اشعار سیداسماعیل حمیری در منقبت اهل بیت

فارسی 5149 نمایش |

می گویند که سیداسماعیل حمیری بسیار زیبا و جمیل بود، پیشانی باز و گشاده و گردنی زیبا و عریض داشت. در آن حال یک نقطه سیاه مانند مرکب سیاه بر صورتش پیدا شد، و کم کم رو به زیادتی گذاشت و نمو کرد تا آنکه تمام صفحه صورت او را سیاه کرد. افرادی از شیعیان که در نزد او بودند بسیار محزون و مغموم شدند، ولیکن در آن نواصب و عثمانی مذهبان، سرور و شادی پیدا شد و شروع کردند به شماتت و سرزنش شیعیان. مدتی بسیار کوتاه گذشت که در همان جائی که در وهله اول نقطه سیاه ظاهر شده بود، یک نقطه سفید و نورانی و درخشان پدیدار گشت، و دائما و پیوسته رو به فزونی رفت و نمو کرد تا آنکه تمام صورتش سفید شد و درخشید. سید حمیری لبان خود را به تبسم ملیحانه گشود و با حال سرور و شادی، لبخند زنان این شعر را انشاء کرد:
1ـ دروغ می گویند کسانی که گمان می کنند که علی بن ابی طالب دوستان خود را از گرفتاری ها و شداید نجات نمی دهد.
2 ـ آری سوگند به خدا چنین است؛ من داخل در بهشت عدن شدم و پروردگار من از همه گناهان من در گذشت.
3ـ پس بشارت باد امروز بر شما ای موالیان و محبین علی بن أبی طالب! و در تحت ولایت علی باشید تا وقت مردن.
4ـ و از علی گذشته، فرزندان او را یک به یک با صفات خاصه آنها که از لوازم امامت است، ولی خود اتخاذ کنید.
پس از سرودن این اشعار بلافاصله گفت:
«أشهد أن لا إله إلا الله حقا حقا، أشهد أن محمدا رسول الله حقا حقا، أشهد أن علیا أمیرالمؤمنین حقا حقا، أشهد أن لا إله إلا الله؛ شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست، حقا حقا؛ شهادت می دهم که محمد رسول خداست، حقا حقا؛ شهادت می دهم که علی ابن أبی طالب سالار و امیر مؤمنانست، حقا حقا؛ شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست.» و سپس چشمان خود را روی هم گذارد و روح به اندازه ای آسان از قالب او بیرون آمد که گوئی فتیله روشنی خاموش شده یا دانه ریگی از دست افتاده است.
فرزند راوی این حدیث که علی بن حسین بن عون است می گوید: پدرم حسین بن عون به من گفت که: در آن مجلس اذینه حاضر بود و گفت: الله اکبر کسی که شاهد باشد و ببیند، مثل کسی که شاهد قضیه نبوده نیست؛ من به حق راست می گویم و الا این دو گوش من کر شود، که شنیدم از فضیل بن یسار از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق (ع) که فرمودند: «حرام علی روح أن تفارق جسدها حتی تری الخمسه: محمدا و علیا و فاطمه و حسنا و حسینا بحیث تقر عینها، أو تسخن عینها. فانتشر هذا الحدیث فی الناس فشهد جنازته و الله الموافق والمفارق؛ حرام است بر جانی که بخواهد مفارقت از بدن خود نماید، مگر آنکه پنج تن محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین را می بیند؛ و در آن حال یا چشمانش به دیدار آنها سرد و خنک و راحت می گردد، و یا حرارت پیدا می کند و گرم می شود.» این حدیث را اذینه از آن دو امام بزرگوار نقل کرد و داستان کیفیت رحلت سید حمیری در بین مردم شهر انتشار پیدا کرد، و تمام اهل شهر از موافقین و مخالفین در تشییع جنازه او حاضر شدند. (کشف الغمه طبع سنگی ص 124 و در بحارالانوار طبع کمپانی ج یازدهم ص 199 از امالی شیخ طوسی نقل می کند.)
و نیز مرحوم مجلسی از «امالی» طوسی روایت کرده است که: آخرین شعری که سید حمیری قبل از وفاتش، به یک ساعت، سرود، در حالی که بیهوش شده و رنگ رخسارش سیاه شده و سپس به هوش آمد و رنگش سفید و درخشان گشت. مفاد اشعار آنکه:
1ـ دوست دارم من آن کسی را که دوستان او در وقت مردن می خندند، و او را با بشارت می بینند.
2ـ و هر کس بمیرد و هوای غیر او (از دشمنان او) در سرش باشد، غیر از راه آتش طریقی نخواهد پیمود.
3ـ ای أبوالحسن! فدای تو باد جان من و عشیره من و مال من و آنچه را که من در بسیط زمین مالک آنم.
4ـ ای أبوالحسن! من به فضل و شرف تو اعتراف دارم و پیوسته من به ریسمانی از عشق تو، خود را آویخته ام و دست زده ام.
5ـ و تو ای علی! وصی حضرت مصطفی و پسر عم او هستی؛ و ما با تمام کسانی که بغض تو را در دل دارند دشمنیم و آنها را رها می کنیم.
6ـ موالیان و پیروان تو اهل نجات و ایمانند و سعادت آنها واضح؛ ولیکن دشمنان تو همه مشرک و به گمراهی معروف و مشهورند.
7ـ مرد عیب جوئی مرا ملامت کرد و درباره علی و حزب او بر من خرده گرفت، من به او گفتم: خدا تو را ملامت کرده است و عیب در تو قرار داده است، چون مرد احمقی هستی که بر پیروان علی عیب می گیری.
باری، گویند: علت سیاهی صورت حمیری به علت شرب خمری بوده است که در سابق الایام می نموده است.

منـابـع

سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی- جلد 2 صفحه 154-149

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد