جوامع انسانی در طول تاریخ خود، همواره از انواع انحرافات و آسیب های اجتماعی رنج برده اند لیکن هر قدر به دوران جدید نزدیک تر می شویم، همان گونه که بر حجم آسیب های اجتماعی تهدید کننده افزوده می شود، بر میزان تلاش ها و کوشش ها در جهت رفع ناهنجاری ها و ایجاد زمینه های مناسب برای عدم بازگشت به وضعیت های نامطلوب نیز بیشتر می شود. نهج البلاغه در کنار قرآن کریم، یکی از محدود منابعی است که به بسیاری از این زیرشناخت ها و مبانی پرداخته و در این جهت توانسته است روزنه ای عظیم به روی صاحبان اندیشه باز نماید که از آن جمله است، بحث از قوانین و سنت های الهی که بر حیات بشری و تاریخ او حاکم است. قوانین و سنن جامعه شناختی مکتب اسلام که می توان آن را تحت عنوان سنت های الهی در تدبیر جوامع نام برد; زیرا بر اساس جهان بینی توحیدی، علاوه بر آفرینش موجودات، تدبیر و سامان دهی آن ها نیز از سوی خداوند صورت می گیرد. از این رو، آن دسته از تدابیر و سازمان دهی الهی که همیشگی است، و روشی غیر قابل تبدیل و تحویل دارد، به «سنة الله» معروف است که در معنای وسیع آن، در برگیرنده همه موجودات از جمله انسان و زندگی فردی- اجتماعی اوست و بر هر موجودی در هر زمان و تحت هر شرایطی یک یا چند مورد از این سنت ها حکومت می کند. دارای تقسیمات گوناگونی است.
الف. هدایت همیشگی در جامعه بشری
علی (ع) در نهج البلاغه به تبع قرآن حکیم، هدایت الهی را به طور مستمر، شامل حال انسان ها دانسته، می فرماید: «راستی که اگر دیده بگشایید، حقیقت در نگاهتان نشانده اند و اگر گوش فرادارید، حقایق لازم را در گوشتان فروخوانده اند و اگر هدایت را پذیرا باشید، شما را ره نموده اند.»
ب. آزمایش حتمی و دایمی
بشر به حکم ضرورت، در سراسر زندگی، از آغاز تا پایان، تحت آزمایش الهی است. از این رو، تمام اعمال او محکی است برای سرنوشت ابدی او که در بخش های گوناگون نهج البلاغه، می توان رد آن را گرفت. نمونه ای از آن در نامه ای است که حضرت به معاویه نوشته، در آن یادآوری می کند: «بی گمان، خدای سبحان دنیا را مقدمه ای برای زندگی پس از آن قرار داده و آن را برای مردم بوته آزمونی خواسته است تا هر آن که را نیکوکارتر است، بازشناسد... و ما در این این دنیا آمده ایم تا به آن آزمون شویم.»
ج. جامعه سالم در گرو گذر از سختی ها و مشکلات
از مجموعه روایات و آیات، معلوم می شود که تحقق امر نهایی و دست یابی به کمالات مادی و معنوی در جامعه، تنها در سایه تلاش و گذر از سختی ها و مشکلات میسر است. علی (ع) نیز در خطبه 88 بر این حقیقت صحه گذاشته، نیل به تعالی را در سایه تحمل سختی ها می داند. حضرت ضمن یادآوری این حقیقت که مهلت به ستمکاران و کوبیدن آن ها جز در سایه مهلت و در رفاه قراردادن آن ها نبوده است، می فرمایند: «خداوند استخوان های شکسته هیچ امتی را پیش از گذراندن دوران سختی و فشار ترمیم نکرده است.»
د. اعمال ناپسند; عامل سقوط و هلاکت
از آن جا که محتوای باطنی و روانی ملت ها (به طور عموم) می تواند پایه ها و زیربناهای اساسی تغییرات و حرکات در طول تاریخ بشر باشد، نهج البلاغه زشت کاری ها را از جمله عوامل منع برکات الهی و در نهایت، سقوط و هلاکت امت ها برشمرده، به عنوان آسیبی جدی برای جامعه به آن اشاره کرده است: از طنین فاجعه هایی که بر امت های پیشین (به کیفر بدکاری ها و زشت کردارهای آن ها) فرود آمد، دوری کنید و در احوال نیک و بد، چگونگی آن ها را به یاد آورید و از این که به چنان سرنوشتی دچار آیید، بهراسید! و در ادامه می فرماید: «بپرهیزید از هر جریانی که ستون فقرات امت های پیشین را در هم شکست و نیروهایشان را به تحلیل برد; یعنی از کینه ورزی دل ها به هم، سینه تنگی و تنگ نظری متقابل، پشت کردن به یکدیگر، روی گرداندن از هم و ناهمکاری دست ها با یکدیگر.»
ه. گشایش، عزت و امنیت در سایه ایمان
حضرت ضمن دعوت مؤمنان به تأمل در احوال گذشتگان به این نکته توجه دارند که در دوران طاغوت ها و فراعنه، کسانی که صبوری پیشه کنند و از سوء رفتار آن ها به خدا پناه ببرند، گشایش و عزت الهی را به ارمغان می برند: «در سرگذشت مؤمنان پیشین نیز نیک بیندیش که در سختی ها و بلاهای بالاینده چگونه بودند... فرعون های زمان آنان را به بردگی گرفته بودند و به سخت ترین شکل شکنجه می دادند... تا این که خداوند تبارک و تعالی دید که آنان در محبت او، تمام ناملایمات را تحمل می کنند و انواع ناملایمات را از ترس او پذیرایند... پس تنگنای گرفتاری هایشان را به گشایش و خواریشان را به عزت تبدیل کرد... و از کرامت خداوندی چندان بهره بردند که در عالم آرزو، رسیدن به آن همه را ناممکن می دانستند.»
ح. مستضعفان; وارثان زمین
اگر یکی از اهداف عالی حکومت اسلامی و جامعه دینی و جهت حرکت آن، رهانیدن بشریت از استضعاف باشد، علی (ع) نیز به تبع قرآن، یادآور می شوند که دنیا پس از سرکشی و چموشی هایی که علیه خوبان دارد، در نهایت، با آن ها سر سازش خواهد گذاشت: «دنیا از پس دورانی که سرکشی کند، با ما همچون اشتری چموش با فرزند خود مهربان خواهد شد.» در این جا، حضرت این آیه را تلاوت کردند: «نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین؛ و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم.» (قصص/ 5)
ی. پیروی و اطاعت از اهل بیت (ع) تنها راه نجات جامعه انسانی
در بخش هایی از نهج البلاغه، آن جا که حضرت در صدد معرفی پیامبر گرامی و توصیف اهل بیت (ع) و همچنین شخص خود می باشد، این گونه برداشت می شود که سرنوشت محتوم جامعه بشری و آینده قطعی دولت ها و حکومت های جهان، تن دادن به پیروی از سنت اهل بیت (ع) خواهد بود; آن جا که می فرماید: «از این امت، هیچ کس نیست که با آل محمد (که درود خدا بر او و خاندانش باد) شانه به شانه بساید. و آن دیگران که همواره ریزه خوار خوان نعمت ایشان هستند، هرگز نمی توانند با آنان پهلو بزنند، که این خاندان پایه و زیرساخت دینند و تکیه گاه یقین، تندروان به سویشان بازآیند و واپس ماندگان کند رفتار ناگزیرند که خود را به ایشان رسانند.»
«جامعه» از نقطه نظر جامعه شناسی، گروهی متشکل از موجودات انسانی را گویند که با پیوندهایی از نوع روانی، زیستی، فنی و فرهنگی با یکدیگر همبستگی داشته و به طور عمده، دارای گستره ای بسیار و دارای یک سرزمین تلقی می شوند که دارای تداوم و استمرار بوده به عنوان یک واحد معنادار در سازمان هستی، هم فرد را در برمی گیرد و هم جایگزین آن می شود، در آن مشارکت کم و بیش فعالانه وجود داشته، دارای تمایزات درونی از لحاظ فعالیت ها و نقش هایی می باشد که در سایه آن، ارضای نیازهای گوناگون از نوع فرهنگی، دینی، روانی و جسمانی صورت می پذیرد.
با مطالعه منابع دینی و روایی و همچنین بررسی گفته های جامعه شناسان و مردم شناسان، معلوم می شود که سیر حرکت امت ها در طول تاریخ، نظیر هم و یکسان است. در حقیقت، نوعی مشابهت و اشتراک در امور و پدیده های اجتماعی در طول تاریخ بشر مشهود است; به این معنا که انسان ها در طول حیاتشان، صرف نظر از تعلقات طبیعی، جغرافیایی، وابستگی های نژادی، ملیتی و همچنین صرف نظر از انتساب به زمان و عصر خاصی، مسیر مشترکی طی می کنند. از این نظر، شباهت و تکرر وجه مشخصه رفتار عمومی و نوعی بشر در تمام اعصار و جوامع می باشد. آثار و نتایجی که بر قبول و یا احیانا انکار اشتراک جوامع در قوانین جامعه شناختی مترتب می شود، از اهمیت فراوانی برخوردار است.
قبول و اعتقاد به اشتراک جوامع، در این سلسله قوانین بدین معناست که جامعه های متعدد شبیه افراد یک نوع واحدند; یعنی هویت، ذات و مقومات یکسان دارند. از این رو، می توان فرهنگ ها و نظام های ارزشی گوناگون را با یکدیگر مقایسه کرد، البته با توجه به این نکته که نباید وجود قوانین مشترک بین انسان ها را دستاویز انکار تفاوت هایی کرد که مسلما در بین گروه ها و اقشار جامعه ها وجود دارد. در نتیجه، گروه ها یا قشرهای اجتماعی و نیز جوامع گوناگون علی رغم اختلافات تکوینی که با یکدیگر دارند، از وجوه اشتراک و تشابه تکوینی خالی نیستند. این وجوه اشتراک هم پایه قوانین تکوینی جامعه شناختی مشترک می شوند و هم منشأ قوانین تشریعی اخلاقی و حقوقی مشترک.
این نتایج، هم از آیات شریفه قرآنی استنتاج می شود، آن جا که حکمت نقل سرگذشت اقوام، عبرت آیندگان شده است، (یوسف/ 111) و هم آن جا که دعوت به سیر در زمین می کند (آل عمران/ 137؛ انعام/ 11) علی (ع) در این باره در بخشی از وصیت خود به امام حسن مجتبی (ع) می فرماید: «بر پایه رویدادهای تاریخی گذشته، در مورد آینده استدلال کن.» و یا در بخشی دیگری از همین وصیت نامه می فرماید: «فرزند عزیزم، هرچند که من به اندازه تمام نسل های گذشته عمر نکرده ام، اما در کار آنان نیک نگریسته ام، در اخبارشان اندیشیده ام و در میان آثار به جای مانده از آنان گردیده ام، آن چنان که خود یکی از آن شده ام.» و یا در خطبه ای دیگر حضرت به این نکته اشاره دارد که: «ای بندگان خدا، بی گمان زمانه آیندگان را می راند; چونان که گذشتگان را راند.» در توصیه ای هم به حارث حمدانی فرمودند: «از گذشته دنیا، آینده اش را چراغ عبرتی بساز; چرا که پاره های تاریخ با یکدیگر همانند باشند و در نهایت پایانش به آغازش می پیوندد.»
الف: جهل و نادانی
شاید بتوان گفت نقش تخریبی جهل و نادانی در زندگی بشر با عمر او همسان است، اعم از جهالت قبایل و اقوام بی فرهنگ یا جهالت حاکمان مستبد و یا جهالت همراه با تظلم انسان هایی که به این حاکمیت تن می دهند. در بخش هایی از نهج البلاغه، جهل به عنوان یکی از عوامل عمده سقوط و نابسامانی انسان تلقی شده است: «ای بندگان خدا، بر جهل خویش تکیه نکنید و بر یوغ هوس هایتان گردن منهید که هر که چنین کند، در لبه پرتگاهی سست پی جای گرفته است.»
در بخشی دیگر پس از گذر از دوران خلیفه دوم، در هنگام تشکیل شورای خلافت، وضعیت پیش آمده را معلول جهل و نادانی دانسته، ضمن دعوت دیگران به اطاعت از خود می فرماید: «در آینده ای نه چندان دور، جریان خلافت را به سرنوشتی دچار می بینید که شمشیرها آخته و عهد و پیمان ها شکسته خواهد شد; چنان که گروهی از شما در حالی که جاهلان گذشته را پیرو هستید، گمراهانی را رهبر شوید.» و بالاخره حضرت در خطبه «قاصعه» از جمله عوامل عمده وحدت شکن را جهالت دانسته، تزلزل و تفرقه بین امت واحده را ناشی از روی آوردن به نادانی می داند: «زنهار که اینک دست از رشته طاعت کشیده اید و با احکام جاهلیت بر دژ الهی، که فراگردتان کشیده شده است، شکاف وارد آورده اید.»
ب. ظلم و ظلم پذیری
بخشی از سخنان حضرت گویای این است که وجود روابط ظالمانه در جامعه و همچنین تن دادن به ظلم، زمینه هلاکت و نیستی جامعه را فراهم می کند. در روابط اجتماعی، ظلم حاکی از توزیع نامساوی و تقسیم ناعادلانه ارزش های مطلوب اجتماعی در بین گروه های جامعه است; همان گونه که موروثی شدن ریاست و سلطنت در بین خاندان، قبیله، یا نژادی خاص و محروم ماندن سایر اصناف از دست یابی به آن و محروم کردن افراد جامعه از اظهارنظر در مورد امور مهم سیاسی و حوادث مهم اجتماعی بیانگر وجود ظلم در جامعه است.در این رابطه، حضرت در مقام بیان بعضی از علل انقراض اقوام گذشته می فرماید: «اما بعد، همانا آنان (حاکمان ظالم) که پیش از شما بودند، هلاک شدند; آنان حق مردم را ندادند و آنان را با رشوه خریدند و به راه باطلشان بردند و آنان نیز پیروی کردند.»
همچنین در بخشی از نامه حضرت به مالک آمده است:«ای مالک! هرگز مباد که خود بگویی مرا فرمانروایی داده اند، فرمان می دهم و باید بی درنگ اجرا شود که این سیاه کننده دل، ویرانگر دین و عامل نزدیکی به دگرگونی ها و انفجارهاست.» و در بخش دیگری از این نامه می فرماید: «و هیچ چیز همچون ستمگری، نعمت خدا را دگرگون نمی کند و کیفر او را نزدیک نمی سازد که خداوند شنوای دعای ستم دیدگان است و در کمین ستمگران.» بنابراین، همان گونه که ابن خلدون نیز در مقدمه خود یادآور می شود، پدید آمدن ویرانی و نقصان در جامعه به علت ستمگری و تجاوز و همچنین تن دادن به ظلم و جور، از واقعیات اجتناب ناپذیر است و فرجام ناسازگار آن به دولت ها برخواهد گشت.
ج. اختلاف و پراکندگی; زمینه شکست ملت ها
شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ، در زمینه علل و عوامل انحطاط جامعه، چهار عامل عمده را در این زمینه مورد تأکید قرار داده و آیات قرآنی ناظر به آن ها را نیز یادآور شده است. عبارتند از: بی عدالتی و ظلم، تفرقه و پراکندگی، ترک امر به معروف و نهی از منکر و گسترش فساد. از این مجموعه عوامل، شاید مسأله تفرقه و پراکندگی بیش ترین ضریب را داشته باشد، لذاست که در سراسر خطبه «قاصعه»، مسأله اتحاد و اختلاف اساسی ترین محوری است که بر آن به عنوان زمینه پیروزی و شکست جوامع تکیه شده است. نکته قابل توجهی که در این خطبه مشهود است، ارتباط این مسأله با استکبار است; به این معنا که اتحاد طبیعی آن گاه پیش می آید که رهبران جامعه از استکبار و خودمحوری و منیت وارسته باشند و از در دوستی با مردم درآیند و بجز خدمت، هدف و انگیزه ای دیگر مطرح نباشد و چنین است که انگیزه های شخصی، صنفی و طبقاتی که از آن به عنوان زمینه های اصلی پراکندگی یاد می شود، همه در خداپرستی حل شوند، وگرنه ناگزیر نمودهای استکبار زمینه پراکندگی ها خواهد بود. حضرت دراین باره در بخشی از این خطبه می فرماید: «از هر جریانی که ستون فقرات امت های پیشین را در هم شکست اجتناب کنید... اینک با دقت به سرنوشت و پایان کار ایشان بنگرید، هنگامی که پراکندگی فراز آمد و رشته های همیشگی فرو گسست و شعارها و باورها دو گانه شد، اختلاف شاخه شاخه شان کرد و گروه گروه در هم آویختند، خداوند تن پوش کرامت و بزرگواری را از تنشان بیرون آورد و نعمت های فراوانش را از آنان باز گرفت و تنها قصه ها و خبرهاشان شما را باقی ماند تا عبرت آموزان شما را پندی باشد.»
در همین زمینه، حضرت به نفی تشتت طرح ها و انحراف به چپ و راست اشاره کرده، می فرماید: «بیراهه های چپ و راست جز به گمراهی نمی انجامند و از میان این دو، راه اصلی می گذرد.»
از جمله پیامدهای اختلاف و تفرقه، ایجاد درگیری های داخلی و درون گروهی است که کرامت انسانی و اسلامی را در معرض تهدید قرار می دهد. در عین حال خود، منشأ پراکندگی ها و جدایی های دیگر خواهد شد. از این رو حضرت در بخشی دیگر از سخنان خود ضمن دعوت والی و مردم به رعایت انصاف بین یکدیگر می فرماید: «هنگامی که ملت بر زمامدار خود چیره شود و زمامدار با ملت خود از در زورگویی درآید، اختلاف کلمه روی می دهد، نشانه های جور آشکار می شود، دغل کاری در دین افزایش می یابد و راه های اصلی سنت بی رهرو می ماند، هوا و هوس مبنای عمل قرار می گیرد و احکام به تعطیلی کشانده می شود.» در واقع، حضرت عدم هماهنگی در رعایت حق میان والی و مردم را از مصادیق اختلاف تلقی کرده، در عین حال، آن را تشدید کننده اختلاف و درگیری های داخلی بین مردم و حکومت می داند.
د. بی تفاوتی در یاری حق
یکی دیگر از علل عمده گسترش انحرافات اجتماعی و زمینه سقوط جامعه، در کنار ظلم و ظلم پذیری و اختلاف، بی تفاوتی در یاری حق، سهل انگاری و تسامح در احقاق حقوق مظلومان است. از این رو، حضرت در موارد متعددی مردم را از خطر بی تفاوتی آگاه ساخته، داشتن روحیه مبارزه و عدم سکوت در مقابل ظلم را یادآور شده اند: «ای مردمان، اگر شما در یاری حق بی اعتنا نمی ماندید و در کوبیدن باطل سستی نمی کردید، کسانی که به هیچ روی همسنگ شما نبودند، در شما طمع نمی کردند و اینان که امروز در برابر شما نیرو گرفته اند، چنین نیرومند نمی شدند. اما افسوس که چونان بنی اسرائیل، به سردرگمی دچار آمدید! به جان خودم سوگند که این سردرگمی هر روز فزونی خواهد یافت! چرا که شما حق را پس پشت نهادید و همراه با بریدن پیوند خویش از نزدیک ترین کسان، به دورترین و بیگانه ترین آن ها پیوستید.»
همچنین حضرت در خصوص بی تفاوتی مردم در برابر آسیب های اجتماعی می فرماید: «فساد چهره نموده است، اما کسی به انکار و تغییرش برنمی خیزد و در پرخاش به آن، هیچ فریادی به گوش نمی رسد.»
ه. ترک امر به معروف و نهی از منکر
بی شک، هر جامعه ای زمانی بالنده و با نشاط خواهد بود که عوامل اساسی پیوند دهنده افراد، نهادها و بخش های گوناگون آن، که عبارت از عوامل ذهنی، معنوی و فرهنگی است، همچنان مقاوم و مستحکم باقی بمانند و خللی شیرازه درونی آن ها را سست نکند. تواصی به ارزش ها، هنجارها و معروف های جامعه و تناهی از بدی ها و منکرهای اجتماعی، بر قوت و استحکام و شیرازه نظام باطنی و معنوی می افزاید و آن را از آسیب پذیری مصون می دارد. از این رو، نظارت ملی و مراقبت عمومی، شرط بقا و بالندگی یک جامعه پویاست و در مقابل، ترک آن، ناامیدی مرگ تدریجی، انقراض را در جامعه به همراه داشته، قوام دین را سست می سازد و این زمانی است که باید شاهد تسلط بدان بر خوبان و تعطیلی تمام خوبی ها بود.
در این باره حضرت در بخشی از خطبه «قاصعه» می فرماید: «به درستی که خداوند سبحان دوران گذشته را که پیش از شما بودند، مورد لعن قرار نداد مگر به سبب آن که آنان امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند، پس او سفیهان و نادانان را به سبب ارتکاب معصیت و تحمل کنندگان گناه را به سبب ترک بازداشتن آن ها مورد لعن قرار داده است.»
در نامه 47 در وصیتی به فرزندشان فرمودند: «امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید که بدترین شما حکمرانی بر شما را به دست می گیرند و آن گاه هرچه دعا می کنید، از شما پذیرفته نمی شود.» اگر در جامعه ای دینی امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، باید در انتظار رفاه زدگی و نیل به بهره مندی های مادی بدون گرایش به معنویات بود که سرانجامی جز سقوط جامعه دینی نخواهد داشت و همان گونه که حضرت بیان می دارند، آغاز افول جریان انقلاب و دین را در آن جستوجو نمود: «آگاه باشید که در روند کنونی، باید افول جریان انقلابتان، گسستن پیوندها و حاکمیت کوچک ترانتان را منتظر باشید! و آن به هنگامی خواهد بود که مست شوید; نه از می خوارگی، بلکه از تن آسایی و گشایش در زندگی. و سوگند خورید، نه از روی بی اختیاری، و دروغ گویید، نه از روی ناچاری، و آن هنگامی است که بلا شما را چنان گزد که دوش شتر را از جهاز آسیب رسد که این رنج چقدر طولانی است.»
و. حاکمیت نااهلان و انزوای صالحان
از جمله پیامدهای انزوای صالحان، حضور حاکمان ناهل و ناصالح در جامعه است که کم ترین پیامد آن سقوط ارزش های اجتماعی، دینی و آغاز سقوط و انحراف جامعه است. حضرت در دوران خلافت خود، خطاب به مردمی که مکرر سرپیچی هایی از دستورات حضرتش داشته اند، ضمن توصیف آن ها به افرادی با قلب های پراکنده و جان های ناهماهنگ و غیر مطیع می فرماید: «من شما را به سوی حق می رانم، اما شما از آن گریزانید; چونان رمیدن بزها از غرش شیران. هیهات که با شما بتوانم از چهره عدالت پرده برگیرم یا کژی های حق را راست کنم... شما خود نیک می دانید که هرگز سزاوار نباشد که ناموس ها، خون ها، دستاوردها، قوانین و رهبری مسلمان در اختیار گرسنه چشمی باشد که اموال مسلمانان را میدان تاخت و تاز آزمندیش سازد، یا نادانی که با جهالت خویش، مردم را به گمراهی کشاند، یا ستمگری که با ستم خود، از خلق فاصله گیرد، یا قدرت طلبی که از دگرگونی های سیاسی و دست به دست شدن دولت بهراسد و از شما گروهی ویژه را به همکاری گیرد، یا رشوه خواری که حقوق را پای مال کند و مسیر پرونده را در هر مرحله متوقف سازد، یا تعطیل کننده سنت که امت را به تباهی بکشاند.»
همچنین ایشان در پی تشریح وضعیت نامطلوب جامعه، پس از پیامبر (ص) و تحریف مسیر خلافت می فرماید: «اما همین که خداوند رسول خدا (که درود خدا بر او و خاندانش باد) فراخویش خواند، گروهی به او پس گراییدند و در مغاک انحراف فرو رفتند و بر عناصر نفوذی جاهلیت تکیه زدند و بر بیگانگان پیوستند و از آنان که مأمور به دوستیشان و وسیله ارتباطشان با حق بود، بریدند و ساختار اسلام را از بنیاد جابه جا کردند و در جایگاه غیرش نهادند; در کانون هر خطا و گناهی و در جایگاه غوطه وری در فساد و تباهی. آری، بدین سان، سرگردان وادی حیرت شدند و درست همانند راه و روش فرعونیان در اوج سرمستی، به از خود بیگانگی دچار آمدند; جمعی از همه چیز بریدند و به دنیا تکیه زدند و گروهی دیگر در صفی جدا، در برابر دین ایستادند.»
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه، در شرح این بخش کلام مولی «و از آنان که مأمور به دوستیشان بودند بریدند» نوشته است: «این جمله حضرت اشاره به فرمایش پیامبر گرامی دارد که فرمود: من دو چیز گران بها میان شما باقی گذاشتم: یکی کتاب خدا و دیگری خویشان و اهل بیتم، که دو ریسمان کشیده شده از آسمان بر زمینند; یعنی این دو چیز اهل عالم را هادی و راهنما هستند که از هم جدا نمی شوند تا این که بر سر حوض، در بهشت بر من وارد شوند. پس چون پیغمبر در این جا کتاب خدا و اهل بیت خود را دو ریسمان نامیدند، امیرالمؤمنین هم از اهل بیت به لفظ سبب تعبیر نموده است و سبب در لغت یعنی ریسمان.» آنچه مسلم است خداوند پیامبر را به عنوان داعی به سوی حق و شاهد بر حرکت خلق مبعوث کرد و آن حضرت نیز به دور از هرگونه کندی و کوتاهی رسالت پروردگار خود را تبلیغ نمود. اما مردم پاس این نعمت را نداشتند و پس از لختی، تمامی یادآوری ها را به فراموشی سپرده و از همه هشدارها بی اعتنا گذشتند تا جایی که حضرت می فرماید: «به خدا سوگند آنچه بر ذهنم نمی گذشت و به خاطرم خطور نمی کرد این بود که که عرب جریان خلافت را از خاندان او برکند یا آن که پس از حضرت، از من دریغ دارند.»
همواره به حضرت در دوران خلافت گزارش می رسید که سلطه یافتن یاران معاویه را بر شهرهایی از قلمرو حکومت حضرت تأیید می کرد. از سوی دیگر، عبدالله بن عباس و سعید بن نمران، از کارگزاران حضرت در یمن شکست خورده از بسر بن ابی ارطاه به حضورش بازگشته بودند. در چنین فضای دردآلودی، حضرت بر کرسی خطابه رفت و فرمود: «به من گزارش رسیده است که بسر بر یمن چیره شده است. به خدا سوگند که با چنین اوضاع و احوالی به گمان خویش آینده را چنین می بینم که آنان با استفاده از نقطه ضعف های شما، دولت را در اختیار گیرند! چرا که آنان بر محور باطل خویش جمعند و شما از محور حقتان پراکنده اید. آنان در راه باطلشان مطیع رهبر خویشند و شما در راه حق خود، از رهبرتان سر می تابید... و هم بدین سبب است که آن ها در رابطه با فرمانده هانشان، نسبت به ادای امانت ها و مسؤولیت هاشان متعهدند، اما شما خیانت را به جایی رسانده اید که اگر به یکی از شما اعتماد کنم و قدحی چوبین به او بسپارم، نگرانم که دستگیره آن را برباید.»
جامعه شناسی اندیشه جهان بینی اسلامی تاریخ انحراف امام علی (ع) عبرت