوصا به ابرهاى سفید رنگ گفته مى شود، و در توصیف آن چنین مى گویند: «غمام ابرى است که سردتر و نازکتر است در حالى که سحاب به گروه دیگرى از ابرها گفته مى شود که نقطه مقابل آن است، و "غمام" در اصل از ماده "غم" به معنى پوشیدن چیزى است و اینکه به ابر، غمام گفته شده است به خاطر آنست که صفحه آسمان را مى پوشاند و اگر به اندوه، "غم" مى گوئیم نیز از جهت این است که گویى قلب انسان را در پوشش خود قرار مى دهد. به هر حال این تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که بنى اسرائیل در عین اینکه از سایه ابرها استفاده مى کردند، نور کافى به خاطر سفیدیشان به آنها مى رسید، و آسمان تیره و تار نبود!»
نعمت تأمین غذا
در دو مورد یادآور می شود که من و سلوی برای آنان فرستادیم: «و أنزلنا علیکم المن و السلوى؛ و من و سلوى بر شما نازل کردیم.» (بقره/ 57) و «و أنزلنا علیهم المن و السلوى؛ و برایشان من و سلوى نازل کردیم.» (اعراف/ 160)
من و سلوى چه بود؟ مفسران در تفسیر این دو کلمه سخن بسیار گفته اند. بعضى آن دو را به معناى لغوى آن گرفته و از ماده منت به نعمت و تسلى به معناى تسلیت و دل دارى دادن دانسته و گفته اند: هر دوى آن ها اشاره به نعمت هایى است که خداوند در صحراى تیه به بنى اسرائیل عطا فرموده و آن دو در حقیقت یک چیز است و این که نامش را من گذاشته به سبب امتنان و نعمت بخشى بر آن هاست. و سلوى موجب دل دارى و تسلیت آن ها بوده است.
"من" در لغت به گفته بعضى قطرات کوچکى همچون قطرات شبنم است که بر درختان مى نشیند و طعم شیرینى دارد یا به تعبیر دیگر یک نوع صمغ و شیره درختى است با طعم شیرین، و بعضى گفته اند طعم آن شیرین توام با ترشى بوده است. برخى هم آن دو را اسم علم دانسته و براى آن ها معانى مختلفى ذکر کرده اند.
مجاهد درباره من گفته: «چیزى بوده مانند صمغ که بر روى درختان مى ریخته و مزه آن شیرین بوده است.»
ضحاک گفته: «ترنجبین بوده است.»
وهب گفته: «نان هاى نازک بوده است.»
سدى گوید: «عسل بوده که شب ها بر روى درختان مى ریخته است.»
عکرمه گوید: «چیزى مانند رب غلیظ بوده است.»
از تورات نقل شده که چیزى مانند تخم گشنیز بوده که شب ها در آن صحرا مى ریخته و بنى اسرائیل آن را جمع مى کردند و مى کوبنده اند و از آن گردهایى مى ساخته اند که طعم نان روغنى داشته است. برخى هم احتمال داده اند منظور عسل هاى طبیعى بوده که در کوه ها و سنگلاخ ها آن سرزمین وجود داشته است.
"سلوى" در اصل به معنى آرامش و تسلى است، و بعضى از ارباب لغت و بسیارى از مفسران آن را یک نوع "پرنده" دانسته اند. طبق روایتى که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «الکمأة من المن؛ قارچ نوعى از من است.» معلوم مى شود "من" قارچهاى خوراکى بوده که در آن سرزمین مى روئیده.
همچنین از رسول اکرم نقل شده که آن حضرت فرموده قارچ کوهى از «من» است و آب آن شفاى چشم می باشد. بعضى دیگر گفته اند مقصود از "من" تمام آن نعمتهایى است که خدا بر بنى اسرائیل "منت" گذارده، و "سلوى" تمام مواهبى بوده که مایه آرامش آنها مى شده است. در تورات مى خوانیم که "من" چیزى مثل تخم گشنیز بوده که شب در آن سرزمین مى ریخته، و بنى اسرائیل آن را جمع کرده مى کوبیدند و با آن نان درست مى کردند که طعم نان روغنى داشته است.
احتمال دیگرى نیز وجود دارد و آن اینکه در اثر بارانهاى نافعى که به لطف خداوند در مدت سرگردانى بنى اسرائیل در آن بیابان مى بارید، اشجار آن محیط، صمغ و شیره مخصوصى بیرون مى دادند و بنى اسرائیل از آن استفاده مى کردند. بعضى دیگر نیز احتمال داده اند که "من" یک نوع عسل طبیعى بوده که بنى اسرائیل در طول حرکت خود در آن بیابان به مخازنى از آن مى رسیدند، چرا که در حواشى بیابان تیه، کوهستانها و سنگلاخهایى وجود داشته که نمونه هاى فراوانى از عسل طبیعى در آن به چشم مى خورده است.این تفسیر به وسیله تفسیرى که بر عهدین (تورات و انجیل نوشته شده) تایید مى شود آنجا که مى خوانیم: «اراضى مقدسه به کثرت انواع گلها و شکوفه ها معروف است، و بدین لحاظ است که جماعت زنبوران همواره در شکاف سنگها و شاخ درختان و خانه هاى مردم مى نشینند، به طورى که فقیرترین مردم عسل را مى توانند خورد.» در مجمع البیان آمده: «درباره «من» وجوهى زیر بیان شده است:
1- همان که روى درخت می ریزد و همه می دانند.
2- مجاهد می گوید: چیزى مانند صمغ و کتیرا که بر درختان قرار می گیرد و مزه اش مانند شهد و عسل است.
3- وهب می گوید نانى بوده است.
4- همه نعمت هایى که خداوند به آنان داد که زحمت و سختى در آن نبود.»
در مورد "سلوى" گرچه بعضى از مفسران آن را به معنى "عسل" گرفته اند ولى مفسران دیگر تقریبا همه آن را یک نوع پرنده مى دانند، که از اطراف به طور فراوان در آن سرزمین مى آمده، و بنى اسرائیل از گوشت آنها استفاده مى کردند. در تفسیرى که بعضى از مسیحیان به عهدین نوشته اند تایید این نظریه را مى بینیم آنجا که مى گوید: «بدانکه "سلوى" از آفریقا به طور زیاد حرکت کرده به شمال مى روند که در جزیره کاپرى، 16 هزار از آنها را در یک فصل صید نمودند... این مرغ از راه دریاى قلزم آمده، خلیج عقبه و سوئز را قطع نموده، در شبه جزیره سینا داخل مى شود، و از کثرت تعب و زحمتى که در بین راه کشیده است به آسانى با دست گرفته مى شود، و چون پرواز نماید غالبا نزدیک زمین است... راجع به این قسمت در سفر خروج و سفر اعداد (از تورات) سخن رفته است.» از این نوشته نیز استفاده مى شود که مقصود از "سلوى" همان پرنده مخصوص پرگوشتى است که شبیه و اندازه کبوتر است، و این پرنده در آن سرزمین معروف مى باشد. البته لطف مخصوص خداوند به بنى اسرائیل در دوران سرگردانیشان در بیابان سینا، سبب شده بود که این پرنده به طور فراوان در طول این مدت در آنجا وجود داشته باشد تا بتوانند از آن استفاده کنند، وگرنه به طور عادى مشکل بود چنین نعمتى نصیبشان شود.
در پایان این بحث ذکر این نکته لازم است که بعضى از مفسران "من" و "سلوى" را به معنى دیگرى غیر از آنچه معروف و مشهور است تفسیر کرده اند و همانگونه که اشاره کردیم گفته اند منظور از "من" مطلق احسان و نعمت بى دریغ خدا است، و منظور از "سلوى" موجبات آرامش و تسلى خاطر مى باشد که خداوند این دو را به بنى اسرائیل بعد از نجات از چنگال فرعونیان مرحمت فرمود. این تفسیر علاوه بر اینکه تقریبا مخالف گفته هاى همه مفسران اسلامى و حتى کتب عهدین است با متن آیه مورد بحث سازگار نیست، زیرا قرآن بعد از ذکر من و سلوى، بلافاصله مى گوید: «کلوا من طیبات ما رزقناکم؛ بخورید از روزیهاى پاکیزه اى که به شما دادیم.» (بقره/ 57) زیرا این تعبیر نشان مى دهد که من و سلوى از خوراکیها بوده است، این تعبیر نه تنها در این آیه بلکه عینا در آیه 160 سوره اعراف نیز آمده است.
علت تعبیر شدن به "انزلنا"
باید توجه داشت که "انزلنا" همیشه به معنى فرو فرستادن از مکان بالا نیست، چنان که در آیه 6 سوره زمر مى خوانیم: «و أنزل لکم من الأنعام ثمانیة أزواج؛ هشت زوج از چهارپایان براى شما نازل کرد.» معلوم است که انعام (چهار پایان) از آسمان فرود نیامدند، بنابراین"انزلنا" در این گونه موارد یا به معنى "نزول مقامى" است، یعنى نعمتى که از یک مقام برتر به مقام پائین تر داده مى شود. و یا از ماده "انزال" به معنى مهمانى کردن است، چرا که گاه انزال و نزل (بر وزن رسل) به معنى پذیرایى کردن آمده، چنان که در سوره واقعه آیه 93 درباره جمعى از دوزخیان مى خوانیم «فنزل من حمیم؛ آنها با حمیم (نوشابه سوزان دوزخ) پذیرایى مى شوند.» و در سوره آل عمران آیه 198 درباره بهشتیان مى خوانیم: «خالدین فیها نزلا من عند الله؛ مؤمنان همواره در بهشت خواهند بود که میهمان خدا هستند.» و از آنجا که بنى اسرائیل در حقیقت در آن سرزمین میهمان خدا بودند، تعبیر به انزال من و سلوى در مورد آنها شده است. این احتمال نیز وجود دارد که "نزول" در اینجا به همان معنى معروفش باشد چرا که این نعمتها مخصوصا پرندگان (سلوى) از طرف بالا به سوى آنها مى آمده است.
در آخر خداوند این دو ماده غذایی را غذای پاکیزه توصیف کرده و می فرماید: «کلوا من طیبات ما رزقناکم و ما ظلمونا و لاکن کانوا أنفسهم یظلمون؛ [و گفتیم:] از پاکیزه هاى آنچه روزیتان کرده ایم بخورید، و [با این کارها] بر ما ستم نکردند، بلکه بر خویشتن ستم مى کردند.» (بقره/ 57)
در سوره اعراف می فرماید: «کلوا من طیبات ما رزقناکم و ما ظلمونا و لکن کانوا أنفسهم یظلمون؛ [و گفتیم:] از این چیزهاى پاکیزه اى که روزیتان کرده ایم، بخورید. و آنها بر ما ستم نکردند بلکه بر خودشان ستم مى کردند.» (اعراف/ 160) و به آنها گفتیم "از غذاهاى پاکیزه اى که در اختیار شما گذارده ایم بخورید" (و فرمان خدا را به کار بندید). اما آنها خوردند و کفران و ناسپاسى کردند، آنها "به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم روا داشتند". باید توجه داشت که مضمون این آیه با تفاوت مختصرى، در سوره بقره آیات 57 و 60 آمده است، منتهى در آنجا به جاى "انبجست"، "انفجرت" آمده است، و به عقیده جمعى از مفسران تفاوت این دو عبارت در این است که "انفجرت" به معنى "بیرون ریختن آب با فشار و کثرت" است، ولى "انبجست" به معنى "بیرون ریختن آب به طور مختصر و کم" است، و این تفاوت شاید اشاره به آن است که چشمه هاى آب ناگهانى از آن صخره عظیم بیرون نریخت تا مایه وحشت گردد، و توانایى کنترل آن را نداشته باشند بلکه نخست به آرامى بیرون ریخت و سپس گسترش پیدا کرد و به حد وفور رسید. بعضى دیگر از مفسران معتقدند که این دو کلمه هر دو به یک مفهوم است.
به هر حال در این حیات دوباره و فرصت جدید، خداوند، نیازمندیهاى بنى اسرائیل آواره و نیازمند را در اختیارشان قرار داد: ابر را سایبانشان و شیره درختان و مرغ بریان شده را غذایشان و دوازده چشمه جوشان را آب آشامیدنى آنها قرار دادیم. آوارگى و بیابان گردى نتیجه عمل خود یهود بود که از ورود به سرزمین مقدس خوددارى کرده بودند، اما در همین مدت هم خدا آنها را تحت پوشش رزاقیت خود قرارداد و بهترین غذاها را براى آنها نازل کرد. بنى اسرائیل حتى نسبت به نعمت هاى مادى خدا هم شاکر نبوده و به بهانه جویى پرداختند و به جاى من و سلوى، از موسى (ع) سبزیجات و خیار و عدس و پیاز خواستند! قدر ناشناسى بنى اسرائیل موجب شد که به آنها گفته شود: حال که چنین فکر مى کنید به شهر درآیید که آنچه مى خواهید در آن وجود دارد و مهر ذلت و بیچارگى بر پیشانى آنها زده شد و گرفتار خشم و غضب خدا شدند.
عفو عمومى و حیات دوباره
خداوند می فرماید: «ثم عفونا عنکم من بعد ذلک لعلکم تشکرون؛ پس از آن بر شما بخشوديم باشد كه شكرگزارى كنيد.» (بقره/ 52)
نکات مورد استفاده از آیه عبارتند از:
1- بنى اسرائیل با گوساله پرستى عوام، مرتکب بزرگ ترین گناه و ناسپاسى شدند و عذاب و مرگ آنها را فراگرفت. ولى باز خدا آنها را مورد لطف و عنایت خویش قرار داد و با عفو خویش فرصت دیگرى را به آنها داد، شاید شکرگزار این نعمت جدید باشند.
2- بنى اسرائیل در غیاب موسى (ع) به گوساله پرستى روى آوردند، همراهان او نیز در میقات به گونه اى دیگر مرتکب گناه و لغزش شده و ایمان آوردن را مشروط به دیدن خداکردند و لذا صاعقه آنها را فرا گرفت و هلاک شدند. اما خدا آنها را هم مورد لطف مجدد قرار داد و حیات دوباره داد شاید شاکر شوند. «ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون؛ سپس شما را پس از مرگتان حیات بخشیدیم شاید شکر (نعمت او را) به جا آورید.» (بقره/ 56) جالب اینکه در هر دو آیه تعلیل و علت این عفو و حیات دوباره، امید به شکرگزارى و فراهم نمودن فرصت براى شکرگزارى بنى اسرائیل بیان شده است، یعنى این لطف ونعمت تازه براى این بود که روحیه قدردانى از نعمت در آنان به وجود آید.
3- شگفتا که این فرصت مجدد و نعمت، بعد از ضلالت و هلاکت هم موجب تنبه بنى اسرائیل نگردید و آنان مجددا بناى ناسپاسى و ناسازگارى و تمرد را به صورت هاى دیگر ایجاد کردند که اولین تمرد آنها بعد از این عفو بزرگ و حیات دوباره، نافرمانى ازورود به سرزمین فلسطین و جهاد با حاکمان ستمگر آنجا بود که با گستاخى و لجاجت آنان، براى همیشه مثال زدنى شد! به موسى گفتند تو و خدایت بروید جنگ کنید ما اینجا نشسته ایم. (و بعد از پیروزى شما وارد شهر مى شویم)!
4- روحیه رفاه طلبى و لجاجت گاهى آنچنان انسان را کر و کور مى کند که حتى اگر بر اثر گناه بمیرد و دوباره زنده شود باز همان مسیر گذشته را ادامه مى دهد و تنبه پیدا نمى کند و کفران نعمت از این بزرگ تر نمى گردد! البته چنین انسانى یا چنین جامعه اى استحقاق ذلت ابدى، غضب خدا و لعنت الهى را داشته، هرگز به وادى سعادت راه نخواهند یافت.
رهایى از بن بست ها و بحرانهاى اجتماعى
یکى دیگر از عنایات ویژه خدا به بنى اسرائیل این بود که در مشکلات اجتماعى و بحران ها و شرایطى که ممکن بود امنیت و آرامش داخلى تهدید شده، اختلاف و فساد رواج یابد، خداوند به کمک آنها آمده، به بهترین شکل آنها را از بن بست رهایى مى بخشید و مشکل آنها را مرتفع مى ساخت.
نمونه بارز قرآنى آن، داستان گاو بنى اسرائیل است که قرآن آن را همراه با بهانه جویى ها و ایرادات بنى اسرائیلى ذکر کرده است. خلاصه این داستان از این قرار است: یک نفر از بنى اسرائیل در پنهانى به دست دیگرى کشته شد و بین قبیله هاى مختلف بر سر اینکه قاتل کیست اختلاف شد، این نزاع و اختلاف را به نزد موسى (ع) بردند. حضرت موسى براى حل این فتنه داخلى با استمداد از خدا به آنها دستور داد گاوى را ذبح کنند و قسمتى از گوشت او را به پیکر مقتول بزنند تا زنده شود و قاتل را معرفى کند. بنى اسرائیل ابتدا این دستور را شوخى گرفتند و بعد که قاطعیت موسى را دیدند بهانه ها و سؤالات مشکل زاى دیگرى را مطرح کردند. سرانجام گاو را پیدا و ذبح کردند و مقتول زنده شد و مشکل خاتمه یافت.
بشارت و معرفى نشانه هاى پیامبر خاتم
«الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة والإنجیل؛ پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است مى یابند.» (اعراف/ 157) مشرکین از آن بى نصیب بودند، اطلاع آنان از آینده و ظهور پیامبرى بود که بهترین و کامل ترین دین و برنامه زندگى را براى آنها مى آورد. اوصاف و مشخصات او در کتابهایشان به طور دقیق آمده بود و مى توانستند با این خبر خود را براى آمدن او آماده کنند.
اهل کتاب و به خصوص یهودیان به این نعمت و خبر توجه زیادى داشتند و همواره نوید آمدن چنین پیامبرى را مى دادند و حتى دشمنان خود را تهدید مى کردند که با آمدن رسول موعود و منتظر، شما را سرکوب خواهیم کرد. هجرت آنها به یثرب نیز در همین راستا بود. این امید به آینده یکى از نعمت هاى بزرگ الهى براى اهل کتاب بود. انتظار مى رفت اولین گروندگان به اسلام، منتظران آن باشند و شکر این نعمت را باپذیرفتن و ایمان به آن و حمایت از آن به جا آورند اما اینجا هم یهود ناسپاسى خود را با دشمنى و کینه توزى و توطئه علیه مسلمانان نشان دادند و در حالى که به حقانیت اسلام علم داشتند، دنیاطلبى مانع انقیاد و هدایت آنان گردید.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 5 ص 467 - 468، 480، جلد 8 ص 372، جلد 1 ص 290
محمد رشيد رضا- تفسیر المنار- جلد 6 صفحه 323
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 4 صفحه 336، جلد 1 ص 263-266، جلد 6 ص 413، 338
علی ابن ابراهیم قمی- تفسیر قمى- جلد 1 صفحه 47- 48
سید محمود علائى طالقانى- پرتوى از قرآن- جلد 1 صفحه 165
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 1 صفحه 185
مستر هاکس- قاموس کتاب مقدس- صفحه 483
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 142- 144
رسول محلاتی- تاریخ انبیاء
عبدالله حاجی صادقی- سیمای یهود در قرآن- پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها