اندیشه های اخلاقی حافظ (فضایل)
فارسی 4922 نمایش |در قسمت دوم از نوشتار اندیشه های اخلاقی حافظ، به مطالبی چون آزادگی و وارستگی، ارزش دوست و دوستی، دوری از همصحبت نا اهل، مقام رضا، حسن سلوک در زندگی و... می پردازیم.
آزادگی و وارستگی
آزادگی خواجه مربوط به همین وسعت دید و بلندنظری وی بود که نمی گذاشت تا شاعر عمر خویش را به یکباره در خدمت ارباب بی مروت دنیا تباه کند. از این روی فریاد برمی آورد و می گوید:
بر در ارباب بی مروت دنیا *** چند نشینی که خواجه کی به در آید؟
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای *** دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود *** ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
ملک آزادگی و کنج قناعت گنجی است *** که به شمشیر میسر نشود سلطان را
ارزش دوست و دوستی
حافظ در دوستی، صمیمی و پایدار است؛ برای دوست خوب و یکرنگ ارزشی بالاتر از جان عزیز قائل است. خاک راه دوست را توتیای دیده می داند و خواسته دوست را بر مراد و خواسته خود مقدم می شمارد. حاضر نیست سر مویی از دوست را در مقابل عالم بفروشد. خلاصه آنکه رفیق را کیمیای سعادت می داند و بس. این دوست صدیق و رفیق شفیق همان است که عنصرالمعالی در «قابوس نامه» و غزالی در «کیمیای سعادت» و خواجه نصیر در «اخلاق ناصری» درباره اش داد سخن داده اند. این همان دوستی است که شیخ اجل سعدی نیز در باب او می گوید:
گر دنیی و آخرت بیارند *** کاین جمله بگیر و دوست بگذار
ما یوسف خود نمی فروشیم *** تو سیم سیاه خود نگه دار
مولانا جلال الدین نیز ارزش دوست و اهمیت مقام دوستی را چنین متذکر می شود:
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم *** که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
کریمان جان فدای دوست کردند *** سگی بگذار ما هم مردمانیم
غرضها تیره دارد دوستی را *** غرضها را چرا از دل نرانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن *** رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
در دیوان حافظ دست کم پنج غزل به موضوع دوست و دوستی اختصاص یافته است که از آن میانه سه غزل مردف به ردیف دوست است با مطلعهای زیر:
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست *** آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست *** بیار نغمه ای از گیسوی معنبر دوست
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست *** تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
گذشته از این موارد، حافظ در ضمن پاره ای دیگر از غزلها نیز به مناسبت مقام، از اهمیت دوست در زندگی انسان سخن می گوید:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد *** نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز *** به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد *** آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت *** باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
رفیق شفیق، درست پیمان و باوفاست و همه جا یار و مونس انسان است. او کیمیایی است که مس وجود انسان را به طلا مبدل می سازد و سعادت و خوشبختی به همراه می آورد:
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش *** حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم *** که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
دوری از صحبت ناجنس
از طرف دیگر، خواجه بر لزوم احتراز از همنشینی دوست بد و مصاحبت ناجنس تأکید می ورزد:
نخست موعظه پیر صحبت این حرفست *** که از مصاحبت ناجنس احتراز کنید
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم *** روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
بیاموزمت کیمیای سعادت *** ز همصحبت بد جدایی جدایی
دوست حقیقی به نظر حافظ از خویشاوندان نیز به شخص نزدیکتر است و این همان دوستی است که صاحب قابوس نامه درباره او گفته است: «حکیمی را گفتند که دوست بهتر یا برادر؟ گفت: برادر نیز دوست به.»
مقام رضا:
به قول غزالی «رضا به قضای حق تعالی بلندترین مقامات است و هیچ مقام ورای آن نیست.» و از این گفت رسول (ص): «الرضا بالقضا باب الله الاعظم» گفت: درگاه مهین حق تعالی رضاست به قضای وی. و چون رسول (ص)، از قومی بپرسید که نشان ایمان شما چیست؟ گفتند: در بلا صبر کنیم و بر نعمت شکر کنیم و به قضا رضا دهیم.»
حافظ گوید:
من و مقام رضا بعد ازین و شکر رقیب *** که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت *** که در مقام رضا باش و ز قضا مگریز
رضا در نزد صوفیان عبارت است از خشنودی دل بدانچه خدا بر شخص پسندد و تسلیم محض در برابر آن. مولانا جلال الدین در دفتر اول (داستان طوطی وبازرگان) مثنوی گوید:
ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ *** با طربتر از سماع و بانگ چنگ
ای جفای تو ز دولت خوبتر *** و انتقام تو ز جان محبوبتر
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد *** بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
همچنین در دفتر سوم مثنوی در باب رضا چنین آورده است:
هیچ دندانی نخندد در جهان *** بی رضا و امر آن فرمان روان
هیچ برگی در نیفتد از درخت *** بی رضا و حکم آن سلطان بخت
چون قضای حق رضای بنده شد *** حکم او را بنده خواهنده شد
بنده ای کش خوی و خلقت این بود *** نی جهان بر امر و فرمانش رود؟
خواجه حافظ نیز در مقام رضاست و از دوست جز دوست و رضای او چیز دیگری نمی خواهد:
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب *** که حیف باشد ازو غیر او تمنایی
حسن سلوک در زندگی
آسایش دو گیتی را در حسن سلوک با دشمنان و مروت با دوستان می داند، از آزار رساندن به دیگران بیزار است و ما را نیز بدین فکر عالی ترغیب می نماید:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است *** با دوستان مروت با دشمنان مدارا
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن *** که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای *** فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
عشق به وطن مألوف:
حافظ به شیراز و زیباییهای آن عشق می ورزد و طاقت فراق و جدایی از این خطه زیبا و جان پرور را ندارد:
نمی دهند اجازت مرا به سیر و سفر *** نسیم باد مصلا و آب رکناباد
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم *** عیبش مکن که خال رخ هفت کشورست
خوشا شیراز و وضع بی مثالش *** خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکناباد ما صد لوحش الله *** که عمر خضر می بخشد زلالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی *** بجوی از مردم صاحب کمالش
وقت شناسی و صبر و ثبات در کارها
خواجه موفقیت در کارها را در رعایت وقت و استفاده درست از لحظات عمر عزیز و صبر و ثبات می داند:
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند *** بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
این یک دو دم که دولت دیدار ممکن است *** دریاب کام دل که نه پیداست کار عمر
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند *** بر اثر صبر نوبت ظفر آید
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت *** با درد صبر کن که دوا می فرستمت
این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت *** اجر صبریست که در کلبه احزان کردم
امید به عفو و رحمت الهی:
خواجه هرگز از لطف و رحمت الهی نومید نمی شود و در همه حال به درگاه رفیع الهی چشم دارد و منتظر عفو و رحمت اوست:
کمر کوه کمست از کمر مور اینجا *** نا امید از در رحمت مشو ای باده پرست
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد *** گر اعتماد به الطاف کار ساز کنید
سهو خطای بنده گرش اعتبار نیست *** معنی عفو و رحمت آموزگار چیست؟
لطف خدا بیشتر از جرم ماست *** نکته سربسته چه دانی خموش
اندیشه های اخلاقی حافظ محدود به این موارد یاد شده نمی شود، بلکه سراسر دیوان شاعر مشحون از درسهای زندگی و حکمت و پند و اندرز است.
منـابـع
قاسم غنی- تاریخ تصوف در اسلام- کتابفروشی زوار- 1340
جلال همایی- مقام حافظ- کتابفروشی فروغی
مرتضی مطهری- تماشاگه راز- تهران- 1359
عبدالرحیم نبهی- علم اخلاق- تهران- 1332
احمدعلی رجایی- فرهنگ اشعار حافظ- کتابفروشی زوار- 1340
باشگاه اندیشه
کلیــد واژه هــا
2 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها