دلایل پیروی شیعیان از دوازده معصوم علیهم السلام

فارسی 1830 نمایش |

شیعیان اهل بیت پیامبر تفسیر قرآن و سنت پیامبر و همه عقاید و احکام شریعت اسلام را از دوازده وصی پیامبر، دوازده امام از اهل بیت پیامبر پس از پیامبر، اخذ می کنند.
دلیل اول: آنکه خدا و پیامبر آنها را پس از پیامبر آماده ادای این مسئولیت عظیم نموده اند.
امام صادق (ع) می فرماید: «جامعه در نزد ماست: املای پیامبر (ص) است که از دو لب شریفش بیرون آمده و علی آن را به دست خود نوشته است حلال ها و حرام ها و هر چه را مردم به آن نیاز داشته باشند در آن است.»
مردی از امام صادق (ع) مسأله ای را پرسید و آن حضرت جوابش را فرمود. آن مرد پرسید: «به نظر شما اگر امر چنین باشد رأی شما چیست؟» حضرت فرمود: «ساکت شو پاسخی که به تو دادم از پیامبر خداست.»
خداوند حلال و حرام را و تأویل قرآن را به پیامبرش آموخت و رسول خدا همه آنها را به علی آموخت. دوازده امام از اهل بیت (ع) از کتاب «جامعه» برای اصحابشان احکام خدا را نقل می کردند و از تفسیر قرآنی که در منزل پیامبر (ص) بود حدیث می فرمودند و اصحاب ایشان آنچه از ایشان فرا می گرفتند در رساله هایی می نوشتند و آن رساله ها در علم حدیث «اصل» نامیده شده که در زمانی شماره آنها به چهارصد «اصل» رسیده و چهار کتاب «اصل» کافی و «من لایحضره الفقیه» و «استبصار» و «تهذیب» حدیث از آن اصول نقل نموده اند و پس از ایشان علمای مکتب اهل بیت به آن رجوع می نمایند. این بود دلیل اول شیعیان بر پیروی از دوازده امام اهل بیت (ع).
دلیل دوم: روایت هایی است که پیامبر اکرم درباره آنها فرموده است. و ما در اینجا اکتفا می نماییم به چند روایت که در کتب معتبره پیروان مکتب خلفا آمده است.
یکم: روایت هایی که از پیامبر اکرم درباره امام اول علی بن ابی طالب آمده است. در سال سوم از بعثت پیامبر اکرم (ص) آنگاه که از جانب پروردگار مأمور به دعوت به اسلام شد و آیه «وأنذر عشیرتک الاقربین؛ خویشان نزدیک خود را، از خدا بترسان، دعوت کن.» (شعراء/ 214) نازل شد، پیامبر دستور داد پسر عمویش، علی بن ابی طالب طعامی آماده ساخت و بنی عبدالمطلب را دعوت کرد. پس از صرف طعام عمویش ابولهب پیش دستی کرد و نگذاشت پیامبر سخنی بگوید، مجلس پیامبر به هم خورد، دعوت به طعام را تکرار کرد و در بار دوم پس از صرف طعام ایشان را به اسلام دعوت کرد و از ایشان کمک در تبلیغ رسالت خواست و فرمود:
«أیکم یوازرنی علی هذا الامر فیکون أخی و وصیی و خلیفتی فیکم من بعدی؛ کدام یک از شما مرا در این امر یاری می کند تا برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شما باشد.»
همه از آن پیشنهاد سر باز زدند و روگردانیدند. آنگاه علی بن ابی طالب که از همه آنها خردسال تر بود در جواب پیامبر گفت: «من یا رسول الله! وزیر شما یار و کمک شما در این امر خواهم بود.»
در این گاه پیامبر دست برد و گردن علی را گرفت و فرمود:
«ان هذا أخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له أطیعوا؛ این برادر من و وصی من و جانشین من در میان شما است، فرمانش بشنوید و از او اطاعت کنید.»
ایشان (خویشان پیامبر) از جا برخاستند و خنده کنان به ابوطالب (که شیخ و بزرگ ایشان بود) گفتند: «پسر برادرت دستورت داد، گوش به فرمان پسرت و فرمان بردارش باشی.»
و این خود اولین بار بود که پیامبر (ص) اعلان به دعوت رسالت خود نموده و در همان مجلس در مکه وصی و خلیفه خود را تعیین فرمود، و پس از آن پیامبر اکرم مکرر پسر عم خود، علی را وصی و جانشین خود معرفی نموده و جمعی از صحابه هریک آنچه را در این باره شنیده روایت نموده اند.
سلمان فارسی روایت می کند که به پیامبر عرض کردم: «هر پیامبری وصی دارد، وصی شما کیست؟» در آن وقت پاسخ نداد و مدتی بعد که مرا دید فرمود: «ای سلمان!» به سوی حضرتش شتافتم و لبیک گفتم. فرمود: «می دانی وصی موسی که بود؟»
عرض کردم: «آری، یوشع بن نون بود.»
فرمود: «برای چه او وصی بود؟»
گفتم: «برای آنکه او داناتر و عالم تر از همه ایشان بود.»
فرمود: «وصی من و حامل سر من و بهترین کسی که پس از خود می گذارم و وعده های مرا وفا می کند و دین مرا ادا می کند علی بن ابی طالب است.»
ابوسعید خدری انصاری روایت کرده که رسول الله فرمود: «وصی من و سر نگهدار من و بهترین کس که پس از خود می گذارم وعده مرا وفا می کند و قرض مرا ادا می کند علی بن ابیطالب می باشد.»
انس بن مالک انصاری روایت نموده که: پیامبر وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و فرمود: «اولین کس از این در وارد می شود امام متقیان و سید (آقای) مسلمانان و رئیس و بزرگ دین و خاتم الوصیین است.»
علی آمد پشت در فرمود: «انس که آمد؟»
گفتم: «علی.»
پیامبر خرسند برخاست و دست به گردن علی انداخت....

وزیر النبی (ص)
صحابی شهیر سعد وقاص روایت نموده که پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود:
«أما ترضی أن تکون منی بمنزله هارون من موسی إلا انه لا نبوه من بعدی؛ آیا خشنود نیستی که از من مانند هارون از موسی باشی جز آنکه پیامبری پس از من نیست.»
این فرمایش پیامبر اشاره است به قول کلیم الله، موسی بن عمران (ع) آنگاه که به خداوند عرض کرد:
«واجعل لی وزیرا من أهلی* هارون أخلی* أشدد به ازری* و اشرکه فی أمری؛ از اهل بیت من وزیری معاون من فرما، برادرم هارون را وزیر و معاون من گردان، و به او پشتم را محکم کن، و او را در امر رسالت با من شریک فرما.» (طه/ 29- 32)
پیامبر خاتم (ص) نیز علی (ع) را وزیر خود خواند مانند حضرت موسی (ع) که برادرش هارون وزیرش بود. به استثنای نبوت چه آنکه پیامبر، خاتم پیامبران بود.
بنابراین فرمایش پیامبر (ص) مقام علی (ع) همانند مقام هارون با موسی بن عمران بوده است.

منـابـع

علامه سیدمرتضی عسگری- بر گستره کتاب و سنت- صفحه 395 و 397-401

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها