مقایسه تفکرات مولانا با مکتب پراگماتیسم (اصالت عمل)
فارسی 3841 نمایش |پیشتازان مکتب پراگماتیسم چهار شخصیت معروف به نام چارلز پیرس (1839- 1914)، ویلیام جیمز (1842- 1910)، جان دیوئی (1859-1952) و ژرژ مید می باشند. ما در این مباحث بعضی از مطالب دو شخصیت مشهور (جیمز و دیوئی) را مطرح نموده و آن ها را با بعضی از تفکرات مولانا مقایسه می کنیم.
جیمز چنین می گوید: «پراگماتیسم یک نظر یا گرایش آشنا را در فلسفه نشان می دهد، و این همان گرایش تجربی است، اما روش تجربی به صورتی اساسی تر که قابل ایراد باشد، ارائه شده است.... پراگماتیست از جنبه تجریدی، از عدم کفایت، از راه حل های لفظی، از معرفت های قبلی (قبل از تجربه)، از اصول ثابت، از نظام های مسدود و از اموری که به عنوان مطلق و اصلی تلقی شده اند، رویگردان است. پراگماتیسم به جنبه حسی، کفایت، حقایق خارجی، عمل و قدرت توجه دارد... خلاصه پراگماتیسم به باز بودن و امکانات طبیعت اعتقاد دارد و با عقاید جزمی (دگما) و تصنعی و نهایی تلقی کردن حقیقت مخالف می باشد.»
در صفحه 47 از همان کتاب چنین آمده است: «نتیجه های مخصوصی در نظر نیست، تنها نظری که پراگماتیسم از آن طرفداری می کند، عدم توجه به چیزهای نخستین، اصول، مقوله ها، ضرورت های فرضی و در نظر گرفتن چیزهای بعدی یا آخری، میوه ها، نتایج و حقایق خارجی می باشد.»
مقایسه مکتب پراگماتیسم به عنوان یک جهان بینی سیستماتیک با طرز تفکرات مولانا در یک جهان بینی باز، تقریبا بی مورد است، با این حال مقداری از مطالب اصلی مکتب مزبور را می توان با مطالبی از دیدگاه مولانا مورد مقایسه قرار داد، به عنوان نمونه:
1- راه حل های لفظی از دیدگاه پراگماتیسم مردود است و این مطلبی است کاملا صحیح و سازنده، زیرا الفاظ و اصطلاحات مخصوصا در مسائل فلسفی و انسانی به قدری نارسا و مبهم و قابل انعطافند که اصول مبتنی بر آن ها به حد لازم و کافی اطمینان بخش نیستند. از طرف دیگر تشابه معانی در کلمات مترادف و وجود مشترکات لفظی و بهره برداری از ذوق هنری در پرداختن الفاظ و جملات مانع وصول به واقعیات گشته اند. همچنین قراردادی بودن رابطه الفاظ با معانی خود که امکان تصرف و تفکیک لفظ از معانی خود، مخصوصا به وسیله شخصیت های مقتدر، بلای بزرگ معرفت های بشری می باشد. مولانا می گوید:
ماچو خود را در سخن آغشته ایم *** از حکایت ما حکایت گشته ایم
راه هموار است و زیرش دام ها *** قــحــطی مـعنا مــیــان نــام هــا
لفظ ها و نام ها چون دام هاست *** لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست
با دقت کافی در مکتب هایی که بشر به وجود آورده است، به قدری با پیکارهای لفظی عقاید مختلف و جداگانه ای را به وجود آورده اند که بررسی کنندگان ساده لوح را به قبول این که واقعا صدها مکتب وجود دارد وادار می سازد، در صورتی که اگر درست دقت شود، خواهیم دید که مقداری فراوان از جنگ و پیکارهای مکتبی که به وجود آمده اند، معلول عشق به لفظ خاص بوده است، نه معانی متضاد و مختلف.
به عنوان مثال: وجود یک واقعیت گسترده که قدرت به وجود آوردن اشیاء یا جریان مواد و صور جامد و نبات و جاندار و انسان در آن صورت می گیرد، از دیدگاه همه جهان بینی ها که مستند به حس و تجربه است، قابل پذیرش است.
این واقعیت را الفاظ گوناگون مانند حقیقتی مجهول، ماده المواد، روح کلی هستی، طبیعت... در ابهام فرو برده و مختصات لفظی هریک از آن الفاظ برای ما مکتبی مستقل به وجود آورده است. این گونه اختلافات بر دو نوع عمده تقسیم می گردند:
نوع یکم- اختلاف معلول موضع گیری ها در ارتباط با جهان و دخالت ذوقیات شخصی و غیره.
نوع دوم- اختلاف معلول تنوع الفاظ.
مولانا این دوم را در ابیات زیر مطرح می کند:
چـــار کس را داد مـــردی یک درم *** هـر یکی از شهری افتاده به هم
فــارسی و تــرک و رومــی و عــرب *** جمــله با هم در نزاع و در غضب
فــارسی گــفـتا ازیـن چـون وارهــیم *** هم بیا کــاین را به انگوری دهیم
آن عـــــرب گــفــتــا مـــعـــاذالله لا *** من عنب خواهم نه انگوری ای دغا
آن یکی که ترک بـد گفت ای گوزوم *** من نمی خواهم عنب خواهم اوزوم
آن کـه رومـی بـود گـفـت این قـیل را *** تــرک کن خواهم من استافیل را
در تــــنازع آن نـــفر جـــنگی شــدنـد *** کــه زســـر نــام ها غافل بـــدند
مشت بـــر هــم مــی زدنـد از ابـــلهــی *** پر بــــدند از جهل و از دانش تهی
صـــاحب ســـر و عــزیــزی صــد زبـان *** گـــربـــدی آن جا بدادی صلحشان
پس بگـــفتی او کــه مـن زین یک درم *** آرزوی جــــمله تان را مـــی خرم
چـــون که بســـپارید دل را بـــی دغــل *** این درمتان می کند چندین عمــل
یک درمـــتان مـــی شود چــار، الــمراد *** چــاردشمن می شود، یک ز اتحاد
گفت هر یکتان دهد جنگ و فراق *** گفـت مـــن آرد شــما را اتــفاق
2- پراگماتیسم از اصول ثابت، از نظام های مسدود و از اموری که به عنوان مطلق و اصلی تلقی شده اند، رویگردان است. این روش فکری و طغیان بر هر اصل تقلیدی و نظام (سیستم) سازی های محدود، در تفکرات مولانا به اوج خود می رسد. مضمون بیت زیر یک حقیقت فراگیر است که هر گونه محدودنگری ها را محکوم می سازد:
سخت گیری و تعصب خامی است *** تا جنینی کار خون آشامی است
ولی این مسأله را هم نباید فراموش کنیم که هر اصل ثابت و نظام پذیرفته تنها بدان جهت که ثابت و پذیرفته تلقی شده است، دلیل خطا و غلط نیست، بلکه:
هر که گوید جمله حق احمقی است *** و ان که گوید جمله باطل او شقی است
3- پراگماتیسم به باز بودن و امکانات طبیعت اعتقاد دارد. این مسأله را در مباحث مربوط به نظام (سیستم) معرفتی مولانا و جهان از دیدگاه او مشروحا مطروح نموده ایم. ابیات زیر به عنوان اصل اساسی، طرز تفکر مولانا را بیان می دارد:
چیست نشانی آنک هست جهانی دگر *** نو شدن حال ها رفتن این کهنه هاست
روز نــو و شـام نـو، بـاغ نـو و دام نـو *** هر نفس اندیشه نو، نوخوشی و نو عناست
عالم چون آب جوست بسته نماید ولیک *** می رود و می رسد نو نو این از کجاست
نـو زکـجا می رسد کهـنه کـجا مـی رود *** گـــرنه ورای نظر عـالم بـی منتهاست
4- جیمز مسائل متافیزیکی را با روش پراگماتیک مورد بحث قرار می دهد، در مسأله وحدت وکثرت با توجه به روش تجربی فلسفی، وحدت را چه در زمینه ماتریالیستی و چه از لحاظ ایده آلیستی مردود تلقی می کند. به نظر او در وحدت هویت، آزادی و استقلال اشیاء از میان می رود. اما در کثرت جدایی میان اشیاء، استقلال آن ها رابطه آزاد میان اشیاء پیدایش چیزهای تازه و تصادف قابل توضیح خواهند بود. روی این اصل پراگماتیسم با مقایسه این دو نظریه به طرف کثرت متمایل است.
انکار وحدت میان اشیاء در پراگماتیسم یک نظریه کاملا سطحی است، زیرا مقصود از وحدت که در فلسفه ها مورد بحث و پذیرش قرار می گیرد، نه وحدت عددی است و نه نوعی و جنسی، و گمان نمی رود هیچ فیلسوفی تا کنون نمودهای متکثر جهان هستی و استقلال آن ها و روابط قانونی میان آن ها را مورد تردید قرار بدهد، وحدتی که در فلسفه مطرح می شود، از نظر اغلب فلاسفه منشأ علمی و تجربی دارد. این منشأ عبارت است از قوانین کلی که در هر یک از علوم وجود دارد. دفاع جاندار از حیات خود، گردش الکترون ها در مدارهای خود، و صدها قوانین دیگر کشف از حاکمیت نظم واحد در قلمروهای گوناگون طبیعت و انسان می نماید. این که هر فردی از انسان موجودی است مستقل و می تواند رابطه آزادی با افراد دیگر برقرار بسازد، مورد مشاهده همه متفکران است، در عین حال همین انسان های متکثر در قوانین عضوی و روانی و آرمان ها و هدف گیری ها متحد می باشند. همچنین وحدت خود «من» با کثرت فعالیت ها و مدیریت های گوناگون در درون آدمی سازگار است. مولانا با اعتقاد به حاکمیت کثرت و استقلال اشیاء در عالم محسوس، برخلاف پرگماتیست ها به وحدت زیر بنایی در قلمرو و انسان و جهان معتقد است.
مطلب مهمی که در عبارات فوق قابل توجه و انتقاد است، این است که جیمز می گوید: «با فرض کثرت است که پیدایش چیزهای تازه و تصادف قابل توضیح خواهند بود.»
به نظر می رسد جیمز گمان کرده است که وحدتی که میان اشیاء فرض می شود، یک حقیقت شناخته شده و معین و مشخص است که هر کس آن را بفهمد، همه جهان هستی را درک کرده است، لذا برای او چیز تازه ای وجود نخواهد داشت!
پاسخ گفته جیمز این است: «اگر مقصود از وحدت یک مفهوم تجرید شده عام در ذهن فیلسوف یا عارف باشد که هیچ تماس و ارتباطی با واقعیات عینی نداشته باشد، مطلب جیمز کاملا صحیح است. اگر مقصود این باشد که هر کس معتقد به وحدت هایی در مواد و نمودهای جهان عینی باشد، حتما نمی تواند به اشیاء تازه برسد، این مطلب کاملا خطا است، زیرا اعتقاد به وحدت های کلی که بازگو کننده نظم حاکم در جهان هستی است، نه تنها مانعی در راه کشف سطوح و ابعاد گوناگون جهان هستی نیست، بلکه خود عامل محرک برای کشف تازه های مستمر در جهان است که دارای نظام (سیستم) باز است.»
به نظر می رسد که مکتب پراگماتیسم سراغ مسأله ثابت و متغیر در جهان را نمی گیرد، و نمی خواهد مطلوبیت عدالت واقعی را که یک ثابت در همه قرون و اعصار است با فرض تحولات و دگرگونی ها در مقررات و قوانین و مردم مطرح نماید.
منـابـع
محمدتقی جعفری- مولوی و جهان بینی ها- صفحه 162-167
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها