ریشه اجتماعی حجاب ملل باستان

فارسی 4054 نمایش |

ریشه دیگری که برای به وجود آمدن پوشش ذکر کرده اند ناامنی است. در زمان های قدیم بی عدالتی و ناامنی بسیار بوده است. دست تجاوز زورمندان و قلدران به مال و ناموس مردم بی باکانه دراز بوده است. مردم اگر پول و ثروتی داشتند ناچار بودند به صورت دفینه در زیر خاک پنهان کنند. علت مخفی ماندن گنج ها این است که صاحبان طلا و ثروت جرأت نمی کردند که حتی بچه های خود را از پنهان گاه ثروت خود آگاه سازند. می ترسیدند که راز آنها به وسیله بچه ها فاش شود و مورد تجاوز و گزند قلدران واقع شوند. بدین ترتیب گاهی اتفاق می افتاد که پدر با مرگ ناگهانی از دنیا می رفت و فرصت نمی کرد اسرار خود را به فرزندش بسپارد. قهرا دارائی او در زیر خاک ها مدفون می ماند. جمله معروف استر ذهبک و ذهابک و مذهبک، پول و مسافرت و عقیده خود را آشکار نکن، یادگار آن زمان ها است.
همانطور که در مورد ثروت امنیت نبود، راجع به زن هم امنیت وجود نداشت. هر کس زن زیبائی داشت ناچار بود او را از نظر زورمندان مخفی نگهدارد. زیرا اگر آنها اطلاع پیدا می کردند. او دیگر مالک زن خود نبود.
ایران در دوره ساسانی ناظر جنایت ها و فجایع عجیبی در این زمینه بوده است. شاهزادگان و موبدان و حتی کدخداها و ارباب ها هر گاه از وجود زن زیبائی در یک خانه مطلع می شدند به آن خانه می ریختند و زن را از خانه شوهرش بیرون می کشیدند. در آن موقع سخن از پوشش و حجاب نبود. سخن از به اصطلاح قایم کردن و مخفی داشتن زن بود که احدی نفهمد.
ویل دورانت در کتاب "تاریخ تمدن" قضایای شرم آوری در این باره از ایران قدیم نقل می کند. کنت گوبینو در کتاب "سه سال در ایران" می گوید: حجابی که هم اکنون در ایران است بیش از آن اندازه که مستند به اسلام باشد مستند به ایران قبل از اسلام است. و می نویسد که در ایران قدیم مردم هیچ امنیتی در مورد زنها نداشتند.
درباره انوشیروان، که به غلط او را عادل خوانده اند، نقل شده که وقتی یکی از سرهنگان ارتش او زنی زیبا داشت. انوشیروان به قصد تجاوز به زن او در غیاب او به خانه اش رفت. زن جریان را برای شوهر خود نقل کرد. بیچاره شوهر، دید زنش را که از دست داده سهل است جانش نیز در خطر است. فورا زن خویش را طلاق گفت. وقتی انوشیروان مطلع شد که وی زنش را طلاق داده است به او گفت شنیدم یک بوستان بسیار زیبائی داشته ای و اخیرا آن را رها کرده ای، چرا؟ گفت جای پای شیر در آن بوستان دیدم ترسیدم مرا بدرد. انوشیروان خندید و گفت دیگر آن شیر به آن بوستان نخواهد آمد. این نا امنی ها اختصاص به ایران و به زمانهای قدیم نداشته است. داستان اذان نیمه شب که در "داستان راستان" آورده ایم نشان می دهد که چگونه مشابه این جریان ها در دوران تسلط مردم ماوراء النهر بر دستگاه خلافت بغداد، در بغداد هم رواج داشته است. در همین زمانها نزدیک خودمان یکی از شاهزادگان در اصفهان از اینگونه تجاوزها زیاد داشته است و مردم اصفهان قصه های زیادی از زمان حکومت او نقل می کنند.

منـابـع

مرتضی مطهری- مسئله حجاب- صفحه 43-42

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد