آب چرکین خون آلود مجازات اهل دوزخ
فارسی 3707 نمایش |رفتار کافران با پیامبران
همانگونه که راه و رسم افراد بى منطق است، هنگامى که به ضعف و ناتوانى گفتار و عقیده خود آگاه شدند، استدلال را رها کرده، و تکیه بر زور و قدرت و قلدرى مى کنند، اقوام کافر لجوج و بهانه جو نیز هنگامى که منطق متین و رساى پیامبران را، شنیده اند به پیامبران خود گفتند:«و قال الذین کفروا لرسلهم لنخرجنکم من أرضنا أو لتعودن فی ملتنا؛ سوگند یاد مى کنیم که شما را از سرزمینمان خارج مى سازیم، مگر اینکه به آئین ما (بت پرستى) باز گردید.» (ابراهیم/ 13)
این مغروران بی خبر، گویى همه سرزمینها را مال خود مى دانستند و براى پیامبرانشان حتى به اندازه یک شهروند حق قائل نبودند و لذا مى گفتند: "ارضنا" (سرزمین ما!) در حالى که خداوند زمین و تمام مواهبش را براى صالحان آفریده است و این جباران خود خواه مستکبر در واقع حقى از آن ندارند، تا چه رسد به اینکه همه را از خود بدانند!
آن گاه که سخن حق سودى نبخشد و کافر بستیزد، داعیان حق براى مقابله با باطل به نیرو متوسل مى شوند، و چون پیامبران در مواجهه با کفار، پس از تحمل آزارها که در راه دین خداست، به نیروهاى ذاتى خود تکیه نمى کنند، خداوند به یارى آنان مى شتابد و با تمام وضوح به ایشان وحى مى کند که قطعا ستمکاران را هلاک خواهد کرد.
آیین خدا با همه پیامبران و اهل رسالت چنین است. آنان را به حال خود مى گذارد تا با دشمنانشان به وسیله صبر و اراده اى که دارند مبارزه کنند تا آزموده شوند، اما چون مبارزه صورت جدى و حساس به خود گرفت، به یارى آنان مى شتابد تا پیروز شوند. سپس اضافه مى کند خداوند در این هنگام به پیامبران دلدارى و اطمینان خاطر مى داد" و «فأوحى إلیهم ربهم لنهلکن الظالمین؛ وحى به آنها مى فرستاد که من به طور قطع ظالمان و ستمگران را هلاک خواهم کرد.» (ابراهیم/ 13) بنابراین از این تهدیدها هرگز نترسید و کمترین سستى در اراده آهنین شما راه نیابد.
و از آنجا که منکران ستمگر، پیامبران را تهدید به تبعید از سرزمینشان مى کردند خداوند در مقابل به آنها به پیامبران مژده داد که همراه با نابودى ستمکاران، آسایش و رحمت خود را شامل حال ایشان مى کند: «و لنسکننکم الأرض من بعدهم؛ من شما را در این زمین بعد از نابودى آنها سکونت خواهم بخشید.» (ابراهیم/ 14)
ولى این پیروزى و موفقیت نصیب همه کس نمى شود «ذلک لمن خاف مقامی و خاف وعید؛ از آن کسانى است که از مقام من بترسند و احساس مسئولیت کنند و همچنین از تهدید به عذابها در برابر انحراف و ظلم و گناه ترسان باشند و آنها را جدى تلقى کنند.» (ابراهیم/ 14) بنابراین موهبت و لطف من نه بى حساب است و نه بى دلیل، بلکه مخصوص کسانى است که با احساس مسئولیت در برابر مقام عدل پروردگار نه گرد ظلم و ستم مى گردند و نه در برابر دعوت حق، لجاجت و دشمنى به خرج مى دهند.
تقاضای پیروزی
در این هنگام که پیامبران کارد به استخوانشان رسیده بود و تمام وظیفه خود را در برابر قوم خویش انجام داده بودند و آنها که باید ایمان بیاورند ایمان آورده و بقیه به کفر پافشارى داشتند و مرتبا رسولان را تهدید مى کردند، در این موقع «و استفتحوا؛ آنها از خداوند تقاضاى فتح و پیروزى کردند.» (ابراهیم/ 15) و خداوند هم دعاى این مجاهدان راستین را به هدف اجابت رسانید و در برابر انقیاد مطلقى که پیامبران به او داشتند، پیروزى را نصیب آنان کرد، اما دشمنانشان، گمانها و آرزوها و کوششهایى که در راه رسیدن به مقصود به جا آوردند به سبب عناد آنها همه باطل شد: «و خاب کل جبار عنید؛ جباران عنید نومید و زیانکار و نابود شدند.» (ابراهیم/ 15) "خاب" از ماده ی "خیبة" (بر وزن غیبت) به معنى از دست رفتن مطلوب است که با کلمه نومیدى در فارسى تقریبا مساوى است. "جبار" در اینجا به معنى متکبر و گردنکش است.
در حدیثى آمده که زنى به حضور پیامبر آمد پیامبر (ص) دستورى به او داد، او سرپیچى کرد و فرمان پیامبر را اجرا ننمود، پیامبر فرمود: «دعوها فانها جباره؛ او را رها کنید که زن سرکشى است.» ولى کلمه ی "جبار" گاهى بر خداوند نیز اطلاق مى شود که به معنى دیگرى است و آن "اصلاح کننده موجود نیازمند به اصلاح" و یا "کسى که مسلط بر همه چیز است" مى باشد. کلمه ی "عنید" در اصل از "عند" (بر وزن رند) به معنى سمت و ناحیه است، و در اینجا به معنى انحراف و گرایش به غیر راه حق آمده است. و لذا در روایتى از پیامبر (ص) مى خوانیم که فرمود: «کل جبار عنید من ابى ان یقول لا اله الا الله؛ جبار عنید کسى است که از گفتن لا اله الا الله ابا کند.» و در حدیثى از امام باقر (ع) مى خوانیم: «العنید المعرض عن الحق؛ عنید کسى است که از حق روى گردان باشد.» جالب اینکه "جبار" اشاره به صفت نفسانى یعنى روح سرکشى است، و "عنید" اشاره به اثر آن صفت در افعال انسان است که او را از حق منحرف مى گرداند.
مجازاتها
سپس به نتیجه کار این جباران عنید از نظر مجازاتهاى جهان دیگر در ضمن دو آیه به پنج موضوع اشاره مى کند:
1- «من ورائه جهنم؛ به دنبال این نومیدى و خسران و یا به دنبال چنین کسى جهنم و آتش سوزان خواهد بود.» (ابراهیم/ 16) زجاج گوید: یعنى جهنم پیش روى چنین اشخاصى است و در عین اینکه زیانکارند، گرفتار جهنم خواهند شد. برخى گویند: یعنى جهنم، پشت سر این اشخاص است. اگرچه در حقیقت، جهنم در جلو ایشان است، نه پشت سر، لکن در مورد زمان آینده، مانعى ندارد که زمانى که در پیش است، بعد و عقب نامیده شود، زیرا زمان تدریجا مى آید و به انسان مى رسد، هم چنان که آنچه از دنبال انسان مى آید، چنین است. کلمه ی "وراء" گر چه به معنى پشت سر است (در برابر "أمام") ولى در این گونه موارد به معنى نتیجه و عاقبت کار مى آید، همانگونه که در تعبیرهاى فارسى نیز زیاد در این معنى به کار مى رود مثلا مى گوئیم: اگر فلان غذا را بخورى پشت سر آن بیمارى و مرض است، و یا اگر با فلان کس رفاقت کنى به دنبال آن بدبختى و پشیمانى است یعنى نتیجه و معلول آن چنین است. در دعای کمیل آمده است که: «فکیف احتمالى لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض فکیف بى و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین الدعاء.»
از چرک متعفن میان پوست و گوشت می نوشند!
2- «یسقى من ماء صدید؛ در میان آن آتش سوزان به هنگامى که تشنه مى شود از آب صدید به او مى نوشانند.» (ابراهیم/ 16) "صدید" چنان که علماى لغت گفته اند چرکى است که میان پوست و گوشت جمع مى شود، اشاره به اینکه از یک آب بد بوى متعفن بد منظره همانند چرک و خون به او مى نوشانند. قتاده گفت: آنچه از قروح و ریشهاى ایشان پالوده شود. محمد بن کعب و ربیع انس گفتند که: غساله اهل دوزخ باشد، و آن خون و ریمى باشد که از فروج زانیان بیرون بیاید. و از چرکها و خون و جراحت هایى که از دستگاه تناسلى زن هاى بدکار، در آتش جهنم جارى مى شود، مى نوشند. چنان که از امام صادق (ع) نقل شده است. اکثر مفسران گویند: رنگ آن مثل رنگ آب و طعم آن مثل طعم خون و جراحت است.
ابو امامه از پیامبر گرامى اسلام درباره ی این جمله، روایت کرده است که فرمود: این آب را به آنها نزدیک مى سازند و آنها از آن متنفرند. همین که به دهانشان مى رسد، صورتشان گداخته مى شود و پوست سرشان در آن مى ریزد. همین که نوشیدند، امعاى آنها متلاشى و از آنها دفع مى شود. چنان که خداوند مى فرماید: «و سقوا ماء حمیما فقطع أمعاءهم؛ آب داغ به آنها نوشانیده مى شود و امعاى آنها پاره مى شود.» (محمد/ 15) و نیز مى فرماید: «و إن یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه؛ و اگر استغاثه کنند، با آبى پاسخ آنها مى دهند که همچون چرک و جراحت است و صورتها را بریان مى کند.» (کهف/ 29) شاید همه یکى و شاید غیر هم باشند «اعوذ بالله من عذاب النار». در حدیث است که پیامبر گرامى اسلام فرمود: «کسى که شراب بنوشد تا چهل روز نمازش پذیرفته نمى شود و اگر بمیرد، در حالى که چیزى از شراب در شکمش باشد، خداوند حق دارد که از عصاره چرک هاى اهل جهنم به او بنوشاند. این عصاره، چرک هاى اهل جهنم و موادى است که از دستگاه تناسلى زناکاران خارج مى شود. این مواد را در دیگ هاى جهنم، گرد مى آورند و به اهل آتش مى دهند، در نتیجه، امعاى داخلى و پوست هاى ایشان، گداخته مى شود.» همین روایت را امام صادق، از پدران خود، از پیامبر گرامى نقل کرده است.
در خبر مى آید که: ولید عبدالملک روزى در بعضى حجره هاى زنان رفت مست، جامعى قرآن نهاده بود، بر گرفت و باز کرد بر سبیل تفأل تا چه بر آید، بر آمد: «و استفتحوا و خاب کل جبار عنید» (ابراهیم/ 15) از آن به خشم آمد و جامع بنهاد و کمان بخواست و تیر و چندان تیر بر آن جا زد تا پاره پاره کرد، و این بیتها مى خواند:
أ توعد عد کل جبار عنید *** فها انا ذاک جبار عنید
اذا ما جئت ربک یوم حشر *** فقل یا رب مزقنى الولید
کفر خود را آشکار نمود. اگر به دوربین بصیرت نظر شود، هر آینه آثار وعید الهى در عالم برزخ هویدا، و ولید به چنگال قهر سبحانى گرفتار است. در نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرماید: «و اتقوا نارا حرها شدید، قعرها بعید، و حلیتها حدید، و شرابها صدید؛ بپرهیزید و بیندیشید آتشى را که حرارتش شدید، و قعر آن دور، و زینت آن آهن، و آب آن صدید است.»
تلخ و گندیده
3- این مجرم گناهکار و جبار عنید، هنگامى که خود را در برابر چنین نوشابه اى مى بیند «یتجرعه و لا یکاد یسیغه؛ به زحمت جرعه جرعه آن را سر مى کشد، و هرگز مایل نیست آن را بیاشامد" بلکه به اجبار در حلق او مى ریزند.» (ابراهیم/ 17)
آیه در بیان چگونگى آشامیدن آب صدید است که آشامیدنى جهنمیان است و اشاره به این که این قدر این آب تلخ و بد بو و بد مزه و غلیظ است که جرعه جرعه فرو مى برند و به آسانى از گلوى آنها پائین نمی رود. «یتجرعه؛ و به زحمت و مشقت تمام جرعه جرعه مى خورند آن را.» «و لا یکاد یسیغه؛ و ممکن نیست به گلو فرو برد از غایت تلخى و گندیدگى.» بلکه در گلو منقض شود و فرو شکند، و همیشه به آن عذاب گرفتار باشد. أبو أمامة از پیغمبر (ص) روایت نموده که: صدید آن شربتى است که وقتى جهنمى نزدیک روى خود برد گوشت و پوست روى و سرش سوخته می گردد و چون بخورد امعائش پاره پاره گردد و از زیرش بیرون آید کقوله تعالى «و سقوا ماء حمیما فقطع أمعاءهم»
رنجهای یک مرگ ابدی
4- آن قدر وسائل عذاب و شکنجه و ناراحتى براى او فراهم مى گردد که «و یأتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت؛ از هر سو مرگ به سوى او مى آید ولى با این همه هرگز نمى میرد.» (ابراهیم/ 17) تا مجازات زشتیهاى اعمال خود را ببیند. از هر سو سکرات مرگ ایشان را تهدید مى کند و با سختى هاى آن دست بگریبانند: از ظاهر و باطن و حتى از جانب موهاى سر! این معنى از ابراهیم تیمى و ابن جریح است. ابن عباس و جبائى گویند: یعنى در همه جا با مرگ روبرو هستند، و مرگ از بالا و پائین و راست و چپ و پیش و پس آنها را تهدید مى کند. «و ما هو بمیت» با اینکه اسباب مرگ و سختى هاى آن ایشان را به سختى رنج مى دهند و هر یک از آنها در این جهان براى خاتمه دادن به زندگى انسان و آسوده کردن او از آلام و مشقتها کافى هستند، مع الوصف نمى میرند و هم چنان در عذاب و مشقت، به سر مى برند.
این جمله مثل این است که مى فرماید: «و الذین کفروا لهم نار جهنم لا یقضى علیهم فیموتوا و لا یخفف عنهم من عذابها کذلک نجزی کل کفور؛ و كسانى كه كافر شده اند آتش جهنم براى آنان خواهد بود حكم به مرگ بر ايشان [جارى] نمى شود تا بميرند و نه عذاب آن از ايشان كاسته شود [آرى] هر ناسپاسى را چنين كيفر مى دهيم.» (فاطر/ 36) حتى از مالک تقاضاى مرگ می کنند: «و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک قال إنکم ماکثون؛ و فرياد كشند اى مالك [بگو] پروردگارت جان ما را بستاند پاسخ دهد شما ماندگاريد.» (زخرف/ 77) در عین المعانى آورده که روح او در حنجره او مانده باشد نه بیرون آید تا او بمیرد و نه به تن باز گردد تا زنده باشد بلکه به حکم «لا یموت فیها و لا یحیى؛ در آن نه مى ميرد و نه زندگى مى يابد.» (طه/ 74) میان مردگى و زندگى باشد و گویند مراد آن است که هر گاه بمیرد باز او را زنده گردانند که «کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب؛ هر چه پوستشان بريان گردد پوستهاى ديگرى بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند.» (نساء/ 56)
با اینکه تصور مى شود مجازاتى برتر از اینها که گفته شد نیست، باز اضافه مى کند «و من ورائه عذاب غلیظ؛ و به دنبال آن عذاب شدیدى است.» (ابراهیم/ 17) عذاب غلیظ عذابى سخت یعنى از آن بدتر و آن چنان باشد که در هر وقت عذاب او سخت تر از عذابى شود که قبل از آن به این معذب بوده باشد و یا آنکه مراد به آن خلود او است در دوزخ و یا حبس انفاس و گویند این آیه منقطع است از قصه رسل و نازل شد در اهل مکه یعنى کفار مکه طلب فتح کردند که آن باران باشد در سالهاى قحط که به جهت دعاء پیغمبر بر ایشان نازل شده بود حق تعالى ایشان را از آن خائب گردانید و باران بر ایشان نبارانید و وعید ایشان فرمود که در جهنم آب صدید را بدیشان خورانند بدل آب بارانى که می طلبند.
آری پشت سر این عذاب ها و شکنجه ها عذاب سختى در پیش است که ما به من و فضل و احسان قدیم خدا پناه مى بریم و عذاب غلیظ که بعد از آن عذاب پیش روى آن ها است تفسیر به آب داغى شده که به وسیله ى آن جهنم از اول خلقتش مى جوشد همانند آهن گداخته که صورت ها را کباب کند، چه بد نوشیدنى است و چه بد منزلگاهى است. و گفته اند عذاب غلیظ سوختن آتش است که در مقدار هر روزى هفتاد بار او را به آتش بسوزند و زنده کنند. و گفته اند عذاب غلیظ خوردن ماران و کژدمان است در دوزخ. و گفته اند عذاب غلیظ به اره بریدن ایشان است که ایشان را به اره هاى آتشین مى برند و فراپیش سگان و شیران و خوکان دوزخ مى اندازند تا مى خورند ایشان را. و گفته اند عذاب غلیظ آن گرسنگى هزار ساله بود که بر دوزخیان اوکنند آن گه غسلین و غساق خورانند ایشان را. و گفته اند عذاب غلیظ آن بود که هر روز عذاب ایشان سختر بود ابد الابدین.
این نظیر گفتار دیگری از خداوند است که فرمود: «زدناهم عذابا فوق العذاب؛ عذابى بر عذابشان مى افزاييم.» (نحل/ 88) و به این ترتیب آنچه از شدت مجازات و کیفر در فکر آدمى بگنجد و حتى آنچه نمى گنجد در انتظار این ستمگران خود خواه و جباران بى ایمان و گنهکار است، بسترشان از آتش، نوشابه آنها، متعفن و نفرت آور، مجازاتهاى رنگارنگ از هر سو و از هر طرف، و در عین حال نمردن بلکه زنده بودن و باز هم چشیدن! اما هرگز نباید تصور کرد که اینگونه مجازاتها غیر عادلانه است، چرا که همانگونه که بارها گفته ایم اینها نتیجه و اثر طبیعى اعمال خود انسانها است، بلکه تجسمى است از کارهاى آنان در سراى دیگر که هر عملى به صورت مناسب خود مجسم می شود، و اگر ما اعمال و جنایات عده اى از جانیان را که در عصر و زمان خود، مشاهده کرده ایم و یا در تاریخ گذشتگان مطالعه نموده ایم درست در نظر بگیریم گاهى فکر مى کنیم که این مجازاتها هم براى آنها کم است!
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 12 صفحه 48
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 13 صفحه 115
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 10 صفحه 300
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 5 صفحه 320
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 9 صفحه 276
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 7 صفحه 373
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 7 صفحه 72
ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین فی إلزام المخالفین- جلد 5 صفحه 129
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد 3 صفحه 304
میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 11 صفحه 264
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 7 صفحه 35
شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد 5 صفحه 269
علیاکبر قرشی- أحسن الحدیث- جلد 5 صفحه 285
حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد 7 صفحه 699
ابوالفضل رشیدالدین میبدی- کشف الأسرار- جلد 5 صفحه 240
ابوبکر عتیق بن محمد- تفسیر سور آبادى- جلد 2 صفحه 1223
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها