ایمان به غیب مرحوم آیت الله بروجردی

فارسی 5807 نمایش |

قبل از اینکه آیت الله بروجردی (اعلی الله مقامه) به قم بیایند، من از نزدیک خدمت ایشان ارادت داشتم، بروجرد رفته بودم و در آنجا خدمتشان رسیده بودم. مردی بود در حقیقت با تقوی و به راستی موحد. نگویید هر کس مرجع تقلید شد، البته موحد هست. توحید هم مراتب دارد. بله، اگر به مقیاس ما و شما حساب کنیم، مراجع تقلید درجات خیلی بالاتر از توحید من و شما را دارند ولی وقتی که من می گویم موحد، یک درجه خیلی عالی را می گویم. او کسی بود که اساسا توحید را در زندگی خودش لمس می کرد، یک اتکا و اعتماد عجیبی به دستگیری های خدا داشت. سال اولی بود که ایشان به قم آمده بودند، تصمیم گرفته بودند بروند به مشهد. مثل اینکه نذر گونه ای داشتند، در آن وقت که بیمار شده بودند، آن بیماری معروف که احتیاج به جراحی پیدا کردند و ایشان را از بروجرد به تهران آوردند و عمل کردند و بعد به در خواست علمای قم به قم رفتند، در دلشان نذر کرده بودند که اگر خداوند به ایشان شفا عنایت بفرماید، بروند زیارت امام رضا (ع). بعد از شش ماه که در قم ماندند و تابستان پیش آمد، تصمیم گرفتند بروند به مشهد. یک روز در جلسه دوستان و به اصطلاح اصحابشان طرح می کنند که "من می خواهم به مشهد بروم هر کس همراه من می آید، اعلام بکنند." اصحابشان عرض می کنند بسیار خوب، به شما عرض می کنیم. یکی از اصحاب خاصشان که هم اینک یکی از مراجع تقلید است، برای من نقل کرد که ما دور هم نشستیم کنکاش کردیم. فکر کردیم که مصلحت نیست آقا بروند مشهد. چرا؟ چون آقا را ما می شناختیم ولی در آن زمان هنوز مردم تهران ایشان را می شناختند، مردم خراسان نمی شناختند و به طور کلی مردم ایران نمی شناختند. بنابراین تجلیلی که شایسته مقام این مرد بزرگ هست، نمی شود، بگذارید ایشان یکی دو سال دیگر بمانند. برای نذرشان هم که صیغه نخوانده اند که نذر شرعی باشد. در دلشان این نیت را کرده اند بعد که معروف شدند و مردم ایران ایشان را شناختند با تجلیلی که شایسته شان است، بروند.
تصمیم گرفتیم که اگر دوباره فرمودند، ایشان را منصرف کنیم. بعد از چند روز باز در جلسه گفتند: "از آقایان کی همراه من می آید؟" هر کدام از دوستانشان حرفی می زدند و بهانه ای تراشیدند. یکی گفت: ای آقا شما تازه از بیماری برخاسته اید. (آن وقت فقط اتومبیل بود و هواپیما نبود) ناراحت می شوید، ممکن است بخیه ها باز شود. دیگری چیز دیگری گفت، ولی از زبان یکی از رفقا درز کرد که چرا شما نباید به مشهد بروید. جمله ای گفت که آقا درک کرد اینها که می گویند نرو مشهد به خاطر این است که می گویند هنوز مردم ایران شما را نمی شناسند و تجلیلی که شاسته شما است به عمل نمی آید. آن آقا برای من نقل می کرد آقا تا این جمله را شنید تکانی خورد (آن وقت ایشان هفتاد سالشان بود) گفت: هفتاد سال از خدا عمر گرفته ام و خداوند در این مدت تفضلاتی به من کرده است و هیچ یک از این تفضلات تدبیر نبوده است، همه تقدیر بوده است. فکر من همیشه این بوده که ببینم وظیفه ام در راه خدا چیست. هیچ وقت فکر نکرده ام که من در راهی که می روم ترقی می کنم یا تنزل، شخصیت پیدا می کنم یا پیدا نمی کنم، فکر همیشه این بوده که وظیفه خودم را انجام بدهم. هر چه پیش آید، تقدیر الهی است. زشت است در هفتاد سالگی، خودم برای خودم تدبیر بکنم. وقتی که خدایی دارم، وقتی که عنایت حق را دارم، وقتی که خودم را به صورت یک بنده و یک فرد می بینم خدا هم مرا فراموش نمی کند، خیر، می روم و دیدیم این مرد از روزی که فوت کرد، روز به روز خداوند بر عزت او افزود. آیا آیت الله بروجردی نعذو بالله با خدا قوم و خویشی داشت که مورد تفضل و یا عنایت حق باشد؟ ابدا. امدادهای الهی به افراد، به اجتماعات و به بشریت حسابی دارد.
پیامبر اکرم درباره امام مهدی (ع) فرمود: «یبعث فی امتی علی اختلاف من الناس و زلازل یرضی عنه ساکن السماء و ساکن الارض و یقسم المال صحاحا، قالوا: و ما صحاحا یا رسول الله؟ قال یقسم بینهم بالسویة؛ در گذر حوادث و زمان کسی در میان امت من بر انگیخته می شود که آسمانیان و زمینیان از او خشنودند و بیت المال را صحیح تقسیم می کند. پرسیدند این که صحیح تقسیم می کند یعنی چه؟ فرمود: به صورت مساوی میانشان تقسیم می کند.»
خدا هرگز دنیا را بی صاحب نگذاشته است و بی صاحب هم نخواهد گذاشت. آن وقتی که کار دنیا می کشد به آنجا که واقعا بشریت در خطر است، خدا بشریت را به وسیله یک بشر نجات می دهد.

منـابـع

مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 227-228

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد