اعلام خطر رسول خدا به مشرکان استهزاء کننده
فارسی 4134 نمایش |مشکل اصلى تمام جوامع و ملل، آلودگى به شرک در اشکال مختلف است، مشکل اصلى بیرون آمدن از شرک و مظاهر آن و بالا زدن آستین براى شکستن بتها است، نه فقط بتهاى سنگى و چوبى، که بتها از هر نوع مخصوصا طاغوتهاى انسانى! آیه ی 109 سوره ی انبیاء مى گوید؛ اگر با این همه به دعوت و پیام ما توجه نکردند «فإن تولوا فقل آذنتکم على سواء؛ اگر روى برتابند، به آنها بگو من به همه شما به طور یکسان از عذاب الهى اعلام خطر مى کنم.»
«و إن أدری أ قریب أم بعید ما توعدون* إنه یعلم الجهر من القول و یعلم ما تکتمون؛ و من چه مى دانم آیا آنچه وعده داده مى شوید نزدیک است یا دور؟ آرى او، هم سخن آشکار را مى داند و هم آنچه را نهان مى دارید مى داند.» (انبیاء/ 109- 110) این آیه تتمه کلام رسول خدا (ص) است، کلامى که مامور شده آن را ابلاغ نماید.
رسول خدا (ص) نخست مأمور شد مشرکان را از خطرى که در اعراض از اسلام هست هشدار دهد، و سپس مأمور شد علم به دورى و نزدیکى وقوع آن خطر را از خود نفى کند، و بى علمى خود را چنین تعلیل کند که علم به گفته هاى علنى ایشان که همان طعن بر اسلام و استهزاء به آن است، و گفته هاى پنهانى آنان، منحصرا مخصوص به خداى تعالى است، و تنها او است که عالم به حقیقت امر است.
از اینجا به دست مى آید که منشأ متوجه شدن عذاب به کفار آن طعنه هایى بوده است که در ظاهر به اسلام مى زدند، و هم آن نقشه هایى که پنهان مى داشتند، گویى که فرموده: اگر اینان مستحق عذاب شدند به خاطر اظهاراتى است که علیه این دعوت الهى کردند، و آن نقشه هایى که پنهان داشتند، پس ایشان را به آن عذاب تهدید کن، ولیکن از آنجایى که تو اطلاعى از ظاهر و باطن آنان ندارى، و نمى دانى که جرمشان چقدر استحقاق عذاب دارد، و آیا استحقاق عذاب نزدیک دارند، یا دور، لذا چنین علمى را از خودت نفى کن، و آن را تنها به خداى تعالى ارجاع ده.
از این بیان معلوم مى شود که منظور از "جهر قول" آن سخنانى است که مشرکین علیه اسلام اظهار نموده و استهزایى است که مى کردند، و مراد از آنچه پنهان مى داشته اند، نقشه هاى شومى بوده که علیه اسلام در بین خود مطرح مى کردند.
«و إن أدری لعله فتنة لکم و متاع إلى حین؛ و نمى دانم، شاید آن [تأخیر عذاب] براى شما آزمایشى و [مهلت] برخوردارى تا زمانى [معین] باشد.» (انبیاء/ 111) این جمله نیز تتمه کلامى است که رسول خدا (ص) مأمور به گفتن آن شده است. ضمیر در کلمه "لعله" به طورى که گفته اند کنایه از خبرى است که در کلام نیامده، و بعید هم نیست که راجع به ایذان و اعلامى باشد که مأمور به آن شد. و معناى آن این است که من نمى دانم، ممکن است این اعلامى که من مأمور بدان شدم، یعنى مراد خداى تعالى از اینکه مرا مامور به اعلام خطر نموده، این باشد که شما را امتحان کند تا آنچه در باطن شما است بیرون کشیده ظاهرش سازد پس خدا مى خواهد شما را بیازماید و تا مدتى مهلت و کام بدهد و به اصطلاح استدراجتان کند.
«قال رب احکم بالحق و ربنا الرحمن المستعان على ما تصفون؛ گفت پروردگارا [خودت] به حق داورى كن و به رغم آنچه وصف مىكنيد پروردگار ما همان بخشايشگر دستگير است.» (انبیاء/ 112) ضمیر در "قال" به رسول خدا (ص) بر مى گردد و آیه شریفه کلام آن جناب را حکایت مى کند که در دعوت مردم به حق چه گفت و چگونه مردم دعوتش را رد کردند و از او اعراض نمودند گویى که رسول خدا (ص) بعد از آنکه ایشان را دعوت نموده رسالت خودش را به ایشان ابلاغ کرد و ایشان دعوتش را انکار کردند و در انکارشان پافشارى نمودند روى از ایشان برگردانیده به درگاه پروردگارش متوجه شد و گفت:
"رب احکم بالحق؛ خدایا به حق حکم کن" و اگر حکم را مقید به حق کرد (معنایش این نیست که خدا حکم به غیر حق هم مى کند) بلکه این قید توضیحى است نه احترازى چون حکم خداى تعالى جز حق نمى تواند باشد پس کانه گفته "خدایا به حکم خودت که حق است حکم کن" یعنى حق را براى آنان که به نفعشان است و علیه آنان که بر ضررشان است اظهار فرما. آن گاه بار دیگر روى سخن را متوجه کفار نموده و فرموده است: «ربنا الرحمن المستعان على ما تصفون؛ و پروردگار ما رحمان و علیه گفته هاى شما بهترین یاور است.» و گویى که با این جمله به علت اعراض خود از ایشان و روى به درگاه خدا نهادن و درخواست حکم به حق را بیان کردن اشاره مى کند. پس خداى سبحان رب او و رب همه ایشان است و او را سزد که میان مربوبین خود حکم کند و او کثیر الرحمة است، یعنى سائلش و کسى را که به سویش روى آورد نومید نمى کند و او است که حکم مى کند و کسى نیست که حکمش را تاخیر اندازد و او است که با کلماتش حق را به کرسى نشانده باطل را باطل و نابود مى سازد.
پس خود رسول خدا (ص) نیز در اینکه عرضه داشت "رب احکم بالحق" به ربى رجوع کرد که رب او و رب مردم است و از او خواست تا به رحمتش حکم کند و از او استعانت جست تا علیه آنچه باطل است و ایشان آن را مى پرستند قیام نماید و آن عبارت از این بود که دین باطل خود را به اوصافى که در آن نبود وصف مى کردند و دین حق را به طعنه هایى که از آن مبرا است مذمت مى کردند.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 14 صفحه 358
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 13 صفحه 529
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها