ضوابط اسلامی حاکم بر روابط مسلمانان با کفار

فارسی 3618 نمایش |

دیپلماسى اسلامى بر اساس وحى، قواعدى را حاکم بر روابط مسلمانان و کفار مى داند. برخى از این قواعد عبارتند از: قاعده نفى سبیل، قاعده شدت بر کفار، قاعده ذلت کفار، قاعده عدم دوستى با کفار، قاعده برخورد انسانى با کفار، قاعده استدلال بر کفار، قاعده استقلال و عدم تشبه به کفار.
به طور کلى، دین اسلام یک دین اجتماعى و فردى است که به جهات اجتماعى بودن بر اساس روابط انسان ها با هم، شکل گرفته است و در مورد روابط مسلمین با دیگران، به بیان نظر و ایده پرداخته است. مسلمین، روابطى دارند که در بین خودشان است و رابطه مسلمین را با هم مشخص مى کند که بر اساس رحمت، برادرى، مهربانى، دلسوزى، ایثار، اتحاد و یکپارچگى شکل گرفته است. در مقابل آن، مسلمین روابطى خواه نا خواه با کفار خواهند داشت.
کافر، یعنى کسى که منکر خداست، یا براى خدا شریک قرار مى دهد یا پیغمبرى حضرت خاتم الانبیاء محمدبن عبدالله (ص) را قبول ندارد و یا در یکى از اینها شک دارد و نیز کسى که ضرورت دین، بعنى چیزى مثل نماز و روزه را که جز دین اسلام است، منکر شود. در حقوق اسلام، غیر مسلمانان انواعى دارند. برخى بت پرست و مشرک مى باشند ولى برخى دیگر، اعتقاد به کتاب آسمانى (غیر از قرآن) دارند.
برخى از کفار در جنگ با مسلمانان مى باشند و برخى چنین نیستند و کفار حربى (کفار حربى، به کفارى گفته مى شود که با اسلام در جنگ مى باشند و یا کفار غیر اهل کتاب هستند) و ذمى، فرق دارند. با این تعریف، اهل کتاب نیز جزء کافران محسوب مى شوند و به آنها «کافر کتابى» گفته مى شود که البته احکام متفاوتى با کفار مشرک دارند. سران غرب و کشورهاى غربى نیز، سران کفر و بلاد کفر محسوب مى شوند و بنابراین در این تحقیق، واژگان غرب و کفر، از رابطه نزدیکى برخوردارند و گهگاه نیز جایگزین هم مى شوند.

رفتار، طبق دستورات اسلام
در رفتار با کفار، مسلمانان، طبق دستورات صریح و محکمى که در آیات قرآن و روایات و احادیث آمده با کفار برخورد مى کنند نه طبق خواهش هاى نفسانى و روش هاى انتقام جویانه و یا حتى اصول پذیرفته شده سیاسى در عصر ما. به طور خلاصه، مسلمین وظیفه دارند، همان گونه که در همه امور، ابتدا نظر اسلام را جویا شوند و سپس بر طبق آن عمل کنند؛ در دیپلماسى با کفار نیز باید همین کار را انجام دهند. هرچند بر خلاف اصولى باشد که دیگران آن را پذیرفته اند.
موارد زیادى این بحث را تأیید مى کنند که از آن جمله اند:
الف. محمدبن جمال الدین مکى (شهید اول) در کتاب «لمعه» مى گوید: «قسمى که احقاق حق از مدعى یا رافع دعوا مى کند، غیر از اسم خداوند متعال به چیز دیگرى جایز نیست، که فرقى هم نمى کند، قسم خورنده، کافر باشد یا مسلمان.»
متأسفانه در دنیاى امروز، روابط و دیپلماسى مسلمین با کفار، بر طبق دستورات دین مبین اسلام نیست و حتى دین، نقش تعیین کننده بر دیپلماسى با کفار را ندارد و آنچه شیوه عملکرد ما را مشخص مى کند، اصول حاکم بر دیپلماسى جهانى است که مبتنى بر دموکراسى غربى و بر پایه تشنج زدایى و دورویى و نفاق و ریا مى باشد. در جهان امروز، اصولى وجود دارند که چگونگى رابطه با سایر کشورها را مشخص مى کنند که این اصول نه تنها از اسلام سرچشمه نگرفته اند، بلکه منشأ آن، نظریات کفار و غرب بوده است که در ادامه بحث، مثال هایى از آن آورده خواهد شد.
شهید ثانى به این حرف او اشکال وارد کرده است که: «اگر کافر، خدا را قبول ندارد و به خدا اعتقاد ندارد، چگونه قسم او معتبر است؛ در حالى که او وجود خداوند را منکر است. پس قسم خوردن به خدا براى او سختى ندارد.»
ولى در آخر اشکال مى فرمایند: «ما، قسم کافر را به خدا مى پذیریم به خاطر اینکه نص، بر آن وارد شده است، هرچند دلیل دیگرى بر آن نداشته باشیم.»
ب. در سوره نساء نیز آمده است: «و لا تقولوا لمن ألقى الیکم السلام لست مؤمنا تبتغون عرض الحیوة الدنیا؛ و به کسى که نزد شما اظهار اسلام کرده است، نگویید تو مؤمن نیستى، تا به این وسیله، متاع زندگى دنیا را بجویید.» (نساء/ 93)
در آیه فوق، اولا قرآن چگونگى برخورد با کافران را تبیین کرده است و آن را به عهده خود مسلمانان واگذار نکرده است. ثانیا گفته شده است که هرکس نزد شما اظهار اسلام کرد، شما حق اینکه به او کافر بگویید ندارید؛ حتى اگر بدانید او این حرف را به زبان گفته و در دل قبول ندارد. متأسفانه در دنیاى امروز، روابط و دیپلماسى مسلمین با کفار، بر طبق دستورات دین مبین اسلام نیست و حتى دین، نقش تعیین کننده بر دیپلماسى با کفار را ندارد و آنچه شیوه عملکرد ما را مشخص مى کند، اصول حاکم بر دیپلماسى جهانى است که مبتنى بر دموکراسى غربى و بر پایه تشنج زدایى و دورویى و نفاق و ریا مى باشد. در جهان امروز، اصولى وجود دارند که چگونگى رابطه با سایر کشورها را مشخص مى کنند که این اصول نه تنها از اسلام سرچشمه نگرفته اند، بلکه منشأ آن، نظریات کفار و غرب بوده است.

قاعده نفى سبیل
یکى از مهم ترین مقاصد اسلامى، ایجاد استقلال در تمامى زمینه هاى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و نظامى براى جامعه اسلامى است: «و لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا؛ و خداوند هرگز براى کافران، راه تسلط نسبت به اهل ایمان، باز نکرده است». (نساء/ 141)
فقهاى بزرگ اسلامى با استفاده از آیه فوق و مدارک دیگر، یک قاعده کلى به نام «قاعده نفى سبیل» استنباط کرده اند و مفهوم آن این است که هر معامله و رابطه اى که موجب شود غیر مسلمان بر مسلمان تسلط یابد، باطل و حرام است.
امام خمینى در کتاب تحریرالوسیله، بر این اساس، بسیارى از روابط تجارى، سیاسى و... را با کشورهاى استعمارگر رد مى نمایند و مى فرمایند: «اگر در روابط تجارى و غیر تجارى، ترس تسلط سیاسى و غیر سیاسى اجانب بر اسلام و سرزمین هاى مسلمین باشد که موجب استعمار آنها و استعمار کشورهایشان شود، هرچند این استعمار معنوى باشد، بر تمامى مسلمانان واجب است از آن دورى کنند و این روابط، حرام است.»
در تفسیر آیه فوق نیز آمده است: «یعنى کافران نه تنها از نظر منطق، بلکه از نظر سیاسى و نظامى و فرهنگى و اقتصادى و خلاصه از هیچ نظر بر افراد با ایمان، چیره نخواهند شد. و اگر امروز، پیروزى آنها را بر مسلمانان در میدان هاى مختلف با چشم خود مى بینیم، (و خداوند هرگز براى کافران، راه تسلط نسبت به اهل ایمان، باز نکرده است) به خاطر آن است که بسیارى از مسلمانان، مؤمنان واقعى نیستند. نه خبرى از اتحاد و اخوت اسلامى در میان آنان است و نه علم و آگاهى لازم که اسلام، آن را از لحظه تولد تا لحظه مرگ بر همه لازم شمرده است دارند؛ و چون چنینند، طبعا چنانند.»
نکته دیگر اینکه هرچند این آیه به زبان امر نیست، ولى وظیفه مسلمین را به آنها گوشزد مى کند. مسلمین باید در روابط خود با اجانب، این اصل را رعایت کنند و در راه اعتلاى کلمه حق، تلاش کنند تا اسلام را از زیر سلطه کفار آزاد کنند. مثلا در زمینه علم و تکنولوژى، چنان پیشرفت کنند که وابسته کفار نباشند، چرا که وابستگى، خود به خود موجب تسلط خواهد شد. هم چنین است در زمنیه اقتصادى و سیاسى و سایر زمینه ها.
علامه طباطبایى در تفسیر آیه فوق مى فرمایند: «خطاب این آیه، متوجه مؤمنین است، هرچند که کفار و منافقین را در برمى گیرد و اما اینکه فرمود: و خداى متعال هرگز کفار را مافوق مؤمنین و مسلط بر آنها قرار نمى دهد، معنایش این است که حکم از امروز به نفع مؤمنین است و علیه کافرین و تا ابد نیز چنین خواهد بود و هرگز به عکس نمى شود و این خود، اعلامى است به منافقین که دیگر براى ابد از اینکه به هدف شوم خود برسند، مأیوس باشند و به حکم این آیه در همه دوره ها بالاخره فتح و پیروزى، با مسلمین است.
احتمال هم دارد که نفى سبیل، اعم از تسلط در دنیا باشد، یعنى اینکه کفار نه در دنیا مسلط بر مؤمنین مى شوند و نه در آخرت و مؤمنین، به اذن خدا، دائما غالبند، البته مادامى که ملتزم به ایمان باشند. همچنانکه در جاى دیگرى، این وعده را صریحا داده و فرموده: «و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون إن کنتم مؤمنین؛ اگر مؤمنید، سستى نکنید و غمگین نشوید که شما برترید.» (آل عمران/ 139)

شدت عمل بر کفار
«محمد رسول الله و الذین معه أشداء على الکفار رحماءبینهم....؛ محمد صلى الله علیه و آله، پیامبر خداست و کسانى که با اویند، بر کافران، سخت گیر و با همدیگر مهربانند.» (فتح/ 29)
در ادامه این آیه، که آیه آخر سوره مبارکه فتح است، خداوند، ویژگى هاى یاران پیامبر اسلام (ص) و خصوصیات آنان و وعده الهى را نسبت به آنان بازگو مى کند. اما در ابتداى این آیه به این اشاره شده است که محمد (ص) و یارانش نسبت به کافران با شدت برخورد مى کنند و در مقابل آنها از کرنش، نرمش و تواضع، خبرى نیست.
درست است که اسلام دین رأفت و محبت است، اما نسبت به مؤمنان و نه نسبت به کافران. چنانچه در ادامه، با جمله «رحماء بینهم»، بر این نکته، تأکید شده است که مؤمنین نسبت به هم در کمال مهربانى و رحمت هستند و جمله «اشداء على الکفار» را مقید کرده به جمله «رحماء بینهم» تا توهمى که ممکن بود بشود، دفع کرده باشد و دیگر کسى نپندارد که شدت و بى رحمى نسبت به کفار، موجب مى شود که مسلمانان، به طور کلى و حتى نسبت به خودشان هم، سنگدل شوند. این دو جمله مجموعا افاده مى کند که سیره مؤمنین با کفار، شدت و با مؤمنین، رحمت است.
همچنین در تفسیر آیه 5 از سوره توبه، چنین آمده است: «فإذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم کل مرصد فإن تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة فخلوا سبیلهم إن الله غفور رحیم؛ هنگامى که ماه هاى حرام پایان گرفت، مشرکان را هرکجا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمین گاه بر سر راه آنها بنشینید، هرگاه توبه کنند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند، آنها را رها سازید، زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»
جمله «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» نشان دهنده برائت و بیزارى از مشرکین است و مى خواهد احترام را از جان هاى آنها برداشته و خون هایشان را هدر سازد و بفرماید: «بعد از تمام شدن آن مدت، دیگر هیچ مانعى نیست از اینکه آنها را بکشید، نه حرمت حرم و نه احترام ماههاى حرام، بلکه هر وقت و هر کجا آنان را دیدید، باید به قتلشان برسانید؛ البته در صورتى که کلمه «حیث»، هم عمومیت زمانى را برساند و هم عمومیت مکانى را که در این صورت، قتل مشرکان بر مسلمین واجب است. هرچند به آنان در حرم و حتى در ماههاى حرام دست پیدا کنند.
تشریع این حکم براى این بوده است که مشرکان را در معرض فنا و انقراض قرار داده و به تدریج، صفحه زمین را از لوث وجودشان پاک کند و مردم را از خطرهاى معاشرت و مخالطت با آنان نجات بدهد. بنابراین هر یک از جمله هاى: «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم کل مرصد» بیان یک نوع از راه ها و وسایل نابودکردن افراد کفار و از بین بردن جمعیت هاى ایشان است. اگر کسى به آنان دست یافت و توانست ایشان را بکشد، باید کشته شوند و اگر نشد، دستگیر کنند و اگر این هم نشد در همان جایگاه هایشان محاصره شوند و نتوانند بیرون بیایند و با مردم، آمیزش و مخالطه کنند و اگر معلوم نشد در کجا پنهان شده اند، در هرجا که احتمال مى رود کمین بگذارند تا بدین وسیله دستگیرشان کنند و یا به قتلشان برسانند یا اسیرشان کنند.
همان گونه که در تفسیر آیه فوق دیدیم، شدت، نسبت به مشرکان، به حدى است که خون آنها هدر است. اما همان گونه که بعدا خواهیم آورد، مى توان به آنها پناه داد و با آنها به گفتگو نشست تا دین شما را برگزینند.

ذلت کفار
ذلت، نقطه مقابل عزت است. ذلت کفار، ملازم با عزت اسلام است که این مسأله در آیاتى از قرآن مجید مطرح شده است: «و للله العزة و لرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لا یعلمون؛ عزت، براى خدا و رسولش و براى مؤمنین است ولى منافقان نمى دانند.» (منافقون/ 8)، «فإن العزة لله جمیعا؛ به درستى که همه عزت ها نزد خداست و براى اوست.» (نساء/ 139)، «فلله العزة جمیعا؛ براى خداست همه عزتها» (فاطر/ 10)
خداوند در مورد ذلت کفار، دستور مى دهد که آنان، جزیه را با خوارى به مسلمانان بپردازند: «قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لایحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتى یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون؛ با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین، ایمان نمى آورند و آنچه را که خدا و پیامبرش حرام گردانیده اند حرام نمى دارند و متدین به دین حق نمى گردند، کار زار کنید تا با کمال خوارى به دست خود، جزیه بپردازند.» (توبه/ 29)
علامه طباطبایى در تفسیر آیه فوق مى فرمایند: «منظور از ذلت ایشان، خضوعشان در برابر سنت اسلامى و تسلیمشان در برابر حکومت عادله جامعه اسلامى است. و مقصود، این است که مانند سایر جوامع نمى توانند در برابر جامعه اسلامى، صف آرایى و عرض اندام کنند و آزادانه در انتشار عقاید خرافى و هوا و هوس خود به فعالیت بپردازند، عقاید و اعمال فاسد و مفسد جامعه بشرى خود را رواج دهند، بلکه باید با تقدیم دو دستى جزیه، همواره خوار و زیر دست باشند.
پس آیه شریفه ظهور دارد در اینکه منظور از «صغار» ایشان، معناى مذکور است. کلمه «ید» به معناى دست آدمى است و به قدرت و نعمت نیز اطلاق مى شود؛ حال اگر منظور از آن در آیه شریفه، معناى دوم باشد، قهرا معناى آیه چنین مى شود: «تا آنکه جزیه را از ترس قدرت و سلطنت شما به شما بدهند، در حالى که ذلیل و زیردست شمایند و در برابر شما گردن فرازى نمى کنند.» و اگر منظور از آن، معناى اول باشد معناى آیه این مى شود: «تا آنکه جزیه را به دست خود بدهند.»
در تفسیر عاملى هم آمده است: «یعطوا الجزیة عن ید» که چند جور معنى مى شود:
الف. جزیه بدهند با دست فرمان برى و اطاعت، چنانکه ما در فارسى مى گوییم به دست خود مى دهند که کنایه از کمال تسلیم است.
ب. جزیه را از دست خود بدهند نه از دست شخص دیگر که کنایه از نقد پرداختن و به کسى حواله نکردن است.
ج. از دست قدرت و تسلط مؤمنین، تسلیم به پرداخت جزیه شوند که به این معنى، مقصود از «ید»، قدرت خواهد بود. یعنى از احسان و گذشت مسلمین، جزیه دهند و کشته نشوند و به این معنى «ید» به معنى نعمت است.
در مجمع البیان نیز آمده است: «حتى یعطوا الجزیة عن ید» یعنى شخصا جزیه را به دست خود بپردازند، بى آنکه نائبى براى این کار بگیرند. برخى گفته اند: «منظور، آن است که از روى قدرت و تسلطى که شما بر آنها دارید جزیه را بپردازند.» و دیگرى گفته است: «منظور از «ید» یعنى تسلطى که شما بر آنها دارید و منتى را که با پذیرفتن جزیه بر سر آنها مى گذارید. «و هم صاغرون»، یعنى در حال خوارى و مغلوبیت که آنها را به اجبار به جایگاه پرداخت جزیه ببرند و بدین ترتیب، جریه را بپردازند.» از عکرمه نقل شده است: «یعنى آنها در حال ایستادن، جزیه بدهند و گیرنده آن در حال نشستن آن را دریافت کنند.»
با توجه به آنچه در تفسیر آیه فوق خواندیم، همه به اتفاق، معنى ذلت کفار در برابر مؤمنین را از آیه فوق، نتیجه گرفته اند، ضمن اینکه در آیه، به طور مستقیم با دو کلمه «ید» و «صاغرون» به این معنى اشاره شده است. البته این نکته کاملا طبیعى است که کفار نسبت به مؤمنین ذلیلند، چرا که نقطه مقابل ذلت، عزت است که خداوند در آیات دیگرى به این نکته که فقط خدا و پیامبر و مؤمنان عزیزند اشاره دارد.
از جمله در آیه زیر: «الذین یتخذون الکافرین أولیاء من دون المومنین أیبتغون عندهم العزة فإن العزة لله جمیعا؛ آنان که کافران را به جاى مؤمنان دوست خود انتخاب مى کنند، آیا به راستى مى خواهند آبرو و حیثیتى براى خود کسب کنند؟! در حالى که تمام عزت ها مخصوص خداست.» (نساء/ 139)
زیرا عزت، همواره از علم و قدرت سرچشمه مى گیرد و اینها که قدرت و علمشان ناچیز است، کارى از دستشان ساخته نیست که بتوانند منشأ عزتى باشند. در این آیه، به همه مسلمانان، هشدار مى دهد که عزت خود را در همه شؤون زندگى، اعم از شؤون اقتصادى و فرهنگى و سیاسى و مانند آن، در دوستى با دشمنان اسلام نجویند، زیرا هر روز که منافع آنها اقتضا کند فورا صمیمى ترین متحدان خود را رها کرده و به سراغ کار خویش مى روند که گویى هرگز با هم آشنایى نداشته اند، چنانکه تاریخ معاصر، شاهد بسیار گویاى این واقعیت است.
در این جا سؤال این است که معنى اصلى ذلت که باید مورد توجه قرار بگیرد چیست؟ اینکه کافران، ذلیلند و مؤمنان، عزیزند، بیانگر چیست؟ پاسخ بخش اول این است که کافران، حق تبلیغ دین خود را به صورت علنى در جامعه اسلامى ندارند و نباید در برابر جامعه مسلمین، صف آرایى کنند و آزادانه به تبلیغ دین خود به صورت علنى و انتشار عقاید خرافى و هوا و هوس خود به فعالیت بپردازند و نباید دین آنها به صورت رسمى و نگاه پلورالیسمى، راه صحیح دیگرى معرفى شود.
اما معنى دیگر آن، این مى تواند باشد که نه تنها از نظر عقاید و تبلیغ دین و عقاید خود، بلکه در اعمال و رفتار خود بر ضد مسلمین کارى نکنند و نسبت به مؤمنین تمسخر، توهین و یا بى حرمتى نکنند.
معنى دیگرى که مى توان براى آن بیان کرد، این است که کفار نباید نزد ما عزیز باشند. به عبارتى: مؤمنین نباید آنها را در همه زمینه ها، اعم از فرهنگ و تمدن و علم، برتر بدانند و آن، چیزى است که ما امروزه به آن غربزدگى و حل شدن در فرهنگ غرب مى گوییم، که متأسفانه خیلى از مسلمین، امروز گرفتار آن شده اند.

منـابـع

حسین على احمدى و سیدمظاهر صالحى- مجله ‏درسهایى از مكتب اسلام شماره 8- مقاله اصول اسلامى حاكم بر دیپلماسى با كفار

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد