تهمت ها و تهدیدهای فرعون بر ساحران پس از شکست

فارسی 3600 نمایش |

شکست فرعون

شکست خفت بار فرعون و بازگشت جادوگران به صف موسی، فرعون را سخت عصبانی کرد و نمی دانست چه کند و چگونه این شکست را جبران کند. چاره ای جز این ندید که از حربه خاصی بهره بگیرد.
اولا به آنان اعتراضی کرد که چرا بدون اذن من به او ایمان آوردید؟ تو گویی فرعون مالک القلوب نیز هست که حتی گرایشهای درونی نیز باید به اذن او باشد.
ثانیا اظهار کرد که همگی در مکتب موسی درس خوانده و او استاد آنها است و هدف این است که قبطیان را از این سرزمین بیرون کنند. این تهمت برای این بود که افکار عمومی را بر علیه آنان بشوراند.
ثالثا آنان را به قتل تهدید کرد و گفت همگی را به دار خواهم آویخت.
به هر حال فرعون که در برابر شکستى ناگهانى و عملى انجام شده قرار گرفته بود و انتظار نداشت چنین شکست سختى آن هم از جانب افرادى که امیدوار بود پایه هاى لرزان حکومت ظالمانه اش را به وسیله آن ها پابرجا و مستحکم سازد نصیبش ‍ گردد، بى اندازه خشمناک شد و براى این که سرپوشى بر ناتوانى خود بنهد و شرمندگى خود را مخفى سازد، بر ساحران بانگ زد و گفت: «قال ءامنتم له قبل أن ءاذن لکم إنه لکبیرکم الذى علمکم السحر فلأقطعن أیدیکم و أرجلکم من خلاف و لأصلبنکم فى جذوع النخل و لتعلمن أینا أشد عذابا و أبقى؛ [فرعون] گفت: آیا پیش از آن که به شما اذن دهم به او ایمان آوردید؟ قطعا او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است. پس حتما دست ها و پاهایتان را مخالف [یکدیگر از چپ و راست] قطع مى کنم و یقینا شما را بر تنه هاى نخل دار مى زنم و خوب خواهید دانست کیفر کدام یک از ما سخت تر و پایدارتر است.» (طه/ 71)
فرعون، موسى را مى شناخت و مى دانست که هیچ تماس قبلى بین موسى و ساحران برقرار نشده و شاید موسى تا آن روز هیچ یک از آنها را ندیده است، اما چه کند که براى حفظ مقام خود ناچار است در آن موقع حساس به هر تهمت و دروغى متوسل شود و به هر ترتیبى شده، بر ناتوانى خود سرپوش نهد و احیانا از ایمان مردم دیگر جلوگیرى کند.
علامه طباطبایی می فرماید: «کلمه "کبیر" در اینجا به معناى رئیس است، و بریدن دستها و پاها از خلاف به این معنا است که دست راست و پاى چپ را ببرند، و کلمه "اصلب" از تصلیب به معناى بسیار دار زدن و به سختى دار زدن است، مانند کلمه "تقطیع" که به معناى بسیار بریدن و به سختى بریدن است، و کلمه "جذوع" جمع "جذع" است، که به معناى تنه درخت خرما است. جمله "آمنتم له قبل أن آذن لکم" تهدیدى است از فرعون به ساحران که چرا بدون اجازه من به موسى ایمان آوردید و در حقیقت جمله مزبور استفهامیه است ولى حرف استفهامش حذف شده و استفهام آن انکارى و یا خبرى به منظور تقریر جرم است. و اینکه گفت: "إنه لکبیرکم الذی علمکم السحر" تهمتى است که فرعون به ایشان زده که شما یک توطئه سیاسى علیه مجتمع قبطى در سرزمین مصر کرده اید و قبلا با رئیس خود، موسى قرار گذاشته اید که او ادعاى نبوت کرده و اهل مصر را به سوى خدا دعوت نماید، سپس به منظور اثبات و استقرار دعوتش سحرى بیاورد و مردم مصر مجبور شوند از سحر شما ساحران کمک بگیرند، آن گاه همین که در برابر او اجتماع کردید که سحر او را باطل کنید سحر او سحر شما را باطل کند و شما مغلوب شوید و ایمان بیاورید، تا به دنبال شما عوام مردم هم ایمان آورده، طریقه مثلاى خود را رها کنند، آن وقت هر کس که ایمان نیاورد از مصر بیرونش کنید. خداى تعالى در همین باره در جاى دیگر فرموده «إن هذا لمکر مکرتموه فی المدینة لتخرجوا منها أهلها؛ این نقشه اى است که شما در شهر ریختید تا اهل آن را بیرون کنید.» (اعراف/ 123) و منظور او از این تهمت این بوده که عموم مردم را علیه ساحران بشوراند، همانطور که در روز اول علیه موسى شورانید. و جمله "فلأقطعن أیدیکم و أرجلکم من خلاف" خط و نشانى است که فرعون براى آنان کشیده که به عذاب سختى شکنجه شان خواهد کرد، ولى قرآن کریم دیگر بیان نکرده که وى این خط و نشان را عملى هم کرد یا نه؟»
در سوره اعراف آمده است که فرعون رو به ایشان کرد و گفت: «قال فرعون ءامنتم به قبل أن ءاذن لکم إن هاذا لمکر مکرتموه فى المدینة لتخرجوا منها أهلها فسوف تعلمون* لأقطعن أیدیکم و أرجلکم من خلاف ثم لأصلبنکم أجمعین؛ فرعون گفت: پیش از آن که به شما رخصت دهم به او ایمان آوردید؟! حتما این توطئه اى است که در شهر به راه انداخته اید تا ساکنانش را از آن بیرون کنید، پس به زودى خواهید دانست. حتما، و یقینا دست ها و پاهایتان را چپ و راست قطع مى کنم، آن گاه شما را جملگى به دار مى زنم.» (اعراف/ 123- 124)
این نقشه اى است که شما کشیده بودید تا مردم را از شهرشان بیرون کنید و بدین ترتیب آن ها را متهم به همکارى با موسى و طرح نقشه و توطئه بر ضد دستگاه سلطنت خود کرد و به دنبال این جمله باز هم خواست احساسات توده مردم را بر ضد آن ها تحریک کند و بدین وسیله حق را بر مردم بپوشاند. از این رو گفت نقشه کشیده بودید تا مردم را از شهرشان بیرون کنید و با این گفتار خواست براى چندمین بار به دروغ به مردم وانمود کند که موسى و یارانش مى خواهند شما را از شهر و دیارتان بیرون کنند و خود وارث این سرزمین گردند.
سپس فرعون قیافه خشونت آمیزى به خود گرفت و ساحران را به سخت ترین شکنجه ها تهدید کرده گفت: «دست ها و پاهایتان را برعکس یک دیگر قطع و بر تنه هاى نخل آویزانتان مى کنم تا بدانید عذاب کدام یک از ما سخت تر و پایدارتر است.» به هر حال فرعون بعد از ایمان آوردن ساحران آنان را به توطئه و تبانى قبلى با موسى (ع) متهم و آنان را تهدید مى کند. جمله "قال فرعون آمنتم به قبل أن آذن لکم" خطابى است که فرعون از در خشم و استکبار به ساحران کرده و جمله اى است خبرى که به قرینه مقام انکار و توبیخ را افاده مى کند، ممکن هم هست بگوییم جمله استفهام انکارى و یا توبیخى است، و علامت استفهام و یا توبیخ در اولش بوده و حذف شده است. جمله "إن هذا لمکر مکرتموه فی المدینة" تهمتى است که فرعون به ساحران زده و آنان را در توطئه با موسى متهم مى سازد، خلاصه فرعون در این جمله مى خواسته است بگوید: شما در همین چند روزى که در شهر مجتمع بودید به جاى اینکه خود را براى مقابله با موسى آماده کنید پنهانى او را دیده و با او توطئه کرده اید که علیه من و به نفع وى کار کنید، و بدین وسیله بر مصر دست یافته اهلش را بیرون کنید، چون ساحران تا آن روز موسى را ندیده بودند، و اگر توطئه اى در کار بوده مسلما در آن موقعى بوده که ساحران در عاصمه فرعون اجتماع کردند.
فرعون با جمله "آمنتم به" ایمان سحره را انکار نموده و با جمله "إن هذا لمکر" آنان را به توطئه علیه خود متهم ساخت و این تهمت را براى این جهت زد که ساحران را مفسد در مملکت قلمداد کند و با این دستاویز بتواند آنان را به شدیدترین وجهى مجازات نموده و از بین ببرد. لذا نخست با جمله "فسوف تعلمون" سربسته و به طور اجمال تهدیدشان نموده و آن گاه با جمله "لأقطعن أیدیکم و أرجلکم من خلاف ثم لأصلبنکم أجمعین" به طور تفصیل تهدیدشان کرد و گفت: اول دست و پاهاتان را به طور خلاف، یعنى دست راست را با پاى چپ و دست چپ را با پاى راست قطع مى کنم، و در ثانى شما را به دار مى آویزم، و دار زدن، بستن مجرم است به چوب و بلند کردن چوب و طرف آن را در زمین کوبیدن است تا همه مردم ماجراى او را ببینند و عبرت گیرند.

جواب بلیغ مؤمنان در مقابل عتاب فرعون و تهدیدات او

مومنان در جواب تهدیدات فرعون فرمودند: «قالوا لن نؤثرک على ما جاءنا من البینت و الذى فطرنا فاقض ما أنت قاض إنما تقضى هاذه الحیوة الدنیا* إنا ءامنا بربنا لیغفر لنا خطایانا و ما أکرهتنا علیه من السحر و الله خیر و أبقى* إنه من یأت ربه مجرما فإن له جهنم لا یموت فیها و لا یحیى*و من یأته مؤمنا قد عمل الصالحات فأولئک لهم الدرجات العلى* جنات عدن تجرى من تحتها الأنهار خلدین فیها و ذالک جزاء من تزکى؛ گفتند: ما هرگز تو را بر آن نشانه هاى روشنى که براى ما آمده و بر آن کس که ما را پدید آورده ترجیح نخواهیم داد، پس هر حکمى که مى خواهى بکن، تو فقط در این زندگى دنیا حکم مى رانى. ما به پروردگار خویش ایمان آوردیم تا از گناهان ما و این سحرى که بر ما تحمیل کردى در گذرد، و خداوند بهتر و پایدارتر است. [زیرا] هر که گنهکار به پیشگاه پروردگارش درآید، بى تردید او را جهنم است که در آن نه بمیرد و نه زندگى یابد. و هر که با ایمان نزد وى آید و اعمال صالح کرده باشد، چنین کسانى برایشان درجات والا خواهد بود. بهشت هاى جاویدى که از پاى درختانش نهرها جارى است که در آن جاودانه باشند، و این پاداش کسى است که پاکى بجوید.» (طه/ 72- 76)
آیه شریفه "قالوا لن نؤثرک" کلامى است که در لفظ بلیغ و در مفهوم وزین و در معنا بعید و در منزلت رفیع است، کلامى است که علم و حکمت از آن مى جوشد و فوران مى کند، آرى وضع مردمى را حکایت مى کند که تا یک ساعت قبل دلهایى آکنده از هیبت و ابهت فرعون داشتند، و نفوس خود را از زینت و زخارف دنیوى که با او بود (و جز خیالهاى کاذب و موهوماتى باطل نبود) خیره و پست نموده و او را رب اعلى مى پنداشتند، و به او سوگند مى خوردند، هم چنان که هنگام انداختن طنابها و چوبدستى ها گفتند: "بعزة فرعون إنا لنحن الغالبون" و بعد از یک ساعت که حق برایشان روشن گشت، دیدگانشان باز گردید ناگهان آنچه از فرعون در دل داشتند، و آن عزت و سلطنت و آن زینت و زخرفى که برایش قائل بودند یکباره فراموش گشت، ایمان به خدا در عرض یک ساعت آن چنان تحولى در دلها به وجود آورد که رذیله ترس و تملق پیروى هوى و شیفتگى در برابر سراب زینت زندگى دنیا را به کلى نابود کرده، در همین مدت کوتاه عشق به حق و قدم نهادن در تحت ولایت خدا، و اعتزاز به عزت او را جایگزین آن رذایل نمود، دیگر جز آنچه خدا اراده کند اراده اى ندارند و دیگر جز از خدا امیدى نداشته و جز از او نمى ترسند.
همه اینها از محاوره اى که میان فرعون و ایشان رد و بدل شده و از مقایسه کلام او و پاسخ ساحران به وى فهمیده مى شود، در یک سو فرعون است که در تاریکى غفلت از مقام پروردگار خود قرار دارد و جز خود نمى بیند، و به خود نسبت ربوبیت قبط مى دهد، آرى در یک طرف این محاوره، حاکم مصر است که جنود مجنده دارد، هر چه بخواهد مى کند، و هر حکمى بخواهد مى راند، ولیکن از نظر حق و حقیقت، هیچ چیز ندارد و جز به دعاوى باطله دلخوش ندارد، آن چنان مست و مغرور جهل خویش است که خیال مى کند حق و حقیقت خاضع و پیرو باطل او مى شود، و توقع دارد که نفوس مردم، (با اینکه شعور و داورى، جبلى آنها است) بدون اجازه او چیزى را با شعور و درکش درک نکند، و بى اذن او دلها به هیچ حقى یقین پیدا نکند، لذا با تعجب به ساحران مى گوید: "آمنتم له قبل أن آذن لکم" آیا بدون اجازه من به او ایمان آوردید؟.
و نیز او چنین مى پندارد که آدمى جز این ساختمان بدنى و جسمانى که چند صباحى زندگى مى کند، و سپس فانى و فاسد مى گردد، حقیقت دیگرى ندارد و جز رسیدن به لذائذ مادى و فانى همین بدن جسمانى سعادت دیگرى برایش نیست، چون در تهدید ساحران مى گوید: "سوگند که دست و پایتان را به عکس قطع مى کنم و سوگند که به تنه هاى درختان خرما به دارتان مى آویزم، و به زودى خواهید فهمید که کدام یک از ما عذاب سخت ترى و باقى ترى خواهد داشت" که اگر در آخر کلام او دقت شود، به دست مى آید که غیر از عذابهاى دنیوى عذابى دیگر سراغ نداشته است. و در سوى دیگر ساحرانى که ایمان آوردند و به رسیدن به حق موفق گشته، و حق سراپاى وجودشان را احاطه نموده پاک و خالصشان ساخته بود، اینان دیگر آنچه را که فرعون حقیقتش مى پنداشت سرابى خیالى و زینتى فریب دهنده و باطل مى دیدند، و در این عرصه مخیر میان حق و باطل و حقیقت و سراب شده بودند و حاشا بر اهل یقین از اینکه در یقین خود شک کنند و یا باطل را بر حق، و سراب را بر حقیقت مقدم بدارند، با اینکه به شهود و عیان مى گویند: "به آن خدایى سوگند که ما را آفریده، تو را بر آنچه از معجزات و دلائل که بر خورده ایم معاوضه نمى کنیم و مقدم نمى داریم"، پس مقصودشان از کلمه "تو را" جسد انسانى داراى روح فرعون نبوده، بلکه مقصود دنیاى عریض و مال و منال آن که فرعون به آن مى بالید بوده است. فرعون که ساحران را به قتل فجیع و عذاب شدید، و محرومیت از حیات دنیا تهدید مى کرد از نظر دید خود بود که براى آدمى حیات و سعادت و شقاوتى غیر دنیایى سراغ نداشت وگرنه ساحران قضیه را به عکس مى دیدند، یعنى براى آدمى زندگى اى دائمى و جاودان سراغ داشتند که در مقابل آن، زندگى دنیاى فانى و معجل قدر و قیمتى ندارد، اگر در آن زندگى سعادتى داشته باشند، شقاء این زندگى شقاء نیست، و اگر نداشته باشند سعادت این دنیا سعادت و نافع نیست.
بنابراین چنین کسانى دیگر از تهدید فرعون نخواهند ترسید چون خسران زندگى دنیاى فانى در نظرشان (اگر در آخرت که زندگى جاوید است سعادتى داشته باشند) خسران نیست، و لذا در پاسخ فرعون گفتند: "فاقض ما أنت قاض إنما تقضی هذه الحیاة الدنیا؛ هر چه مى خواهى بکن که تو جز بر زندگى دنیایى ما دسترسى ندارى".
آیات بعدى هم که تتمه کلام ایشان با فرعون را حکایت مى کند همه تعلیل این گفتار ایشان است که گفتند: "لن نؤثرک على ما جاءنا من البینات و الذی فطرنا". و در اینکه گفتند: "ما جاءنا من البینات" اشاره است به اینکه ایشان آنچه را از جریان عصا مشاهده کردند معجزاتى شمردند که از موسى (ع) دیده بودند که هر کدام در جاى خود معجزه اى مستقل بوده، مانند اژدها شدن آن و خوردنش طنابها و عصاها را، و برگشتنش به صورت عصا و به حالت اول و لذا گفتند: "ما جاءنا من البینات؛ آنچه از معجزه ها که دیدیم". ممکن هم هست که کلمه "من" براى تبعیض باشد و بفهماند که ایشان هر چند یک معجزه دیده اند ولى ایمان دارند که براى خدا معجزات زیاد دیگرى نیز هست، ولى این احتمال خالى از بعد نیست.
"إنا آمنا بربنا لیغفر لنا خطایانا و ما أکرهتنا علیه من السحر و الله خیر و أبقى". کلمه "خطایا" جمع خطیئه است که قریب المعنا با کلمه سیئة است، و جمله "ما أکرهتنا علیه" عطف است بر "خطایانا"، و کلمه "من السحر" بیان آن است و معنایش این است که ما به پروردگارمان ایمان آوردیم، تا خطاهاى ما را و آن سحرى که تو ما را بر آن مجبور کردى بیامرزد، و این خود دلیل بر این است که فرعون ایشان را بر به کار بردن آن سحرها مجبور کرده بود، حال یا موقعى که از شهر و ده خود احضار شده اند به جبر بوده و یا در موقعى که در بین خود نزاع نموده و محرمانه گفتگو مى کرده اند مجبور به مقابله و مسابقه با موسى (ع) شده اند. اول آیه تعلیل جمله "لن نؤثرک..." است، یعنى اگر ما خداى را که خالق ما است بر تو اختیار کردیم و به او ایمان آوردیم براى این بود که خطایاى ما و آن سحرى که تو ما را بر آوردن آن مجبور کردى بیامرزد.
و ذیل آیه یعنى جمله "و الله خیر و أبقى " تتمه بیان و به منزله تعلیل براى صدر آن است، گویا گفته اند: "اگر ما آمرزش خدا را بر احسان و جائزه تو ترجیح دادیم، براى این بود که آمرزش خدا، هم بهتر و هم دائمى تر است، یعنى از هر خیرى بهتر و از هر باقى یى باقى تر است (و این عمومیت را از اطلاق کلام مى فهمیم) پس هیچ چیزى را بر آن ترجیح نباید داد"، و در ذیل آیه نوعى مقابله با ذیل کلام فرعون به کار رفته که گفت: "و لتعلمن أینا أشد عذابا و أبقى". در نوبت نخست از خداى تعالى تعبیر کردند به "الذی فطرنا؛ آن کس که ما را آفرید" و در نوبت دوم به "ربنا؛ پروردگار ما" و در نوبت سوم به "الله" و این اختلاف تعبیرها به خاطر اختلاف مقامات است، زیرا در نوبت اول خواستند بفهمانند اینکه خداى تعالى فاطر و خالق ما است، یعنى ما را از کتم عدم به عالم وجود آورده، قهرا تمامى خیراتى که در این عالم است مانند هستى خود ما منتهى به او مى گردد، یعنى او ایجادش کرده و در نتیجه براى غیر او باقى نمى ماند مگر باطل و سراب، و این خود باعث آن شده که از هر جهت جانب خداى تعالى بر غیر او ترجیح داده شود، حال که معلوم شد مقام، مقام ترجیح است، لذا در ترجیح خداى تعالى بر فرعون تعبیر کردند به "الذی فطرنا". و اما نوبت دوم که گفتند: "ربنا" نکته اش این بوده که در این مقام خواسته اند از ایمان خود به او خبر دهند و در میان صفات خداى تعالى آن صفتى که ارتباطش با ایمان خلق بیشتر است صفت ربوبیت است که در بر دارنده معناى ملک و تدبیر است.
و اما نوبت سوم که به کلمه جلاله "الله" تعبیر کردند، بدین جهت بود که مى خواستند بگویند خدا بهتر و باقى تر از هر چیزى است و چون ملاک خوبى و خوبترى، کمال است و کلمه "الله" به معناى ذات داراى جمیع صفات کمال است، در نتیجه خیر مطلق است، لذا مقام مناسبت داشت که اسم جلاله را تعبیر کنند. بنابراین کلام در هر یک از سه مقام در عین سادگیش مشتمل بر حجت بر مدعا است، و معناى آیه در حقیقت این است که: ما تو را بر خدایى که ما را آفریده به همین دلیل که آفریده ترجیح نمى دهیم، و ما به او به دلیل اینکه رب "مالک و مدبر" ما است ایمان آوردیم، و خدا خیر است به دلیل اینکه الله "ذات دارنده تمامى صفات کمال" است. "إنه من یأت ربه مجرما فإن له جهنم لا یموت فیها و لا یحیى" این آیه تعلیل این مطلب است که در سخن خود غفران خداى را نتیجه ایمان به او قرار دادند و مى رساند که این بدان جهت است که کسى که خدا او را نیامرزد قهرا مجرم است و کسى که مجرم به دیدار پروردگارش بیاید جهنمى دارد که در آن نه مى میرد و نه زنده مى شود.

جواب مؤمنان به تهدیدات فرعون در سوره اعراف

خداوند می فرماید: «قالوا إنا إلى ربنا منقلبون* و ما تنقم منا إلا أن ءامنا بایات ربنا لما جاءتنا ربنا أفرغ علینا صبرا و توفنا مسلمین؛ گفتند: [هر چه مى خواهى بکن] ما به سوى پروردگارمان باز مى گردیم. و تو از ما انتقام نمى گیرى مگر براى این که ما به آیات پروردگارمان (وقتى براى ما آمد) ایمان آوردیم. بار الها! بر ما صبورى ببار و مسلمانمان بمیران.» (اعراف/ 125- 126) جمله "قالوا إنا إلى ربنا منقلبون" پاسخى است که ساحران به فرعون داده و با این گفتار خود حجت او را ابطال و راه استدلال را از هر طرف بر او بستند، زیرا حاصل معنایش این است که: تو ما را در برابر ایمان به پروردگارمان تهدید به عذاب مى کنى، خیال کرده اى که اگر با این عذاب رشته حیات ما را پاره کنى ما را آسیب رسانده و شرى متوجه ما کرده اى، و حال آنکه مردن در راه ایمان شر نیست، چرا که ما پس از کشته شدن به سوى پروردگارمان بازگشت نموده و نزد او به زندگى قرب و سعادت زنده خواهیم شد، زیرا ما در خود جرم و گناهى جز همان ایمانمان به خدا که تو آن را جرم پنداشته اى سراغ نداریم، پس آینده ما جز خیر نخواهد بود. این آن معنایى است که از جمله "قالوا إنا إلى ربنا منقلبون" استفاده مى شود، و از آن نیز بر مى آید که سحره به مسأله معاد هم ایمان داشتند، و اگر در جمله "و ما تنقم منا إلا أن آمنا بآیات ربنا لما جاءتنا" معجزه عصا را على الظاهر معجزات خوانده براى این بوده که همین یک معجزه از چند جهت معجزه بوده، یکى اینکه چوب اژدها شده، دوم اینکه طناب ها و چوبدستى هاى سحره را بلعیده، سوم اینکه مجددا به حالت اولى برگشته است. کلمه "تنقم" از "نقم" به معناى کراهت و خشم است، گفته مى شود "نقم منه کذا" از باب "ضرب، یضرب" و "علم، یعلم".
در اینجا جذبه معنوى و الهى سحره را گرفت و با کمال دلیرى و بدون اینکه از تهدید فرعون اندیشه اى بکنند به درگاه پروردگار خود استغاثه برده و از آن درگاه صبر و تحمل در برابر شکنجه فرعون را مسألت نموده و گفتند: "ربنا أفرغ علینا صبرا" پروردگارا ما را در برابر عذابى که فرعون اراده آن را کرده صبر و تحمل ده "و توفنا مسلمین" و اگر ما را کشت ما را مسلم بمیران. و تعبیر دادن "صبر" به "افراغ" استعاره به کنایه است، به این معنا که خود را به ظرف و صبر را به آب و دادن خدا را به ریختن آب در ظرف و لب ریز کردن آن تشبیه کردند، و منظورشان این بوده که دل هاى ما را لب ریز و سرشار از صبر کن تا در برابر نزول هیچ عذابى جزع نکنیم.
به راستى ساحران در برابر فرعون که مردى دیکتاتور و جبارى متکبر بود شجاعت عجیبى از خود نشان دادند، براى اینکه قدرت و سلطنت مردى را که کوس «أنا ربکم الأعلى؛ پروردگار بزرگتر شما منم.» (نازعات/ 24) مى کوبید و مردم مصر او را مى پرستیدند به هیچ گرفته و با کمال قدرت و اطمینان حجت خود را در برابرش ایراد نمودند، و اینچنین دل هاى مطمئن و عزمهاى راسخ و ایمان هاى ثابت و برهان قوى و بلاغت گفتار، کم نظیر و مایه شگفت است، و اگر آیات این سوره و سوره "طه" و "شعراء" که محاوره و گفتگوى ساحران را با فرعون حکایت مى کند دقیقا مورد مطالعه قرار دهید خواهید دید که چه معلومات پایدار و چه حالات روحى و اخلاق کریمى را متضمن است، و اگر محذور خروج از رسم تفسیر نبود پاره اى از این حقایق را که از خلال آیات این داستان استفاده مى شود در اینجا مورد بحث قرار مى دادیم، اینک ایراد آن مباحث را موکول به محل مناسب نموده و مى گذریم.

نتیجه

فرعون که تا آن روز جمعى چاپلوس را اطراف خود دیده بود که براى گذراندن زندگى چند روزه دنیا به هر جنایتى تن داده بودند و دستورهاى او را بى چون و چرا اجرا مى کردند، آن ها را به کشتن و بستن و گرفتن جان تهدید کرد، ولى غافل از آن که ساحران با دیدن آن معجزه هجیب و بلکه معجزات دیگرى که ضمن آن معجزه مساهده کردند، دانستند که ادعاى فرعون که خود را پروردگار آنان مى داند، پوچ و واهى است و پروردگار حقیقى همان پروردگار موسى و هارون است و زندگى دنیا مقدمه زندگى جهان دیگر است و چنان نیست که انسان با از دست دادن زندگى این جهان از بین برود، از این رو با کمال شهامت و بینش در پاسخ او گفتند: ما هرگز تو را بر این معجزه ها که براى ما آمده و آن خدایى که ما را آفریده است ترجیح نمى دهیم. پس تو هر چه مى کنى بکن که فقط زندگى این دنیا را از ما مى گیرى و در سراى ابدیت و جهان آخرت فرمان تو نافذ نیست سعادت آن جهان را نمى توانى از ما برگیرى و ما زیانى نخواهیم کرد که به سوى پروردگارمان مى رویم. و به دنبال این گفتار ادامه دادند: «ما به پروردگار خود ایمان آورده ایم تا گناهان ما و آن جادوگرى که ما را بدان مجبور کردى را بیامرزد و خدا بهتر و پایدارتر است.»
شاید این جمله اخیر پاسخ آن قسمت از گفتار فرعون بود که به آن ها وعده داد در صورت پیروزى همه گونه احسانى درباره آن ها بنماید و در وقت تهدید نیز به آن ها گفت: تا بدانید عذاب کدام یک از ما سخت تر و پایدارتر است. به هر صورت، اینان که پیش از دیدن معجزه موسى هیبت و ابهت فرعون دلهاشان را احاطه کرده بود و رد باطل خود چنان محکم بودند که گفتند: به عزت فرعون که ما پیروزیم با دیدن آیات حق چنان بصیرتى پیدا کردند که براى فرعون عزتى نمى دیدند و دنیا و اموال بى حساب او نزد ایشان منزلتى نداشت و آن جملات زیبا و کلمات حکمت آمیزى را که حکایت از یک جهان ایمان و استقامت مى کرد، با کمال شهامت در برابر فرعون اظهار کردند.
از آیات قرآنى که به دست نمى آید که سرانجام فرعون با ساحران چه کرد و آیا تهدید خود را درباره آنان عملى کرد یا نه؟ ولى طبرى و ابن اثیر در تاریخ خود نقل کرده اند که فرعون به تهدید خود عمل کرد و دست و پاى آن ها را همان طور که گفته بود قطع کرد و به درخت آویزان نمود و این جمله را که خداى تعالى در سوره اعراف از آن ها نقل کرده که گفتند: «ربنا أفرغ علینا صبرا و توفنا مسلمین؛ پروردگارا! صبرى به ما عطا کن و ما را مسلمان بمیران.» (اعراف/ 126) در همان حال شکنجه و مرگ به درگاه خدا عرض کردند و آن ها که در آغاز روز کافر بودند، در پایان شب شهید از دنیا رفتند.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏14 صفحه 252- 255 و جلد 8 صفحه 278

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 97-101

رسول محلاتی- تاریخ انبیاء

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد