قاسم بن حسن علیه السلام

فارسی 11943 نمایش |

از شهداء بنی هاشم در واقعه حماسه حسینی در کربلا، پدرش امام حسن بن علی (ع) (امام دوم شیعیان) مادرش ام ولد (کنیز) و نامش رمله و به نقل ضعیفی «نجمه» بود.
اگرچه از تاریخ ولادت او، اطلاع دقیقی در دست نیست ولی بیشتر در پنجم ماه رمضان مشهور و گفته شده که دو سه سال قبل از شهادت پدرش به دنیا آمد. چهره او بسیار زیبا و جذاب بود و از نظر شمایل ظاهری و خصوصیات دیگر، شباهت زیادی به پدر بزرگوارش داشت، به طوریکه امام حسین (ع)، با دیدن او از برادر عزیزش یاد می کرد و او را در آغوش می گرفت و نوازش می کرد.
از این رو، حضرت قاسم، با عمویش، بسیار مأنوس بود و در دامان آن حضرت پرورش یافت و در سن 13 سالگی که هنوز به بلوغ نرسیده بود، از شهر مدینه همراه کاروان امام حسین (ع) به کربلا آمد و تا روز عاشورا، در کنار آن حضرت بود. برادرش ابوبکر نیز با او همسفر بود (ابوبکر بن حسن (ع) با حضرت قاسم برادر تنی بوده و در کربلا به دست «عبدالله عقبه غنوی» به شهادت رسید.) و توصیف مرگ در سخن او در شب عاشورا، مشهور است.

دیدگاه او در این سفر حماسی
آن زمان که هر یک از اصحاب امام (ع) مرگ در راه خدا را وصف کردند، امام حسین (ع) از او پرسید که «ای برادرزاده عزیز، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد: «احلی من العسل؛ شیرین تر از عسل است.»
روز عاشورا [دهم محرم سال 61 هـ.ق]، در بحبوحه جنگ سپاهیان کوفه (دشمن) با امام حسین (ع) و یارانش، این نوجوان برای مبارزه با دشمن از خیمه اش بیرون آمد. همین که حسین (ع)، او را دید، در آغوشش گرفت، هر دو آن قدر گریه کردند تا از حال رفتند و چون به خود آمدند، قاسم بن حسن (ع)، اجازه جهاد گرفت ولی عمویش به دلیل کمی سن او اذنش نداد. او بر دست و پای آن حضرت افتاد، آن را بوسید و آنقدر پافشاری کرد تا بالاخره اجازه گرفت در حالی که اشک بر گونه هایش می ریخت به میدان رفت و چنین رجز می خواند.
ان تنکرونی فانا ابن الحسن *** سبط النبی المصطفی الموتمن
هذا حسین کالاسیر المرتهن *** بین اناس لاسقوا صوب المزن
جنگ سختی با دشمن کرد و پس از اینکه حدود 35 نفر را (به نقل اکثر مقاتل، از جمله بحارالانوار) کشت (نقل اندکی است مبنی بر اینکه او کودکی خردسال بود و 3 تن از دشمن را به قتل رساند. «اداره پژوهش و نگارش، ترجمه اعیان الشیعه» نقل در کتاب موسوعه ج 4) یکی از سپاهیان بنی امیه (به نام عمرو بن سعد بن نفیل [فضیل] ازدی بر او حمله کرد و او را به زمین انداخت. از اینجا این واقعه را به نقل از «ابومخنف و دیگر مورخین» از حمید بن مسلم، راوی لشگر عمربن سعد و کوفه) می آوریم.
حمید بن مسلم روایت کرده که «در میان همراهان حسین (ع)، نوجوانی که گویا پاره ماه بود، به سوی ما بیرون آمد، شمشیری در دست و پیراهنی بر تن و نعلینی به پا کرده بود و بند یکی از کفش هایش پاره شده بود، فراموش نمی کنم که بند پای چپ او بود.» عمرو بن سعد بن نفیل ازدی، همینکه او را دید گفت: «به خدا قسم، هم اکنون بر او حمله می کنم.» به او گفتم «سبحان الله، تو از این کار چه می خواهی؟ همین کسانی که از هر سو او را محاصره کرده اند برای کشتن او کافیند.» او گفت: «من خودم باید به او حمله کنم.» و بی درنگ به آن پسر حمله نمود و چون او سرش را برگرداند، با شمشیر بر سر او زد، که او به رو افتاد و فریاد زد: «یا عماه، عموجان مرا دریاب!»
راوی می گوید: «به خدا سوگند، حسین (ع) چون باز شکاری رسید و لشگر دشمن را شکافت و خود را به معرکه رساند و مثل شیری خشمگین بر دشمن تاخت و با یک ضربت دست عمرو بن سعد نفیل را از آرنج جدا کرد، آن ملعون چنان فریادی زد که صدایش در میدان جنگ، به گوش لشگرش رسید. لشگر کوفه برای نجات آن خبیث از دست حسین (ع) هجوم آوردند، اما همین هجوم باعث شد تا بدن نحس او، زیر دست و پای اسبان لگدکوب شد و از دنیا رفت و به جهنم شتافت.»
اینکه در بعضی از مقاتل (چون جلاء العیون) گفته شده که آن طفل معصوم در زیر سم اسبان کوفته شد صحیح نیست، این مطلب، سهوی است از آن مرحوم در ترجمه عبارت! (نفس المهموم) مخصوصا در بین روضه خوان ها مشهور است و این از غایت بی اطلاعی در مرجع ضمیر است که این ضمیر به قاتلش برمی گردد و آن ملعون در زیر سم اسبان لگدکوب شد و مرد. «همین که گرد و غبار برطرف شد، دیدم حسین (ع) بالای سر نوجوان بود و او پاشنه پایش را بر زمین می سائید (و جان می داد) و حسین می فرمود:
"دور باشند از رحمت خدا، آنها که تو را کشتند. رسول خدا در روز قیامت، دشمن اینان است." سپس فرمود: "به خدا بر عمویت سخت و دشوار است که تو او را به یاری بخوانی و او پاسخت ندهد، یا پاسخت دهد ولی سودی به تو نبخشد. روزی است که دشمن او زیاد و یاورش کم است." آنگاه آن پسر را به سینه گرفت و از زمین بلند کرد. گویا هم اکنون می بینم که پاهای آن جوان که بر زمین کشیده می شد، همچنان او را آورد تا در کنار جسد فرزندش علی بن الحسین (ع) گذاشت. من پرسیدم این پسر کیست؟ گفتند: قاسم بن حسن بن علی بن ابیطالب (ع) است.»
طبری گوید: پس از اینکه حسین بن علی (ع)، جسد این نوجوان را در میان خیمه شهداء و کنار فرزندش علی اکبر (ع) گذاشت، چنین نفرین کرد: «خدایا همه آنان را گرفتار بلا و عذاب خود گردان و کسی از آنان را نگذار و هیچگاه آنها را (مشمول مغفرت خویش قرار مده).»
حضرت مهدی، امام زمان (ع) در زیارت ناحیه مقدسه درود و سلام بر او نموده و اشاره به کیفیت رفتن حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به بالین او و نفرین به قاتلان آن حضرت نموده است.
نکته: اینکه در بعضی از کتابها، عروسی حضرت قاسم (ع) و ازدواج او با فاطمه دختر امام حسین (ع)، آورده شده، صحیح نیست و همچنانکه در «منتخب طریحی» و «مدینة المعاجز» نقل شده، هیچ اصلی ندارد. فاطمه بنت الحسین (ع)، همسر حسن مثنی بود که او برادر ناتنی قاسم و در کربلا در جنگ با دشمن مجروح شده و بعد توسط «اسماء خارجه» مداوا و به مدینه منتقل شد.

منـابـع

شیخ محمد سماوی- ابصار العین

هاشم رسولی محلاتی- مقاتل الطالبین

شیخ مفید- ترجمه ارشاد

حاج شیخ عباس قمی- نفس‌المهموم

سید محمد شیرازی- فرهنگ عاشورا

محمّد صادق نجمى- سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها