ماجرای شق القمر
فارسی 3361 نمایش |در اصل وقوع شق القمر و در اینکه این حادثه در مکه مکرمه رخ داده، اختلافی میان مورخین و محدثین و مفسرین وجود ندارد؛ اما در تاریخ وقوع این معجزه و نحوه رخ دادن آن اختلاف نظر و تفاوت گفتار دیده می شود.
مرحوم طبرسی در اعلام الوری و مرحوم راوندی در خرائج گفته اند این معجزه در سال های اول بعثت واقع شده؛ علامه طباطبایی در دو قسمت از تفسیر گران سنگ خود، وقوع این حادثه را در سال پنجم قبل از هجرت (یعنی سال هشتم بعثت) برشمرده و به نقل از برخی روایات گفته است: این داستان در آغاز شب چهاردهم ذی حجه، پنج سال پیش از هجرت اتفاق افتاده و مدت آن نیز اندکی بیش نبوده (المیزان- ج 19- ص 69 و 72).
در ذیل آیه شریفه «اقتربت الساعه و النشق القمر، و ان یروا آیه یعرضوا و یقولوا سحر مستمر» (قمر/ 1 و 2) ترجمه: «قیامت نزدیک شد و ماه شکافت، و اگر مشرکین معجزه ای ببنند روی برگردانده و می گویند: این جادوئی است مستمر و بی پایان» اکثر مفسرین گفته اند این آیه پیرامون ماجرای شق القمر نازل شده و سپس داستانی را بازگو می کنند که از قرار زیر است:
شبی مشرکان از پیامبر اکرم (ص) خواستند تا ماه را برای ایشان به دو نیم کند و چون این درخواستشان به وقوع پیوست روی گردانده و گفتند: این حادثه جادوئی است مانند جادوهای دیگر (و ایمان نیاوردند).
برخی از مفسرین مانند بلخی گفته اند «انشق» در اینجا به معنای «سینشق» (یعنی بزودی ماه در قیامت به دو نیم تقسیم خواهد شد) می باشد، اما این تفسیر بنا به فرمایش علامه طباطبایی مردود است، زیرا در آیه ی بعدی می فرماید: «و اگر معجزه ای ببینند روی برگردانده و می گویند: این جادوئی است ادامه دار». و سیاق این آیه روشن ترین شاهد است برای اینکه منظور از «آیت» معجزه بطور مطلق است که شامل شق القمر هم می شود، از طرفی قیامت زمان آشکار شدن حقایق است (و همه در آنجا به راست بودن ادیان و سخنان انبیاء ایمان آورده اند)، معنی ندارد در چنین روزی بعد از دیدن شق القمر باز بگویند این سحری است مستمر، پس شق القمر معجزه ای بود که واقع شده نه رخ دادی در آینده.
چگونگی رخداد این ماجرا:
در عموم روایات منقول از شیعه و سنی، آمده است: این معجزه به درخواست جمعی از سران قریش و مشرکان، مانند ابوجهل، ولید ابن مغیره؛ عاص ابن وائل و.... انجام شده و اصل ماجرا چنین بوده: شبی از شبها که تمامی ماه در آسمان دیده می شد، عده ای از مشرکان نزد رسول اکرم (ص) آمده و گفتند: اگر در ادعای نبوت خود، راستگو هستی، دستور بده این ماه به دو نیم شود! رسول اکرم (ص) به آنها گفت: اگر من این کار را بکنم، ایمان خواهید آورد؟ گفتند: بله، آن حضرت از خداوند خواست تا این معجزه را برای ایشان به جا آورد شاید ایمان آورده و اصلاح شوند. خداوند درخواست پیامبر را اجابت کرده و ناگهان همه دیدند ماه دو نیم شد و نیمی از آن از نیم دیگر دور شد بطوریکه کوه حرا را در میان آنها دیدند، سپس دو نیمه ماه به هم نزدیک شده و به یکدیگر چسبیدند، رسول اکرم (ص) فرمودند: شهادت بدهید! شهادت بدهید! (که خدائی جز الله نیست و اینکه من پیامبر او هستم) اما مشرکین به جای ایمان آوردن گفتند: «محمد ما را جادو کرده» و بنا به نقلی گفتند: «ماه را جادو کرده و دو نیمش نمود».
در برخی از منابع آمده است بعد از این تهمت، مشرکین گفتند: «ای محمد هنگامیکه مسافران ما از شام و یمن بیایند راجع به آنچه که در این شب دیده اند سوال می کنیم، اگر ایشان نیز همین حادثه ای که ما دیدیم را دیده بودند می فهمیم این عمل، از طرف پروردگار تو بوده اما اگر آنچه ما دیدیم را ندیده باشند متوجه می شویم این سحری بود که تو با آن ما را سحر کردی! در اینجا بود که آیه «اقترتب الساعه...» نازل شد.
در تفاسیر دیگری نیز آمده است وقتی کاروان ها آمدند و مشرکان پیراموان آنچه در آن شب دیده بودند از آنها پرسیدند، کاروانیان تصدیق کردند که دو نیم شدن ماه رخ داده و ایشان هم شاهد این ماجرا بوده اند. در اینجا بود که آیه «اقتربت الساعه...» نازل شد.
همچنان که مشاهده کردید نقلهای مذکور تقریبا یکسان بوده و تفاوت چندانی ندارند، اما در برخی کتب، این ماجرا به گونه ای دیگر نقل شده است.
در این کتب آمده است که: ماه بر زمین افتاد و از یکی از آستین های پیامبر داخل شده و از دیگری خارج شد! این سخن آنقدر مضحک است که ابن کثیر می گوید: «آنچه برخی از قصه پردازان ذکر می کنند مبنی بر اینکه ماه روی زمین افتاده و از یکی از آستین های پیامبر داخل رفته و از دیگری بیرون آمده، (این چنین نقل هائی) اصل و اساسی ندارد و دروغ و افتراست»!!
وقتی ابن کثیر که خود اغلاط و سخنان غیر مستند زیادی در کتبش آورده راجع به این سخن اینچنین نظر می دهد دیگر نظر ما و امثال ما معلوم است.پس اصل ماجرای شق القمر و کلیت آنچه اکثر مورخین و مفسرین در این باره گفته اند صحیح است و تنها بخش مشکل دار، همین روایات اخیر درباره رفتن ماه در آستین پیامبر و...است که بقول ابن کثیر اینها دروغ و افترا می باشد و صحت ندارد.
منـابـع
سیدهاشم رسولی محلاتی- درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام- جلد 3
محمدهادی یوسفی غروی- موسوعه التاریخ الاسلامی- جلد 1
ابن کثیر- سیرهالنبوه جلد 2
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها