مرگ دروازه عالم بقاء از دیدگاه قرآن

فارسی 2138 نمایش |

گرچه نام مرگ برای بسیاری هول انگیز و وحشتناک است ولی در جهان بینی اسلامی این موضوع چهره دیگری دارد، چرا که مرگ گذرگاهی است به جهان دیگر، و در حقیقت یک تولد ثانوی محسوب می شود. نوزاد به هنگام تولد سخت گریه می‌کند شاید گمان می کند دارد از بین می‌رود و نابود می‌گردد در حالی که وارد جهانی بسیار وسیعتر از شکم مادر می‌شود. در عین حال گذشتن از این دروازه برای همه خوشایند نیست، تنها برای کسانی خوشایند است که زاد و توشه کافی همراه خود برای این سفر بزرگ فراهم کرده باشند، و به همین دلیل اگر بدکاران و مجرمان – حتی با اعتقاد به زندگی پس از مرگ- از آن وحشت کنند عجب نیست. 

چنین نگرشی درباره مرگ از یک سو به انسان قدرت جهاد و ایثار و فداکاری می‌دهد و ترس از مرگ او را به ذلت و زبونی و خواری نمی‌کشاند و از سوی دیگر هشداری است به انسانها در برابر گناهان و وسیله موثری است برای تربیت آنها. قرآن مجید روی این مسأله زیاد تکیه کرده و با تعبیرات مختلفی این رویداد مهم را که به هرحال برای تمامی افراد بدون استثناء رخ می‌دهد حقیقت آن را شکافته و گفتنی ها را پیرامون آن گفته است. با این اشاره به قرآن باز می گردیم و به آیات زیر گوش جان می‌سپاریم. با این اشاره به مرحله نخست یعنی مرحله مرگ توجه می‌کنیم و به آیات پرمعنای زیر گوش جان فرا می دهیم ( توجه داشته باشید هرآیه ناظر به یکی از ابعاد این موضوع است).

1- کل نفس ذائقه الموت  و انما توفون اجورکم یوم القیامه (آل عمران/185)

2- الله یتوفی الا نفس  حین موتها والتی لم تمت فی منامها فیمسک التی فضی علیها  الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی(زمر/42)

3- قل یتوقیکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون (سجده/11)

4- الذین تتوفاهم الملائکه ظالمی انفسهم فالقوا السلم ما کنا نعمل من سوء  بلی ان الله  علیم بما کنتم تعملون(نحل/28)

5- الذین تتوفاهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنه بما کنتم تعملون (نحل/32)

6- قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم  انکم اولیاء  لله من دون الناس فتمنموا  الموت ان کنتم صادقین- و لا یتمننونه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین (جمعه /6-7)

7- تبارک الذی بیده المک و هصو. شی کل شی قدیر- الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکو ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور ( ملک/1-2)

8- و جاءت سکره الموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید (ق/19)

9- کلا اذا بلغت التراقی و قیل  من  راق- و ظن انه  الفراق  و التفت الساق بالساق الی ربک یومئذ المساق (قیامت/26 تا 30)

10- حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون- لعلی اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها (مومنون/ 99 و 100)

ترجمه:
1- هرکس مرگ را می چشد و شما پاداش خود را به طور کامل در روز قیامت خواهید گرفت.

2- خداوند ارواح را به هنگام «مرگ» قبض می‌کند و ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام «خواب» می گیرد سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه می دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) باز می گرداند تا سرآمد معینی.

3- بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده (روح) شما را می‌گیرد سپس به سوی پروردگارتان باز می‌گردید.

4- همانها که فرشتگان ( قبض ارواح) روحشان را می‌گیرند در حالی که به خود ظلم کرده بودند در این هنگام آنها تسلیم می شوند (و می‌گویند) ما کار بدی انجام نمی دادیم. آری خداوند به آنچه انجام می دادید عالم است.

5- همانها که فرشتگان (قبض ارواح) روحشان را می‌گیرند در حالی که پاک و پاکیزه اند به آنها می‌گویند سلام بر شما باد وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می‌دادید!

6- بگو ای یهودیان! اگر گمان می کنید که شما دوستان خدا غیر از مردم هستید آرزوی مرگ کنید اگر راست می‌گوئید ! (تا به لقای محبوبتان برسید) ولی آنها هرگز تمنای مرگ نمی‌کنند به خاطر اعمالی که از پیش فرستاده اند و خداوند ظالمان را به خوبی می شناسد.

7- پر برکت و زوال ناپذیر است کسی که حکومت جهان هستی به دست او است و بر همه چیز قادر است- همان کسی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل می‌کنید و او شکست ناپذیر و بخشنده است.

8- و سرانجام سکرات مرگ به حق فرا می رسد (و به انسان گفته می شود) این همان چیزی است که از آن می گریختی!

9- چنین نیست، او هرگز ایمان نمی‌آورد تا جان به گلوگاهش رسد – و گفته شود آیا کسی هست این بیمار را از مرگ نجات دهد؟ ! – و یقین به فراق از دنیا پیدا کند- و ساق پاها (از شدت جان دادن) بهم می پیچد- ( آری) در آن روز مسیر همه سوی ( دادگاه) پروردگارت خواهد بود.

10- (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می‌دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد. می‌گوید پروردگار من! مرا باز گردانید!-  شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم (به او می گویند) چنین نیست این سخنی است که به زبان می‌گوید (و اگر باز گردد برنامه‌اش همچون سابق است).

تفسیر و جمع بندی
1- مرگ یک قانون عمومی است

نخستین آیه سخن از عمومیت قانون مرگ می‌گوید، سرنوشتی که برای همه انسانها، همه موجودات زنده، بلکه حتی برای موجودات غیر زنده حتمی است، می فرماید: «هرانسانی (سرانجام) مرگ را می‌چشد» (کل نفس ذائقه الموت  ).

این تعبیر در سه آیه قرآن مجید آمده است و تکرار آن اشاره‌ای ‌ است به قطعی بودن مرگ، و ضمنا هشداری است به همه انسانها که از این سرنوشت قطعی غافل نشوند. و از آنجا که مرگ دریچه ای است به سوی عالم بقاء، بلافاصله بعد از آن می‌افزاید: «پاداش عمل خویش را به طور کامل فقط در قیامت خواهید گرفت» (و انما توفون اجورکم یوم القیامه). اشاره به اینکه دنیا جای عمل است نه حساب و جزا، و آخرت جای حساب و جزا است نه عمل، هرچند در دنیا و عالم برزخ اجر و پاداشهای محدودی وجود دارد، ولی مسلما اجر و پاداش کامل تنها در سرای آخرت است. این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر فوق اشاره به این باشد که در قیامت تنها وسیله نجات آدمی اعمال پاک اوست، وگرنه مال و جاه و مقام و فرزند و عشیره و قبیله، گره ای از کار کسی نمی‌گشایند، شبیه "یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم" (روزی که مال و فرزندان سودی نمی‌بخشند مگر کسی که در پیشگاه خدا با قلب سلیم (از شرک و اعتقادات فاسد) حاضر شود» (شعراء /89)

ولی تفسیر اول مناسبتر به نظر می ‌رسد و بسیاری از مفسران آن را برگزیده اند. اصولا انسان در هر چیز شک تردید کند، در مرگ نمی‌تواند شک و تردید داشته باشد، تمام اهل آسمانها و زمین می‌میرند، و همه موجودات زنده در کام مرگ فرو می ‌روند، همه بدون استثناء اجل و سرآمدی دارند که لحظه‌ای در آن تأخیری نیست، و آنچه مردم درباره یکدیگر یا زعمای خود، دعای خلود و جاودانگی دارند تعارفهای بی محتوائی بیش نیست. کدام خلود؟ و کدام جاودانگی؟ در حالی که همه انبیاء و اولیاء این راه را  پیمودند. و همگی بدون استثناء از این گذرگاه گذشتند. ضمنا از این آیه استفاده می شود که اولا روح آدمی با مرگ او نمی میرد، چرا که می گوید هر نفسی مرگ را می چشد، و معنی چشیدن این است که روح باقی است و مرگ را درک می ‌کند، و ثانیا از آن استفاده می شود که روح غیر از بدن است، چرا که با مرگ آن باقی است. 

در حدیثی  آمده است که وقتی آیه شریفه "کل من علیها فان" «تمام کسانی که بر روی زمین هستند فانی می ‌شوند»‌ (رحمان/26) نازل شد ملائکه گفتند "مات اهل الارض" «فرمان مرگ اهل زمین صادر شد!» و هنگامی که آیه "کل نفس ذائقه الموت" نازل شد، فرشتگان گفتند «فرمان مرگ ما نیز صادر شد!». درست است که واژه «نفس» گاهی بر خداوند نیز اطلاق شده است مانند سخن عیسی (ع) در برابر خداوند، "ولا اعلم ما فی نفسک" ( مائده/116) ولی واضح است که در آیه مورد بحث، تعبیر "کل نفس" اشاره به مخلوقات است نه خالق.

2- حقیقت مرگ
در حالی که بسیاری مرگ را به عنوان فنا و نیستی و پایان یافتن همه چیز می‌پندارند، و به همین دلیل از آن سخت بیمناکند و در وحشتند، قرآن مجید حقیقت آن را به عنوان «توفی» (قبض کردن و دریافت داشتن روح انسان به وسیله ذات پاک پروردگار ، یا به تعبیر دیگر انتقال از عالمی حقیر و کوچک به جهانی بزرگ و والا) تفسیر کرده است. در دومین آیه می فرماید: «خداوند  ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند» (الله یتوفی الا نفس  حین موتها) سپس برای اینکه نمونه ای از مرگ را در زندگی این جهان ارائه دهد، می‌افزاید: «و نیز ارواحی را که نمرده اند به هنگام خواب می ‌گیرد) (والتی لم تمت فی منامها) سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه می ‌دارد (و هرگز از خواب بیدار نمی‌شوند) و ارواح دیگری را ( که هنوز باید زندگی این دنیا را ادامه دهند) «بازمی گرداند تا سرآمد معینی (فیمسک التی فضی علیها  الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی) و در این نشانه های روشنی است (از قانون مرگ و حیات و حقیقت این دو پدیده) «برای کسانی که تفکر می‌کنند» ( ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون).

هدف قرآن بیان این حقیقت است که: همان گونه که در عالم خواب روح انسان نابود نمی ‌شود، بلکه موقتا رابطه آن با بدن ضعیف می گردد، و به همین دلیل می‌تواند در عوالمی سیر کند، همین طور با مردن نیز فنائی در کار نیست، بلکه آزاد شدن روح و سیر در عوالم بزرگ دیگر است. «یتوفی» از ماده «وفی» در اصل  به معنی کمال است، و لذا «درهم وافی» به معنی درهم کامل است. (کامل از نظر وزن و از نظر مقدار نقره) و به این تریب توفی به معنی دریافت کامل است، و با توجه به اینکه گیرنده و دریافت کننده خدا است مفهوم این جمله گام نهادن انسان بعد از مرگ به جهانی بالاتر و والاتر است.

این دیدگاه درباره مرگ بسیاری از مفاهیم و محاسبات را دگرگون می سازد، و همین است که آن را به عنوان دریچه ای به سوی عالم بقا معرفی می کند. این نکته نیز قابل توجه است که آیه فوق با هماهنگ شمردن «خواب» و «مرگ» به همه انسانها هشدار می دهد چگونه از مرگ غافل می شوید در حالی که  برادر مرگ در هر شبانه روز به سراغ شما می آید و آن را به خوبی لمس می کنید! در حال خواب از این جهان بیگانه می شوید و از تمام زندگی و مقام و هستی خود موقتا جدا می گردید، مرگ نیز یک خواب جاودانی است، و خواب یک مرگ موقت، و شاید جمله آخر "ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون" اشاره به تمام این جهات باشد.

3- فرشتگان قبض ارواح
گرچه در آیه گذشته قبض ارواح به خدا نسبت داده شده بود ولی از آیات دیگر قرآن استفاده می شود که این کار به وسیله فرشتگان صورت می گیرد، در سومین آیه مورد بحث آمده است که به پیغمبر اکرم(ص) دستور می دهد در مقابل انکار معاد از سوی مشرکان «بگو فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، قبض روح شما می کند، سپس به سوی پروردگارتان باز می گردید.» (قل یتوقیکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون).

قابل توجه اینکه در اینجا سخن از فرشته مرگ در میان است، فرشته ای که برای این کار مأموریت دارد، در حالی که در آیات قبل، قبض کننده ارواح، خدا معرفی شده و در آیه 42 زمر، مجموعه ای از فرشتگان ( الذین تتوفاهم الملائکه) و در آیه 61 انعام رسولان الهی (توفته رسلنا).

کمی دقت در آیات فوق، نشان می‌دهد که هیچ گونه تضادی در میان آنها نیست، زیرا قبض کننده اصلی ذات پاک خدا است، و سپی در عالم اسباب «فرشته بزرگ مرگ» (عزائیل) مجری این فرمان است، و او نیز به وسیله «گروهی از فرشتگان» و رسولان الهی که اشاره به همان فرشتگان است، این مأموریت را انجام می دهد. اصولا حوادث مهم این جهان به وسیله فرشتگان صورت می گیرد که همه سر بر فرمان خدایند، و مجری فرمان اویند، و مرگ که یکی از حوادث مهم این جهان است، از این قانون مستثنی نیست. جمله "ثم الی ربکم ترجعون"  (سپس به سوی پروردگارتان باز می گردید) اشاره به این است که مرگ مقدمه ای است برای بازگشت به سوی حق در این سیر صعودی، همانگونه که تولد دریچه ای است به سوی عالم فنا و سیر نزولی روح انسان و تعبیر به "ثم" ممکن است اشاره ای به وجود برزخ باشد.

4 و 5- حال مومنان و ظالمان در لحظه مرگ
مومنان و ظالمان، نیکوکاران و بدکاران از همان لحظه مرگ از هم جدا می شوند و حالات متفاوتی دارند، یا به تعبیر دیگر نتائج اعمال و عقائدشان از همان لحظه کم کم ظاهر و آشکار می گردد. «آیه چهارم و پنجم» اشاره پر معنائی به همین حقیقت است. نخست می‌فرماید: «کافران کسانی هستند که فرشتگان (قبض ارواح) روحشان را می گیرند، در حالی که به خود ظلم و ستم کرده اند، در این هنگام تسلیم می شوند و اظهار ایمان می کنند (ایمانی همچون ایمان فرعون  به وحدانیت خداوند در لحظه غرق شدن)، و می گویند ما کار بدی انجام نمی دادیم (الذین تتوفاهم الملائکه ظالمی انفسهم فالقوا السلم ما کنا نعمل من سوء ). این سخن نشان می دهد که آنها تسلیم کامل نشده اند، و نمی دانند این انکار در برابر خداوند عالم الغیب و گواهان از ملائکه بیهوده است، لذا در پایان آیه می افزاید: « آری خداوند دانا است به آنچه انجام می دادید) (بلی ان الله  علیم بما کنتم تعملون) سپس به آنها دستور داده می شود: «اکنون که چنین  است داخل درهای جهنم شوید و جاودانه در آن بمانید» ( فادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها).

از آنچه گفته شد روشن می شود  که اظهار تسلیم در اینجا به معنی اظهار توحید است و تسلیم در برابر حق (همانگونه که جمعی از مفسران گفته اند) ولی از آنجا که هنوز حال و هوای دنیا در سر آنها است، و به قوانین حاکم بر مراحل بعد از مرگ آشنا نشده اند سوابق سوء خود را انکار می کنند، و در مقام دروغ و فریب برمی‌آیند، اما به زودی متوجه می شوند که آنجا جای خلافگوئی نیست!

در اینکه منظور از «جهنم» در اینجا، جهنم عالم برزخ است یا قیامت؟ دو احتمال داده اند آنچه مناسب لحظات مرگ است، دخول در جهنم برزخی است، در حالی که تعبیر به خلود و جاودانگی قرینه ای بر جهنم قیامت است، مگر اینکه گفته شود در عالم بزرخ وارد ابواب و درهای جهنم می شوند، نه خود جهنم و خلود، توصیفی است برای کافران  به هنگام ورود در دوزخ، نه در ابواب دوزخ.

جمله "بلی ان الله  علیم بما کنتم تعملون" به نظر می رسد که از سخنان فرشتگان مرگ باشد که به آنها  هشدار می دهند: بیهوده در مقام انکار برنیائید چرا  که علم بی پایان خدا پرده از اعمالتان برمی دارد. به هرحال آیه فوق شبیه چیزی است که در آیه 27 سوره محمد(ص) آمده است، می فرماید: «حال  آنها چگونه خواهد بود هنگامی که فرشتگان ( قبض ارواح ) به صورت و پشت آنها می زنند» و (قبض روحشان می کنند ) "فکیف اذا توفتهم الملائکه یضربون وجوههم و ادبارهم".

آری، ملائکه با سیلی و مشت برصورت و پشتشان، از آنها استقبال می کنند، و شاید اعترافشان به توحید و سخنان حق به خاطر مشاهده همین صحنه است، نه از روی اخلاص. در مقابل آنها فرشتگان رحمتند که برای قبض ارواح مومنان می‌آیند چنانکه در دومین آیه می خوانیم: «پرهیزگاران کسانی هستند که ملائکه (قبض اواح) روحشان را می گیرند. در حالی که از نظر عقیده و گفتار و کردار، پاک و پاکیزه اند. و به آنها می گویند سلام برشما باد (سلامی که نشانه سلامت و امن و امان است) وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می دادید» (الذین تتوفاهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنه بما کنتم تعملون)، و در واقع پاداش پاکی و تقوی چیزی جز این نیست که فرشتگان الهی با سلام و درود از آنها استقبال کنند و از آنها به بهشت دعوت نمایند، دعوتی آمیخته با لطف و محبت و احترام! در اینجا نیز ممکن است بهشت اشاره به بهشت برزخ بوده باشد یا بهشت قیامت که بهشت برزخی درهای آن محسوب می شود. به هرحال این یکی از ابعاد مرگ است که کیفیت آن نسبت به صالحان و بدکاران کاملا متفاوت می باشد.

6- دلیل ترس از مرگ
چهره مرگ معمولا برای افراد وحشتناک است و دلیل آن اجمالا یکی از دو چیز  است یا مرگ را پایان همه چیز، و مرادف معنی فنا دانستن، و یا آلودگی به گناهان و دلبستگی  به دنیاست، اما کسی که مرگ را تولد جدید و سرآغازی برای انتقال به جهان وسیعتر  و زندگی والاتر می داند و کوله باری بزرگ از اعمال صالح برای این سفر فراهم کرده و دلبستگی خاصی به دنیا ندارد برای چه از مرگ بترسد؟

در «ششمین آیه» اشاره ظریفی به این موضوع نموده می فرماید: «بگو ای یهودیان! اگر گمان می کنید که شما دوستان خدا هستید و دیگران نیستند پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‌گوئید» (تا به لقای محبوبتان برسید) (قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم  انکم اولیاء  لله من دون الناس فتمنموا  الموت ان کنتم صادقین)، سپس می افزاید: «ولی آنها هرگز تمنای مرگ نمی‌کنند به خاطر اعمالی که از پیش فرستادند، و خداوند ظالمان را به خوبی می شناسد» (و لا یتمننونه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین).

قابل توجه اینکه محاطب در این آیه، یهود هستند و این ظاهرا به خاطر دو نکته است: نخست اینکه یهود همیشه – و حتی امروز – خود را نسل برگزیده خداوند می پنداشتند، و برای خود یک سلسله امتیازات خیالی و پنداری نسبت به دیگران قائل بودند، گاه  خود را فرزندان خدا می شمردند! و گاه اولیاء و دوستان خاص او، و گاه می گفتند: آتش دوزخ هرگز دامن ما را فرو نمی گیرد هرچند گناهکار باشیم مگر چند روز محدود! قرآن به آنها می گوید: اگر در این اعتقاد خود صادق هستید چرا این همه از مرگ وحشت دارید؟ مگر دوست از بقای خود می ترسد؟ و مگر انتقال از زندان به یک باغ خرم و سر سبز وحشتناک است؟!

شبیه همین معنی در آیه 94 سوره بقره آمده است: "قل ان کانت لکم الدار الاخره عند الله خالصه  من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین" «بگو اگر سرای آخرت در نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گوئید»! دیگر اینگه آنها مردم دنیا پرست و دلبسته عالم ماده بودند، به علاوه دامانشان با گناهان زیاد و خونهای بی گناهان آلوده بود، به همین دلیل شدیدا از مرگ هراسان بودند. لذا در قرآن در آیه 96 بقره مبی گوید: "ولتجد نهم احرص الناس  علی حیاه" «آنها را حریص ترین مردم بر زندگی پست مادی می یابی» و در آیه 95 همین سوره می گوید: "ولن یتمنوه ابدا بما قدمت ایدیهم" «آنها هرگز آرزوی مردن نمی کنند به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده اند».

به این ترتیب قرآن مجید هم علل ترس از مرگ را به روشنی بیان کرده است، و هم طرق نجات از این ترس و وحشت عمومی را. بعضی از مفسران آیه فوق را درباره یهود نوعی مباهله دانسته اند که یکی از طرق مبارزه با مدعیان دروغین است، و آن اینکه برای اثبات صدق مدعای خود از پیشگاه خدا تقاضا کنند که اگر دروغگو هستند رسوا شوند (و اگر شرائط مباهله در آن جمع باشد اثر می کند). شاهد این سخن آنکه در روایات آمده است اگر این مدعیان دروغین یعنی یهود در برابر پیامبر(ص) تمنی مرگ می کردند بلافاصله همانجا آب دهانشان گلوگیرشان می شد و می مردند!

7- فلسفه مرگ و حیات
زندگی انسان به هرحال محدود است، و هر حیاتی با مرگ همراه خواهد شد. در اینجا نخستین سوالی که پیش می آید این است که هدف از این حیات و مرگ چیست؟ قرآن مجید در هفتمین آیه مورد بحث به این مطلب پرداخته چنین می گوید: «زوال ناپذیر و پربرکت است کسی که حکومت جهان هستی به دست او است، و بر همه چیز قادر است- همان کسی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک بهتر عمل می کنید و او عزیز و غفور است» (تبارک الذی بیده المک و هصو. شی کل شی قدیر- الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکو ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور).

در اینجا نخست آفرینش مرگ و حیات را به عنوان نشانه ای از قدرت بی پایانش  معرفی می کند، سپس می ‌فرماید: هدف از این آفرینش آزمایش حسن عمل است، آزمایشی که به معنی پرورش انسانها و هدایت آنها به سوی مسیر قرب پروردگار است. از این آیه چند امر استفاده می شود:

اولا: مرگ و حیات هردو مخلوقند، اگر مرگ به معنی فنا و نیستی مطلق بود مخلوق  بودن آن معنی نداشت، این به خاطر آن است که مرگ انتقالی است از جهانی به جهان دیگر، و لذا یک امر وجودی  است و قابل آفرینش.

ثانیا: مرگ قبل از حیات است یا به خاطر اینکه اشاره به مرگ دنیا و حیات جهان آخرت است، یا اینکه مرگ اشاره به مرحله خاک بودن انسان و حیات آفرینش ازخاک است، و یا هر دو.

ثالثا: دنیا به عنوان یک میدان آزمایش معرفی شده، میدانی برای آزمایش «بهترین افراد از نظر عمل»، و طبعا کارت قبولی و نتیجه این آزمون در سرای دیگر آشکار می شود.

رابعا: معیار ارزش انسان در پیشگاه خدا حسن عمل او است. بدیهی است اعمال نیکو از عقائد پاک، و قلب مومن، و نیت خالص، سرچشمه می گیرد، چرا که همیشه عمل بازتابی است از این امور. شاید به همین دلیل در حدیثی از پیغمبر اکرم(ص) می خوانیم که در تفسیر جمله "احسن عملا" «منظور این است کدامیک از شما از نظر عقل و خرد کاملتر، و از جهت خدا ترسی قویتر و دارای آگاهی فزونتر نسبت به اوامر و نواهی الهی هستید، هرچند اعمال مستحب شما کمتر باشد»! و از اینجا روشن می شود تفسیرهای مختلفی که برای "احسن عملا" ذکر کرده اند مانند: اعمال خالص تر، عقل بیشتر، زهد فزونتر، یاد مرگ کردن و بیشتر آماده این سفر شدن، همه با یکدیگر ارتباط دارد، و تفسیرهای مختلفی محسوب نمی شود، چرا که همه شاخ و برگ و ریشه و ساقه و میوه یک شجره است.

خامسا: ارزش واقعی از آن «کیفیت عمل» است نه «کمیت» و حجم آن، و ای بسا عمل کوچکی با کیفیت بالا از نظر خلوص و ایمان و معرفت، بر اعمال کثیر و فراوان برتری داشته باشد، و لذا در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است که فرمود: «هدف این نیست کدامیک بیشتر عمل می کنید، بلکه منظور این است کدامیک صحیحتر و خالص تر عمل می نمائید».

سادسا: افعال الهی دارای هدف و به اصطلاح «معلل بالاغراض» است، برخلاف گفته ناآگاهان و بیخبران که افعال خدا را بی هدف معرفی کرده اند.

سابعا: از آنجا که در این میدان آزمایش عظیم ممکن است انسان احساس تنهائی و ناتوائی کند، و یا بر اثر لغزشها مأیوس گردد، در پایان آیه با توصیف خداوند به عزیز و غفور به این نگرانیها پایان می‌دهد، و به انسان می گوید: تنها نیستی، از عظمت آزمایش مترس، دل بر خدای نه، و اگر لغزشی از تو سر زد دست به دامن عفو و غفرانش بزن.

8 و 9 مقدمات و سکرات مرگ
از آیات قرآن استفاده می شود که مرگ همراه شدائد و وحشت گیج کننده ای است و به همین دلیل در هشتمین آیه مورد بحث، می فرماید: «سرانجام سکرات مرگ به حق فرا می رسد» (و جاءت سکره الموت بالحق) و در این هنگام به انسان گفته می شود:‌ «این همان چیزی است که از آن فرا می کردی»! ( عاقبت دامان تو را می گرفت) (ذلک ما کنت منه تحید).

«سکره» از ماده «سکر» به گفته ارباب لغت، حالتی است که میان انسان و عقل او ایجاد می شود، و غالبا در مورد شراب به کار می رود، هرچند گاهی در مورد حالتی  که از شدت عشق آتشین و سوزان دست می دهد نیز گفته می شود. ولی در «مقاییس اللغه» آمده است که اصل این ماده به معنی «حیرت» است. بعضی نیز آن را به معنی «شدت» تفسیر کرده اند، و ظاهر این است که  همه آنها ناظر به یک معنی است با تعبیرات مختلف. پیدایش  حالتی شبیه مستی در لحظه مرگ، یا به خاطر طبیعت آن است که انتقال از جهانی به جهان دیگر ناشناخته از جهات مختلف می باشد، درست همچون حالت هیجانی که نوزادان را به هنگام انتقال از عالم جنین به عالم دنیا دست می دهد. یا به خاطر مشاهده اوضاع و شرائط بعد از مرگ، و قرار گرفتن در برابر نتیجه اعمال و ترس از سرنوشت نهائی است. و یا به خاطر  جدائی از دنیا و افراد و کسان و اشیاء مورد علاقه او.

از روایات استفاده می شود که حتی انبیاء و مردان خدا که نه دلبستگی به دنیا داشتند، و نه وحشتی از آینده، و به همین دلیل از آرامش خاصی در این لحظه برخوردار بودند از مشکلات و شدائد این لحظه انتقالی بی نصیب نبودند، چنانکه در حالات پیامبر(ص) می خوانیم که در واپسین لحظات عمر مبارکش دست در ظرف آبی می کرد و به صورت می کشید و لا اله الا الله می گفت، و می فرمود: "ان للموت سکرات" «مرگ سکرات و شدائدی دارد». از علی(ع) نیز نقل شده که فرمود: «مرگ شدائد و سختیهائی دارد، شدیدتر از آنچه در وصف بگنجد، یا با معیار عقل مردم دنیا سنجیده شود».

«غمره» اشاره به شدائد و سختیهائی است که وجود انسان را فرا می گیرد. گاه سکرات مرگ با امور دیگری همراه می شود که شدت آن را مضاعف می کند همان گونه که در کلام امیرمومنان علی(ع) آمده است: «سکرات مرگ و حسرت و اندوه از دست دادن آنچه را داشتند بر آنها هجوم می آورد». اینها همه از یکسو، از سوی دیگر این نکته نیز از آیات استفاده می شود که جدائی روح از بدن به طور تدریجی صورت می گیرد، و این خود مزید بر وحشت است که اگر ناگهان و در یک لحظه بود تحملش آسانتر بود. چنانکه در نهمین آیه مورد بحث می خوانیم: «چنین نیست (که این لجوجان می گویند آنها هرگز ایمان نمی آورند) تا جان به گلوگاهشان برسد و گفته شود: آیا کسی  هست که این بیمار را از مرگ نجات دهد» (کلا اذا بلغت التراقی و قیل  من  راق)  در این هنگام  یقین به فراق (از دنیا) پیدا می کند (و از شدت جان دادن) ساق پاهایش به هم می پیچد» (و ظن انه  الفراق  و التفت الساق بالساق) همین معنی در سوره واقعه آیه 83 به تعبیر دیگری منعکس شده است، می فرماید: «پس چرا هنگامی که جان به گلوگاه می رسد» ( توانائی بر باز گرداندن آن ندارید)؟! ( فلولا اذ بلغت الحلقوم)، و شما در این حال نظاره می کنید (و کاری از دستتان ساخته نیست) (و انتم حینئذ تنظرون).

«تراقی» جمع «ترقوه» به معنی استخوانهائی است که اطراف گلو را فرا گرفته، و رسیدن جان به گلوگاه کنایه از آخرین لحظات عمر است، به نظر می رسد هنگامی که جان از تن انسان بیرون می رود، اعضائی که از مغز و قلب دورترند زودتر از کار می افتند. جمله "التفت الساق بالساق" ممکن است اشاره به همین باشد (در تفسیر مجمع البیان از کار افتادن پاها یکی از تفسیرهای آیه شمرده شده). ضمنا رسیدن جان به حلقوم نیز تعبیر دیگری از همین معنی است. البته هنگامی که جان به گلوگاه برسد دستگاه تنفس از کار می افتند، و با از کار افتادن دستگاه تنفس کمبود اکسیژن سبب خفگی و از کار افتادن مغز می شود. در این هنگام حاضران جزع و فزع و بیتابی می کنند، و برای بازگرداندن او تلاشهای بیهوده ای به کار می برند، ولی کاری از دست کسی ساخته نیست، چیزی نمی گذرد که انسان محتضر برای همیشه از این دنیا جدا می شود، جسم بی جانش در گوشه ای قرار می گیرد، گوئی هرگز اهل این دنیا نبوده است! و عجب اینکه طی این مراحل که گاه طولانی و گاه با سرعت طی می شود برای همه وجود دارد. پادشاهان و جباران ستمگر می میرند. همان گونه که مستضعفان و مظلومان  می میرند، بلکه جان دادن آنها دردناکتر است، چرا که جدا شدن از اموال و مقاماتی که یک عمر برای آن تلاش کردند و چشم پوشیدن از آنها برای این دلبستگان  به دنیای مادی کار آسانی نیست.

10- تمنای بازگشت و جبران!
در لحظه مرگ و جدائی از دنیا هنگامی که چشم برزخی گشوده می شود و قسمتی از اسرار پشت پرده غیب بر انسان آشکار می گردد و نتیجه اعمال خویش را با چشم می بیند، دست خود را خالی از حسنات، و پشت خویش را سنگین از بار گناهان مشاهده می کند، از گذشته خویش به شدت نادم و پشیمان  می گردد، و به فکر جبران می افتد، در اینجا چنان که در دهمین آیه مورد بحث آمده رو به سوی فرشتگان  قبض ارواح کرده و متوسل به درگاه خدا می شود، صدا می زند پروردگار من! مرا باز گردانید»! (حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون)، «شاید گذشته خود را جبران  کنم، و عمل صالحی در برابر  آنچه ترک کردم بجا آورم» (لعلی اعمل صالحا فیما ترکت).

اما سنت پروردگار چنین اجازه ای را به هیچ کس نمی دهد، نه نیکوکاران راه بازگشت و افزایش عمل نیک را دارند، و نه بدکاران راهی به سوی توبه و جبران، لذا به طور قاطع به او پاسخ داده می شود: «نه! هرگز راه بازگشت وجود ندارد». «کلا» سپس می افزاید: «این سخنی است که او با زبانش می گوید و نه با دل» ( کلا انها کلمه هو قائلها).

تمام مجرمانم و جانیان به هنگامی که گرفتار چنگال مجازات می شوند چنین سخنانی بر زبان جاری می کنند، ولی به محض اینکه امواج بلا فرو بنشیند. غالبا برنامه های سابق تکرار می شود. قابل توجه اینکه مخاطب در «رب» ذات پاک پروردگار است، ولی در "ارجعون" ( مرا بازگردانید) ضمیر به صورت جمع آمده. مفسران گفته اند: این به خاطر احترام و تعظیم نسبت به مقام حق است، و یا واقعا مخاطب، فرشتگان پروردگارند که به صورت گروهی برای قبض ارواح می آیند. این معنی نیز ممکن است که نخست دست به دامن لطف پروردگار می زند، و سپس روی خود را به فرشتگان کرده و تقاضای بازگشت می کند. شبیه همین معنی در آیه 10 سوره منافقون نیز آمده است که می فرماید: «از آنچه به شما روزی داده ایم در راه خدا انفاق کنید پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد و بگوید: پروردگار من! چرا (مرگ) مرا مدت کمی به تأخیر نینداختی تا صدقه دهم و انفاق کنم و از صالحان باشم» (وانفقوا مما رزقنا کم من قبل ان یاتی  احد کم الموت فیقول رب لولا اخرتنی الی اجل قریب فاصدق واکن  من الصالحین).

در اینجا در ذیل این آیه نیز به صورت دیگری به آنها پاسخ منفی داده می شود، می فرماید: «خداوند هرگز مرگ کسی را هنگامی که اجلش فرا رسد تأخیر نمی اندازد، و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است»‌ (ولن یوخر الله نفسا اذا جاء اجلها والله خیبر بما تعلمون). از آیه 28 سوره انعام نیز استفاده  می شود که مجرمان همین سخن را در کنار دوزخ می گویند.

نتیجه بحث
از مجموع آنچه در آیات و عناوین دهگانه بالا آمد نگرشی را که قرآن بر مسأله مرگ از روایای مختلف دارد، به خوبی روشن می شود. قابل توجه اینکه قرآن در تمام این موارد روی آثار تربیتی آن تکیه کرده است چرا که قرآن یک کتاب کامل تربیتی است و به هنگام ذکر اصول و فروع دین و مسائل اجتماعی و تاریخی و غیر آن، همه جا ناظر به بعد تربیتی آن است، یعنی واقعیتها را به وضوح مطرح می کند، و از آن برای کنترل  نفس سرکش و دعوت به سوی تقوی و پرهیزکاری و پیمودن مسیر قرب خدا با ظرافت و دقت خاصی بهره می گیرد، و چه زیبا و جالب است ظرافتها و ریزه کاریهای قرآن در تمام این زمینه ها.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن (معاد در قرآن مجید)- جلد 5- از صفحه 417 تا 437

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها