بررسی آیات سخن گفتن حضرت صالح (ع) با قوم خود، در بحث ارتباط ارواح

فارسی 1338 نمایش |

از آیاتی که گواهی می دهد که ارتباط بشر با گذشتگان باقی است و هنوز این پیوند قطع نشده است آیه مربوط به مذاکره صالح با هلاک شدگان از قوم خود، می باشد:

 «فعقـــروا الناقه و عتوا عن أمر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا إن کنت من المرسلین»، «شتر را (که معجزه صالح بود) پی کردند و از دستور پروردگار خود سر پیچیدند و گفتند: اگر پیامبری، عذابی که به ما وعده می دهی بیاور». 

  «فأخذتهم الــرجفه فأ صبحوا فی دارهم جاثمین»، «زلزله ای (بر اثر صیحه آسمانی) آنان را فرا گرفت و در خانه های خویش بی جان افتادند.»

«فتولی عنهم و قال یا قوم لقد أبلغتکم رساله ربی و نصحت لکم ولکن لاتحبون الناصحین»، (سوره اعراف/ آیات 77- 79«آنگاه از آنان روی برگردانید و سربرتافت و گفت ای قوم من پیامهای خداوند را رسانیدم و شما ناصحان را دوست نمی دارید».

در مفاد آیات سه گانه دقت کنید:

 آیه نخست، حاکی است که قوم او، از او عذاب الهی در خواست کردند.

 آیه دوم حاکی است که عذاب الهی فرا رسید و همه آنان را نابود کرد.

آیه سوم حاکی است که حضرت صالح پس از مرگ و نابودی، با آنان چنین سخن گفت: «من پیام های الهی را رسانیدم ولی شما نصیحت گویان را دوست نمی دارید.» گواه روشن بر این که او پس از نابودی با آنان چنین سخن می گوید دو چیز است:

1. نظم آیات به شکلی که گفته شد.

2. حرف «فا» در لفظ «فتولی» که دال بر ترتیب است یعنی پس از نابودی آنان، از آنها روی برتافت و به آنان چنین گفت. جمله «و لکن لا تحبون الناصحین» می رساند که آنان آنچنان در عناد و شقاوت فرو رفته بودند که پس از مرگ نیز دارای چنین روحیه بودند که افراد پند ده و اندرزگو را نیز دوست نمی داشتند. صریح قرآن این است که او با ارواح امت خود به طور جدی سخن می گوید و آنان را طرف خطاب قرار می دهد و از عناد مستمر آنان که پس از مرگ نیز با آنان همراه بود خبر می دهد، و می گوید: هم اکنون نیز ناصحان را دوست نمی دارید. روشنترین مصداق تفسیر به رأی، این است که کسی مفاد آیه را بر زبان حال حمل کرده و بگوید این نوع خطاب، از قبیل خطابات عاشقان و غزل سرایان است که، در و دیوار را مورد خطاب قرار می دهند. یک چنین تفسیری جز تفسیر به رأی و پیشداوری غلط، چیزی نیست. حقیقت تفسیر به رأی این است قبلا عقیده ای را اتخاذ کنیم سپس به خاطر حفظ عقیده خویش، ظاهر آیه را تأویل و مطابق عقیده خود معنی کنیم.

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در حق این گروه گفته است: «هرکس قرآن را به رأی پیشین خود تفسیر کند جایگاهی برای خود از آتش اتخاذ کند.» پرسش چرا نگوییم حضرت صالح با گروه باقیمانده سخن گفت نه با افراد نابود شده؟ آیه 66 سوره هود حاکی است که حضرت صالح علیه السلام و گروهی که به او ایمان آورده بودند، از بلای آن روز نجات یافتند، چنانکه می فرماید: «فلما جاء أمرنا نجینا صالحا والذین معه برحمة منا...». بنابراین چه مانع دارد که حضرت صالح در ظاهر با گروهی که مورد خشم الهی قرار گرفته اند سخن بگوید، ولی مقصود واقعی تفهیم زندگانی باشد که با او نجات یافته بودند و نظیر این نوع خطابات در قرآن بسیار است مانند: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله» (سوره آل عمران/ آیه 169). «... لئن أشــرکت لیحبطـــن عملک...»، (سوره زمر/ آیه65). در این آیات طرف خطاب پیامبر اسلام است، در حالی که هدف تفهیم دیگران می باشد. قرینه دیگر بر این مطلب که جمله «فتولی عنهم» است که به معنی «از آنان دوری گزید» اگر بنای مذاکره با آنان بود خوب بود که قبل از آنکه دور شود با آنها سخن بگوید.

پاسخ:
اولا: اصل مسلم در میان عقلا در باب محاوره، تفهیم مخاطبی است که با او سخن می گویند خواه دیگری هم از آن بهره مند شود یا نه، نه اینکه مخاطب ظاهری، نمایی بیش نباشد و هدف واقعی تفهیم دیگران گردد. یک چنین خطابی، جنبه استثنایی دارد، و تا قرینه ای بر این کار نباشد، حمل سخن بر این منوال، برخلاف اصل مسلم در باب محاوره و خلاف ظاهر آیه می باشد، و در تفسیر آیه و سخن، هر گوینده ای باید از اصول مسلم عقلایی در محاوره پیروی کرد، تا دلیلی بر عدول از آن در کلام باشد.

ثانیا: فرض می کنیم که آیه مورد بحث از سنخ آیه های «و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله» و یا «لئن أشــرکت لیحبطـــن عملک» می باشد، که ظاهر خطاب به پیامبر، و مقصود واقعی دیگران است. باز آیه گواه بر مقصود می باشد، در دو آیه، مخاطب های ظاهری به طور حقیقی مورد خطابند، هر چند هدف اصلی از این خطاب حقیقی، تفهیم دیگران است، درست است که خدا می داند که شرکی از پیامبر سر نخواهد زد، ولی این علم قطعی، سبب نمی شود که مورد خطاب واقع نشود، بلکه این علم قطعی سبب می شود که خطاب در آنان توقف نکند، بلکه وسیله گردد که خطاب از نظر ملاک و مناط دیگران را نیز بگیرد. اکنون ما می پذیریم که این آیه بسان آیه های یاد شده است در این تشبیه باید گروه عذاب دیده مورد خطاب قرار گیرند و جدا با آنان مکالمه و مفاهمه شود، هر چند آنان از این خطاب جز توبیخ و تقریع سودی نبرند، تنها آن گروه سود ببرند که زنده مانده و جزو نجات یافتگان باشند. در این صورت چنین احتمال نه تنها به مطلب ما ضرر نمی زند بلکه صحت خطاب و مکالمه با گذشتگان را ثابت می کند.

ثالثا: افراد بلیغ به خاطر این که به طور مستقیم، با شخص دیگر سخن نگویند، و احساسات او را بر ضد خود تحریک نکنند، و در عین حال مطلب مهم و پوشیده را به طرف تفهیم نمایند، شخص دیگری را مورد خطاب قرار می دهند ولی این نکته در آیه مورد بحث وجود ندارد، زیرا گروه نجات یافته، به طور عین الیقین، با دیدگان خود سرانجام مخالفت با دستورهای الهی را می دیدند،  و برای یک چنین گروهی، چنین حس و لمس می کنند، و اجساد بی جان آنان را با دیدگان مشاهده می نمایند، مطلب مخفی و پوشیده ای وجود ندارد که پیامبری مانند صالح برای تفهیم آنان به یک چنین راهی متوسل گردد و به مردگان خطاب کند تا دیگران و حاضران مطلب را بفهمند. در زبان عرب مثلی است می گویند: «هل قریة وراء عبادان». در زبان پارسی می گویند: بالاتر از سیاهی رنگی نیست. ما هم می گوییم بالاتر از عین الیقین، علمی نیست که حضرت صالح با بیان خود آن را تشدید کند. باز اگر چند سالی فاصله می شد جای چنین احتمال باقی بود، نه لحظه ای که آثار مرگبار صیحه آسمانی از دیدگان آنان محو و نابود نگشته بود.

رابعا: لحن آیه، لحن توبیخ و تقریع است، نه تفهیم دیگران. اگر حضرت صالح پس از تقریع می گفت این چنین است، سرانجام زندگی کسانی که با دستورهای الهی مخالفت می ورزند، جای چنین احتمال وجود داشت ولی او جز توبیخ و مذمت آنان سخن دیگری نگفت و دقت در لحن آیه مطلب را روشن می سازد.

خامسا: ما می بینیم که حضرت صالح به آنان می گوید: «و لکن لا تحبون الناصحین»، «هم اکنون نصیحت گران را دوست  نمی دارید». اگر هدف تفهیم نجات یافتگان بود، هرگز نباید این چنین سخن بگوید بلکه باید بفرماید: «و لکن ما کنتم تحبون الناصحین»، «شماها نصیحت گران را دوست نمی داشتید» تا گروه نجات یافته بدانند، سرانجام کسانی که در دوران حیات، نصیحت گران را دوست نداشته باشند، این چنین است. و اما شاهدی که در سوال آمده است هیچگونه دلالت ندارد زیرا جمله «فتولی عنهم» به معنی اعراض و روی برتافتن است که حاکی از ابراز انزجار می باشد. مانند: «و تولــی عنهــم و قال یــا أسفی علی یــوســف...»، (سوره یوسف/آیه 84 «از فرزندان روی برتافت و ابراز تاسف بر یوسف کرد» و هرگز به معنی فاصله گرفتن و دور شدن نیست، و اگر در برخی از موارد به معنی فاصله گرفتن تفسیر شده است، طبعا به خاطر قرینه ای است که در کلام موجود می باشد.

منـابـع

جعفر سبحانی – اصالت روح از نظر قرآن – از صفحه 109 تا 114

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد