زنده شدن همراهان موسی پس از اصابت صاعقه مرگ

فارسی 4934 نمایش |

زمانی که حضرت موسی (ع) از کوه طور به همراه لوحی که در آن فرامین خداوند را نوشته بود بازگشت و گوساله پرستی قوم خود را دید، به آنها گفت: ای قوم شما با انتخاب گوساله به خود ستم کردید، توبه کنید و به سوی خالق خود بازگردید... عده ای از آنها که گفته شده است تعداشان هفتاد نفر بوده است، به حضرت موسی (ع) گفتند: ما تا خود خدا را با چشمانمان نبینیم هرگز سخن تو را [که این الواح همان تورات است که از طرف خدا نازل شده است] باور نمی کنیم. قرآن داستان آنها را اینگونه بیان می کند: «و إذ قلتم یاموسی لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة فأخذتکم الصاعقة و أنتم تنظرون* ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون؛ و چون گفتید ای موسی هرگز برای تو ایمان نیاوریم مگر این که خدا را آشکارا ببینیم. پس صاعقه شما را در حالی که نگاه می کردید بگرفت. سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم، باشد که شکرگزاری کنید.» (بقره/ 56- 57) این دو آیه یکی دیگر از نعمتهای بزرگ خدا را به بنی اسرائیل یادآور می شود، و نشان می دهد چگونه آنها مردمی لجوج و بهانه گیر بودند و چگونه مجازات سخت الهی دامانشان را گرفت ولی بعد از آن باز لطف خدا شامل حالشان شد.
آیه نخست می گوید "به خاطر بیاورید هنگامی را که گفتید ای موسی ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا با چشم خود ببینیم"، این درخواست ممکن است به خاطر جهل آنها بوده، چرا که درک افراد نادان فراتر از محسوساتشان نیست، حتی می خواهند خدا را با چشم خود ببینند. و یا به خاطر لجاجت و بهانه جویی بوده است که یکی از ویژگیهای این قوم بوده. به هر حال آنها صریحا به موسی گفتند: تا خدا را بالعیان و با همین چشم نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! در اینجا چاره ای جز این نبود که یکی از مخلوقات خدا که آنها تاب مشاهده آن را ندارند ببینند، و بدانند چشم ظاهر ناتوانتر از این است که حتی بسیاری از مخلوقات خدا را ببیند، تا چه رسد به ذات پاک پروردگار.
صاعقه ای فرود آمد و بر کوه خورد، برق خیره کننده و صدای رعب انگیز و زلزله ای که همراه داشت آن چنان همه را در وحشت فرو برد که بی جان به روی زمین افتادند. چنان که قرآن در دنبال جمله فوق می گوید: «فأخذتکم الصاعقة و أنتم تنظرون؛ سپس در همین حال صاعقه شما را گرفت در حالی که نگاه می کردید.» موسی از این ماجرا سخت ناراحت شد، چرا که از بین رفتن هفتاد نفر از سران بنی اسرائیل در این ماجرا بهانه بسیار مهمی به دست ماجراجویان بنی اسرائیل می داد که زندگی را بر او تیره و تار کند، لذا از خدا تقاضای بازگشت آنها را به زندگی کرد، و این تقاضای او پذیرفته شد، چنان که قرآن در آیه بعد می گوید: «ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون؛ سپس شما را بعد از مرگتان حیات نوین بخشیدیم شاید شکر نعمت خدا را به جا آورید.»
در تفسیر این آیه حسن بصری و قتاده می گویند: شما را پس از مرگتان زنده کردیم تا بقیه عمر خود را بگذرانید. سدی می گوید آنان پس از به هوش آمدن از خدا خواستند که پیامبر باشند و خدا خواسته آنان را اجابت کرد. همه مفسران جز دسته کمی اتفاق دارند که همه قوم، هلاک شده و مردند جز موسی که فقط بیهوش شد چون در آیه کریمه: «فلما أفاق قال سبحانک تبت إلیک و أنا أول المؤمنین؛ چون به خود آمد گفت منزهی تو به سوی تو باز می گردم و من نخستین مؤمن به تو هستم.» (اعراف/ 143) تعبیر به «أفاق» یعنی به هوش و به خود آمد، شده است.
آنچه به طور اجمال در این دو آیه آمده است به صورت مشروح تر در سوره اعراف در آیه 155 «و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقاتنا فلما أخذتهم الرجفة قال رب لو شئت أهلکتهم من قبل و إیای أ تهلکنا بما فعل السفهاء منا إن هی إلا فتنتک تضل بها من تشاء و تهدی من تشاء أنت ولینا فاغفر لنا و ارحمنا و أنت خیر الغفرین؛ و موسی از میان قوم خود هفتاد مرد برای وعده گاه ما برگزید، و چون زلزله آنها را گرفت، گفت: پروردگارا! اگر می خواستی آنها و مرا پیش از این هلاک می کردی. آیا ما را به خاطر آنچه سفیهان ما کرده اند هلاک می کنی؟ این جز امتحان تو نیست هر که را خواهی بدان گمراه و هر که را خواهی به آن هدایت می کنی. تو یاور و مولای مایی، ما را بیامرز و بر ما رحمت آور، و تو بهترین آمرزندگانی.» و سوره نساء آیه 153، «یسلک أهل الکتاب أن تنزل علیهم کتابا من السماء فقد سألوا موسی أکبر من ذالک فقالوا أرنا الله جهرة فأخذتهم الصعقة بظلمهم؛ اهل کتاب از تو می خواهند نوشته ای از آسمان بر آنها نازل کنی، البته از موسی، بزرگتر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما بنمای! پس به سزای ظلمشان صاعقه آنها را گرفت.» بیان شده است.
به هر حال این داستان نشان می دهد که پیامبران بزرگ خدا در مسیر دعوت مردم نادان و لجوج با چه مشکلات بزرگی روبرو بودند، گاه معجزات اقتراحی از آنها می طلبیدند و گاه قدم را فراتر نهاده مشاهده خدا را با چشم ظاهر تقاضا می کردند و قاطعانه می گفتند تا چنین درخواستی انجام نگیرد ایمان آوردن محال است! و هنگامی که با عکس العمل شدیدی از ناحیه پروردگار روبرو می شدند باز هم مشکل تازه ای پیش می آمد، که اگر لطف خدا نبود، مقاومت در برابر این بهانه جوئیها امکان نداشت. بیان این داستان از قرآن که مورد قبول یهود و نصارای مخالف اسلام نیز بود خود معجزه ای دیگر از پیامبر عزیز و برهانی است بر مشرکین عرب که زنده شدن پس از مرگ را امری محال می پنداشتند.

کشف و شناسایی قهری
در اینجا ممکن است اشکالی شود که مرگ سبب بالا رفتن پرده ها و کشف حقیقت و شناسایی قهری جهان غیب و خدا می گردد. پس بنی اسرائیل که مردند خواه ناخواه حقیقت برای آنان روشن شد در حالی که بار دیگر به دار دنیا و جهان تکلیف بازگشتند و در عالم تکلیف شناسایی باید از راه فکر و استدلال باشد؟ در پاسخ می گویند: مرگ آنان مانند خواب بود که فقط روح از بدن جدا می شود ولی احوال آخرت را مشاهده نکرده شناسایی قهری بر ایشان دست ندارد.

اشکال دیگر
ممکن است گفته شود که خود این زنده شدن آنان پس از مرگ سبب شناسایی قهری شد؟ در جواب می گویند اینکه غیر خدا کسی نمی تواند مرده را زنده کند خود نوعی استدلال است و معرفت و شناسایی بر پایه آن، معرفتی است کسبی و استدلالی نه قهری. و تنها زنده شدن پس از مرگ چون بیدار شدن از خواب و به هوش آمدن پس از بیهوشی است که سبب علم و شناسایی قهری نمی گردد.

رجعت و بازگشت
این آیه از آیاتی است که دلالت بر امکان "رجعت" و بازگشت به زندگی در این دنیا، دارد، چرا که وقوع آن در یک مورد دلیل بر امکان آن در سایر موارد است. بعضی از مفسران اهل تسنن از آنجا که مایل بوده اند "رجعت و بازگشت به زندگی" را نپذیرند برای آیه فوق توجیهی ذکر کرده اند و گفته اند منظور این است که "بعد از مردن گروهی از شما در حادثه صاعقه، خداوند فرزندان و نسلهای فراوان به شما داد تا دودمانتان منقرض نشود." ولی ناگفته پیدا است که این تفسیر کاملا بر خلاف ظاهر آیه فوق است، زیرا ظاهر جمله «ثم بعثناکم من بعد موتکم؛ شما را بعد از مرگتان برانگیختیم.» به هیچ وجه با این معنی سازگار نیست. قول کسانی که رجعت را مانند هر معجزه ای مخصوص پیامبران می دانند، درست نیست چون معجزات به عقیده ما منحصر به پیامبران نیست و ممکن است به دست ائمه و اولیاء نیز انجام شود پس باز گرداندن مردگان که خود، معجزه ای است اختصاص به فرمان انبیاء ندارد.
ابوالقاسم بلخی می گوید: رجعت جائز نیست زیرا مردمی که می دانند بار دیگر باز می گردند و ممکن است توبه کنند بر گناه جرئت پیدا کرده و از انجام آن باک نخواهند داشت، معتقدین به رجعت در جواب بلخی می گویند: چون رجعت برای همه مردم نیست بنابراین هر کسی نمی داند که او خواهد برگشت پس سبب جرئت نخواهد شد. تفسیر قمی ذکر نموده: آیه ی کریمه دلالت دارد بر وقوع رجعت درباره اهل اسلام زیرا از رسول مکرم (ص) روایت شده که هر واقعه ای در بنی اسرائیل رخ داده باشد در امت من نیز واقع خواهد شد.
امکان رجعت و اقامه برهان بر آن از اموری است که شایسته تذکر می باشد. به لحاظ اینکه مقتضای تجرد روح عاقله انسانی آن است که به همه ی مراتب قوای نفس تنزل یافته و ظهور نماید، و روح نیز تعلقات بسیاری به بدن عنصری خواهد داشت و مرتبه نازله آن تعلق طبیعی است که شؤون اعضاء و جوارح را همواره در اختیار داشته و نسبت به آنها حکمفرمائی دارد. و چون روح ناطقه از عالم امر و از مواهب الهیه است و یگانه وسیله فضیلت عالم بشریت می باشد بدین جهت با بدن عنصری و سائر موجودات نشئه ی طبع تغایر ذاتی داشته و لامحاله در احکام و آثار نیز متفاوت خواهد بود.
از جمله لوازم نشئه ی طبع آن است که حدود وجودیه موجودات همواره در تبدل و وابسته به زمان و مکان و محدود به علل و مبادی مربوطه می باشد، ولی روح ناطقه از عالم امر بوده و فوق دائره نشئه طبع و زمان و مکان می باشد. و قوام روح انسانی به کمالات و ملکاتی است که اکتساب نموده و در بر دارد و به عبارت دیگر حد وجودی روح ناطقه احاطه علمی و کمالات آن است بدین لحاظ قطع تعلق طبیعی روح از بدن و نشئه طبع هیچ گونه تأثیری در حد وجودی روح نخواهد داشت و در نشئه برزخ که عالم انفصال از نشئه طبعست روح با حدود وجودی و احاطه خود باقی خواهد ماند. و رجعت روح ناطقه و تجدد تعلق آن به بدن عنصری خود سبب نقص و یا انقلابی در حقیقت روح نخواهد شد. زیرا به همان حد وجودی و صورت مکتسبه ذاتی که هنگام مرگ داشته دگر بار به بدن خود تعلق خواهد یافت. و رجعت روح از عالم برزخ به نشئه ی طبع در صورتی امتناع دارد که مستلزم انقلاب در حد وجودی روح گردد به این که فعلیت خود را از دست داده و به حد قوه محضه در آید. و به طور انقلاب به فطرت اولیه برگردد، همچنانکه عقیده ی تناسخ بر آن است. و در مورد گروهی که به همراه موسی (ع) به طور رفته و پس از تکذیب دلائل محسوسه دچار مرگ ناگهانی شدند و سپس پروردگار به درخواست موسی آنان را برانگیخت. چون مراتب نفسانیه و حدود وجودیه خود را داشته، این گونه رجعت که مستلزم انقلابی در مراتب روح نباشد امکان پذیر است. و نظر به این که برخلاف سنت جاریه در نظام طبع می باشد فقط به موردی که صلاح نظام، این خارق عادت را اقتضاء کند اختصاص خواهد داشت.

زندگی مجدد پس از مرگ
کتاب عیون اخبارالرضا از حضرت رضا (ع) روایت نموده: سؤال شد از آن حضرت چگونه موسی کلیم نمی دانست که پروردگار دیده نخواهد شد که این درخواست را نمود «رب أرنی أنظر إلیک؛ بار الها! خود را به من بنمای که تو را بنگرم.» (اعراف/ 143) حضرت فرمود: موسی بن عمران می دانست که ساحت قدس پروردگار منزه است از اینکه دیده شود.
چون خداوند با موسی تکلم فرمود او به سوی قوم خود برگشت و آنان را خبر داد. قوم او گفتند که ما هرگز تصدیق نخواهیم نمود جز آنکه ما نیز بشنویم کلام او را همچنان که تو می شنوی. موسی (ع) از هفتصد هزار قوم خود هفتاد هزار را برگزید و سپس از آنان نیز هفتصد نفر را انتخاب نمود و هفتاد نفر از آنها را برگزیده و به کوه طور برد و در پائین کوه آنان را واداشت و خود به تنهائی بالا رفت و درخواست نمود که پروردگار با او گفتگو نماید و آن هفتاد نفر نیز بشنوند. پس تکلم فرمود و همگی از اطراف و جوانب شنیدند زیرا که پروردگار توسط شجره تکلم فرموده و از آن منتشر می شد. عرضه داشتند به موسی که تصدیق نخواهیم نمود به این که آنچه شنیدیم کلام پروردگار بود جز آنکه آشکارا خدا را ببینیم. و چون این عقیده کفر آمیز را اظهار داشتند صاعقه نازل و همه آن گروه ناگهان هلاک شدند موسی عرضه داشت بار الها چگونه برگردم نزد بنی اسرائیل و چه جواب گویم چنانچه بگویند این گروه را بردی و چون در دعوی خود کاذب بودی آنان را به هلاکت افکندی؟ پروردگار آن گروه را زنده نمود و به همراه موسی برگشتند.
سپس از موسی درخواست نمودند چنانچه سؤال نمائی که خود پروردگار را ببینی اجابت خواهد نمود و سپس خبر ده که چگونه است تا او را به حقیقت بشناسیم! موسی عرضه داشت بار الها تو به گفتار بنی اسرائیل دانا هستی، پروردگار فرمود سؤال نما آنچه را درخواست کردند و تو را به گفتار آنان مؤاخذه نخواهم نمود. عرضه داشت «رب أرنی أنظر إلیک قال لن ترانی و لکن انظر إلی الجبل؛ بار الها! خود را به من بنمای که تو را بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید، لیکن به این کوه بنگر.» (اعراف/ 143) و چون مأمون عباسی در آن مجلس حضور داشت عرضه نمود به حضرت رضا (ع) یا بن رسول الله چه بسیار نعمتهائی را پروردگار به تو موهبت نموده است.
تفسیر برهان از اصبغ بن نباته روایت نموده که ابن کوا سؤال نمود از امیرالمؤمنین (ع) که برخی از پیروان تو گمان بردند که پس از مردن به دنیا خواهند برگشت. حضرت فرمود بلی سؤال نما آنچه شنیده ای ولی از خود چیزی مگو. ابن کوا عرضه داشت آنچه را گفتی تصدیق نخواهم نمود. حضرت فرمود وای بر تو پروردگار گروهی را پیش از رسیدن اجل آنان به سبب گناهان هلاک نمود، و سپس برای آنکه رزق مقدر خود را استیفاء نمایند آنان را به دنیا برگردانید و هر یک به اجل حتمی خود مردند. این گفتار بر ابن کوا گران آمد و تصدیق نکرد.
حضرت آیه ی کریمه «و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقاتنا» تلاوت نموده و فرمود: پس از آنکه آن هفتاد نفر برگزیده به همراهی موسی به کوه طور رفتند و گفتگوی پروردگار را با موسی شنیدند باز تکذیب نموده درخواست کردند که خدای را با دیدگان ببینند بدین جهت پروردگار آنان را به صاعقه و مرگ ناگهانی کیفر فرمود. و آیه ی کریمه «ثم بعثناکم من بعد موتکم» فرمود که هفتاد نفر همراهان موسی را دگر بار زنده نمود تا با موسی نزد قوم خود برگشتند ابن کوا عرضه داشت شاید که نمرده بودند. حضرت فرمود چنان نیست زیرا در کریمه اخبار فرموده است.

منـابـع

ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن- جلد 1 صفحه 182

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 1 صفحه 170

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 1 صفحه 257

ناصر مکارم شیرازی- پرتوى از قرآن- جلد 1 صفحه 161

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد