فرعون و قبطیان کار را بر بنی اسرائیل بسیار سخت کرده بودند و انواع ظلم ها و ستم ها را بر آنان روا می داشتند. پسرانشان را سر می بریدند و دختران را زنده می گذاشتند و کارهای پر مشقت و شغل های پست را به آنان می دادند و برای انجام آن نیز مأموران تندخو و دژخیمانی را بر سرشان مسلط کرده بودند تا اگر خواستند شانه از زیر بار خالی کنند، در زیر ضربات شلاق، آنان را از پای در آورند. اساسا فرزندان اسرائیل در نظر آن ها ارزش و احترامی نداشتند و هیچ حقی، حقوق ابتدایی یک انسان در مصر برای آنان منظور نشده بود. بنی اسرائیل همه این زجرها و سختی ها را تحمل می کردند و از همه سخت تر آن که هیچ دادرس و پناهگاهی هم نداشتند که بدو شکایت کنند. تنها دل خوشی و روزنه امید آن ها، وعده ای بود که پیغمبران گذشته و بزرگانشان به آن ها داده بودند که چون کار بر شما سخت شود و مرد ظلم و اهانت فرعونیان واقع شده و دادرسی نداشته باشند، در آن زمان خداوند شما را به دست مردی از فرزندان لاوی که نامش موسی بن عمران است نجات خواهد داد.
صدوق از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: «هنگامی که مرگ یوسف فرا رسید، فرزندان یعقوب را که 80 نفر مرد بودند جمع کرد و به ایشان گفت: به زودی این قبطیان بر شما پیروز شده و حکومت خواهند کرد و شما را به شکنجه و عذاب دچار می کنند. در آن وقت خداوند شما را به وسیله مردی از فرزندان لاوی بن یعقوب که نامش موسی بن عمران است، نجات خواهد داد. او پسری بلند بالا و گندم گون و پیچیده موست. به خاطر همین آرزو، مرد بنی اسرائیلی نام پسرش را عمران می گذارد و او هم پسرش را موسی نام گذاری می کرد.» امام پنجم (ع) فرمود: «موسی هنگامی ظاهر شد که پنجاه دروغگو پیش از او آمده و هر کدام مدعی بودند که همان موسی بن عمران موعود هستند.»
در حدیث دیگری است که امام چهارم از رسول خدا (ص) روایت کرده که آن حضرت فرمود: «چون مرگ یوسف در رسید، پیروان و خاندان خود را جمع کرد و پس از حمد و سپاس الهی، آن ها را از سختی هایی که در پیش داشتند، خبر داد و گفت: چنان کار بر شما سخت شود که مردان را بکشند و زنان آبستن را شکم پاره کنند و کودکان را سر ببرند تا آن که خداوند حق را به وسیله قیام کننده ای از فرزندان لاوی بن یعقوب ظاهر سازد. او مردی است گندمگون و بلند قامت و اوصاف او را بر شمرد و بدان ها سفارش کرد که این وصیت را به یاد بسپارند.»
دوران سختی بنی اسرائیل فرا رسید و چهارصد سال تمام آن ها در انتظار قیام قائم (و آمدن موسی) بودند تا هنگامی که مژده ولادت او را دریافتند و نشانه های ظهورش را به چشم دیدند. در حدیثی امام باقر (ع) فرموده اند: «بنی اسرائیل در شبی مهتابی از خانه بیرون آمده و نزد پیرمردی که از علوم گذشته اطلاع داشت رفتند و بدو گفتند: ما از شنیدن اخبار (آینده) آرامش خاطر می یابیم. چقدر باید چشم به راه باشیم و چه اداره باید در این گرفتاری به سر بریم؟ پیر گفت: به خدا سوگند در این سختی و رنج خواهید بود تا زمانی که خدای تعالی پسری از فرزندان لاوی بن یعقوب را بیاورد که نامش موسی بن عمران و پسری بلند قامت و پیچیده موی است. در همین گفتگو بودند که موسی سوار بر استری پیش آمد و به آن ها رسید. آن پیر سر بلند کرده و از روی نشانه هایی که از موسی می دانست او را شناخت و بدو گفت: نامت چیست؟ گفت: موسی نیز آن ها را شناخته و پیروانی پیدا کرد.»
مدتی از این موضوع گذشت و موسی هم چنان بود تا داستان درگیری آن مرد اسرائیلی که از پیروان بود با آن مرد قطبی پیش آمد که خداوند قصه آن دو را در سوره قصص نقل کرده است.
قرآن کریم به طور اختصار داستان دعوای مرد اسرائیلی و قطبی را که منجر به مهاجرت موسی شد، این گونه بیان فرموده است: «و لما بلغ أشده و استوی آتیناه حکما و علما و کذلک نجزی المحسنین* و دخل المدینة علی حین غفلة من أهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و هذا من عدوه فاستغاثه الذی من شیعته علی الذی من عدوه فوکزه موسی فقضی علیه قال هذا من عمل الشیطان إنه عدو مضل مبین* قال رب إنی ظلمت نفسی فاغفر لی فغفر له إنه هو الغفور الرحیم * قال رب بما أنعمت علی فلن أکون ظهیرا للمجرمین؛ هنگامی که نیرومند و کامل شد حکمت و دانش به او دادیم، و اینگونه نیکوکاران را جزا می دهیم. او در موقعی که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد، ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند، یکی از پیروان او بود، و دیگری از دشمنانش، آن یک که از پیروان او بود از وی در برابر دشمنش تقاضای کمک کرد، موسی مشت محکمی بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد!) موسی گفت: این از عمل شیطان بود که او دشمن و گمراه کننده آشکاری است. عرض کرد پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم، مرا ببخش، خدا او را بخشید که او غفور و رحیم است. عرض کرد پروردگارا! به شکرانه نعمتی که به من دادی من هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.» (قصص/ 14- 17)
موسی در هنگام بی خبری مردم به شهر درآمد. در آن جا دو مرد را دید که با هم می جنگند. یکی از پیروان او و آن دیگری از دشمنان او بود. آن که از پیروانش بود بر ضد آن که از دشمنانش بود از موسی کمک خواست و موسی مشبی بدان مرد زد و در دم بی جانش کرد. (موسی) گفت: «این کار شیطان است که به راستی او دشمنی گمراه کننده و آشکار است.» سپس گفت که «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم. مرا بیامرز.» و خدا او را آمرزید که او آمرزنده و رحیم است. موسی گفت: «پروردگار! به پاس این نعمت که مرا دادی، من پشتیبان بدکاران نخواهم بود.» و در آن شهر با حال ترس و نگرانی شب را به روز آورد که ناگاه آن که روز پیش از او یاری خواسته بود، باز از وی فریادرسی خواست موسی بدو گفت: «به راستی که تو گمراهی آشکار هستی.» و همین که خواست به سوی آن که دشمن هر دوشان بود دست بگشاید، آن مرد گفت: «آیا می خواهی مرا بکشی؟ چنان که دشمن را کشتی. تو می خواهی در این سرزمین، ستمکاری بیش نباشی و نمی خواهی که اصلاحگر باشی.» این بود اجمال داستان که قرآن کریم آن را نقل کرده است.
علامه طباطبایی می فرماید: «تردیدی نیست در اینکه آن شهری که موسی بی خبر اهل آن وارد آن شد همان شهر مصر بوده، و تا آن روز داخل مصر نشده بود، چون نزد فرعون زندگی می کرده، و از آن استفاده می شود که قصر فرعون در خارج شهر مصر بوده، و موسی از آن قصر بیرون شده، و بدون اطلاع مردم شهر به شهر وارد شده، مؤید این احتمال جمله "و جاء رجل من أقصی المدینة یسعی؛ از دورافتاده ترين [نقطه] شهر مردى دوان دوان آمد [و] گفت اى موسى سران قوم درباره تو مشورت مى كنند." (قصص/ 20) است، که در چند آیه بعد است، و می رساند آن کسی که به شهر آمد و به موسی (ع) اعلام خطر کرد که درباریان دارند برای کشتنت مشورت می کنند، از بیرون شهر آمد.
منظور از هنگام غفلت مردم شهر، وقتی است که مردم دکان ها و بازارها را تعطیل می کردند، و به خانه ها می رفتند، و خیابانها و کوچه ها خلوت می شد، مانند هنگام ظهر و وسطهای شب. "فوجد فیها رجلین یقتتلان" یعنی در شهر دو مرد را دید که با یکدیگر مخاصمه می کردند و یکدیگر را کتک می زدند و خلاصه کلمه "اقتتال" در اینجا به معنای کشتن یکدیگر نیست، بلکه به معنای زدن یکدیگر است "هذا من شیعته و هذا من عدوه" این جمله حکایت حال است، که واقعه را مجسم می سازد، و بیان می کند که یکی از آن دو نفر اسرائیلی، و از پیروان دین موسی، و یکی دیگر قبطی و دشمنش بود، اما اینکه یکی از آن دو پیرو دین موسی بوده جهتش این است که: آن روز بنی اسرائیل در دین منتسب به آبای خود ابراهیم و اسحاق و یعقوب (ع) بودند، هر چند که از دین آن بزرگواران در آن روز جز اسم چیزی نمانده بود، و بنی اسرائیل رسما تظاهر به پرستش فرعون می کردند، و اما اینکه دومی قبطی و دشمن موسی بود، جهتش این است که آن روز قبطیان با بنی اسرائیل دشمنی می کردند، و شاهد اینکه این مرد دشمن، قبطی بوده این است که قرآن کریم از موسی حکایت می کند که گفت: "و لهم علی ذنب فأخاف أن یقتلون؛ و ایشان را بر من گناهی است می ترسم مرا بکشند." (شعراء/ 14)
"فاستغاثه الذی من شیعته علی الذی من عدوه". کلمه "استغاثه" به معنای "استنصار" است، چون "غوث" به معنای نصرت است، و معنای جمله این است که مرد اسرائیلی از موسی خواست تا او را علیه دشمنش کمک کند. "فوکزه موسی فقضی علیه" ضمیر در "وکزه" و "علیه" به آن مرد قبطی و دشمن بر می گردد. و کلمه "وکز" به طوری که راغب و دیگران گفته اند به معنای طعن و دفع و زدن با تمامی کف دست می باشد. و کلمه "قضاء" به معنای حکم است، و اگر با حرف "علی" متعدی شود، و گفته شود "قضی علیه" کنایه از این است که با مردنش از کارش فارغ شد و معنای جمله این است که: موسی (ع) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت زد و یا دفع کرد و او هم مرد. از همین تعبیر استفاده می شود که: قتل مزبور عمدی نبوده، زیرا اگر عمدی بود به جای "وکزه" می فرمود: "فقتله".»
چنان که از گفتار تاریخ نویسان برمی آید، بنی اسرائیل طبق بشارت هایی که گذشتگان برای ظهور موسی به آن ها داده بودند و نشانه هایی که در او دیدند، کم کم متوجه شدند که دوران بدبختی و ذلت آن ها به سر رسیده و خدای تعالی اراده فرموده تا به دست موسی همان جوان نیرومند و رشیدی که در خانه فرعون تربیت شده است آنان را از زیر بار ستم و شکنجه قبطیان و فرعونیان نجات بخشد. از این رو هرگاه او را می دیدند، مقدمش را گرامی داشته و به او از حال خود شکایت می کردند. آن حضرت نیز در فرصت های مختلف به دیدارشان رفته و آنان را به آینده امیدبخشی امیدوار می کرد و گاهی هم اگر شرایط اجازه می داد، به نفع آن ها وارد عمل می شد و به هر اندازه که مقدور بود، ظلم و ستم را از آن ها دفع می نمود.در این احوال، روزی بی خبر از مردم و دور از چشم مأموران فرعون به شهر مصر یا به گفته برخی به شهر منف که مرکز حکومت فرعون بود وارد شد. وقتی که در شهر می گشت تا به وضع بنی اسرائیل ستمدیده و پیروان خود سرکشی کند، یکی از افراد بنی اسرائیل را دید که با مردی از قبطیان به جنگ و نزاع مشغول است.
آن مرد قبطی، کاری را بر آن مرد اسرائیلی تحمیل کرده و به زور می خواه او را بر آن کار وادارد، و آن مرد اسرائیلی هم حاضر به انجام آن نیست و در نتیجه کار آن دو به کتک کاری و نزاع کشیده است. مرد اسرائیلی که چشمش به موسی افتاد او را به کمک طلبیده و از او یاری خواست. موسی که برای ایجاد زمینه قیام خود با فرعون، درگیر شدن یک مرد اسرائیلی را با یک مرد قبطی به این گونه صلاح نمی دانست و از جنگ و نزاع بی ثمر ناراحت شده بود، فرمود: «هذا من عمل الشیطان إنه عدو مضل مبین» این کار شما عملی شیطانی است و او دشمن گمراه کننده و آشکاری (برای پیش رفت آیین حق در جهان) می باشد.یا منظورش این بود که عمل این مرد قطبی که می خواهد به ناحق و زور، کاری را بر مرد اسرائیلی تتحمیل نموده و زورگویی بکند، کاری شیطانی است.
علامه طباطبایی می فرماید: «لفظ "هذا" اشاره به آن کتک کاری است، که در میان آن دو مخاصم واقع شده، و منجر به مرگ آن قبطی شده بود، و اینکه آن را به نوعی نسبت به عمل شیطان نسبت داد، و صریحا نفرمود "این عمل شیطانست" بلکه فرمود: "این از عمل شیطانست"، و با در نظر گرفتن اینکه کلمه "من" ابتدایی است، و معنای جنس و یا منشا بودن را می رساند، این معنا را افاده می کند که این کتک کاری که در میان آن دو اتفاق افتاده بود، از جنس عملی است که به شیطان نسبت داده می شود، و یا از عمل شیطان ناشی می گردد، چون شیطان است که در میان آن دو عداوت و دشمنی افکنده و به کتک کاری یکدیگر وادارشان کرده است و کار بدانجا منجر شد که موسی مداخله کرد. و مرد قبطی به دست او کشته شد، و موسی دچار خطر و گرفتاری سختی گردید.»
آری موسی می دانست که این جریان پنهان نمی ماند، و به زودی قبطیان علیه او می شورند. و اشراف و درباریان و فرعون از او و از هر کسی که در جریان مزبور مداخله داشته، شدیدترین انتقام را خواهند گرفت. اینجا بود که متوجه شد در آن مشتی که به آن مرد قبطی زد که این کار او را در معرض هلاکت قرار داد، اشتباه کرده و این وقوع در اشتباه را به خدا نسبت نمی دهد، برای اینکه خدای تعالی جز به سوی حق و صواب راهنمایی نمی کند لذا حکم کرد به اینکه این عمل منسوب به شیطان است و این عمل (کشتن قبطی) هر چند نافرمانی موسی نسبت به خدای تعالی نبود، برای اینکه اولا خطای بود نه عمدی، و ثانیا جنبه دفاع از مرد اسرائیلی داشت، و مرد کافر و ظالمی را از او دفع کرد، و لیکن در عین حال این طور هم نبوده که شیطان در آن هیچ مداخله ای نداشته باشد، چون شیطان همان طور که از راه وسوسه آدمی را به گناه و نافرمانی خدا وا می دارد، همچنین او را به هر کار مخالف صواب نیز وادار می کند، کاری که گناه نیست، لیکن انجامش مایه گرفتاری و مشقت است، هم چنان که آدم و همسرش را از راه خوردن آن درخت ممنوع، گرفتار نمود، و کار آنان را به آنجا کشانید که از بهشت بیرون شوند.
پس در حقیقت جمله "هذا من عمل الشیطان" اظهار انزجار موسی (ع) است از آنچه واقع شد که آن دو نفر به جان هم افتادند و او ناگزیر به مداخله گردید و کار به کشته شدن قبطی انجامید و خلاصه، انزجار از این گرفتاری سخت و ندامت از آن است، و اینکه فرمود: "إنه عدو مضل مبین" اشاره است از موسی به اینکه این کاری که از او سرزد نوعی ضلالت است، که به شیطان منسوب است، هر چند که نافرمانی که موجب مؤاخذه است نبود، بلکه صرفا اشتباه بود، لیکن همین اشتباه هم منسوب به خدا نیست. بلکه منسوب به شیطان است که دشمن و گمراه کننده آشکار است، و این واقعه کار اشتباه و از سوء تدبیر او بود، که او را به عاقبت وخیم مبتلا می کرد، و به همین جهت وقتی فرعون به وی اعتراض کرد و گفت: «و فعلت فعلتک التی فعلت و أنت من الکافرین؛ تو همانی که آن کار را کردی، و نعمت و خوبیهای مرا در حق خودت کفران نمودی.» در پاسخ فرمود: «فعلتها إذا و أنا من الضالین؛ من اگر آن کار را کردم، وقتی کردم که از گمراهان بودم.» (شعراء/ 20)
به هر حال به دنبال این سخن، به یاری مرد اسرائلیی آمد و مشتی بر سر مرد قبطی زد. به دنبال آن وقتی متوجه شد که مرد قبطی بر اثر مشت او از پا درآمد و نقش بر زمین شد، رو به درگاه خدای خود کرد و گفت: «رب إنی ظلمت نفسی فاغفر لی فغفر له» پروردگارا! من به خود ستم کردم. تو مرا بیامرز خدا نیز او را آمرزید. و منظورش این ستم به نفس خود این بود که من در دفاع از ستم دیدگان بنی اسرائیل و اظهار حق شتاب کردم و موجبات گرفتاری خود را به دست قبطیان به این زودی فراهم کردم و بدین وسیله، مشکلاتی در راه پیش برد هدف خویش ایجاد نمودم. اکنون تو در این راه کمکم کن و داستان مرا از فرعون و قبطیان پوشیده دار. یا چنان که در روایتی از امام هشتم نقل شده است، منظورش این بود که پروردگار! من با ورود به این شهر و این پیش آمد، خود را در معرض تعیب قبطیان قرار دادم و به جان خود ستم کردم. اکنون تو مرا از دشمنان خود پوشیده و پنهان دار که به من دسترسی پیدا نکنند و مرا به جرم قتل آن مرد قبطی نکشند.
خلاصه منظور آن حضرت، طلب کمک از خدای تعالی بود و منظور این نبود که خدایا! گناهی از من سرزده و تو آن را بیامرز. شاهد بر این مطلب مطلب، جمله ای است که خدای تعالی به دنبال آن از زبان موسی نقل فرموده است: «قال رب بما أنعمت علی فلن أکون ظهیرا للمجرمین» که موسی عرض کرد: «پروردگارا! به پاس آن نعمتی که به من دادی، من پشتنبان مجرمان نخواهم بود.» و اگر این عمل موسی گناه بود، این جمله را نمی گفت.
علامه طباطبایی می فرماید: «این جمله اعترافی از آن جناب نزد پروردگارش است به اینکه: به نفس خود ستم کرده، چون نفس خود را به خطر انداخته بود، و از این اعتراف برمی آید که درخواست کرده و گفته: "فاغفر لی" معنایش مغفرت مصطلح، و آمرزش گناه نیست، بلکه مراد از آن این است که: خدایا اثر این عمل را خنثی کن، و مراد از عواقب وخیم آن خلاص گردان، و از شر فرعون و درباریانش نجات بده، و این معنا از آیه «و قتلت نفسا فنجیناک من الغم؛ و کشتی مردی را و ما از اندوهت نجات دادیم.» (طه/ 40) به خوبی استفاده می شود. و این اعتراف به ظلم، و درخواست مغفرت، نظیر همان طلب مغفرتی است که قرآن کریم از آدم و همسرش حکایت کرده. و فرموده: «قالا ربنا ظلمنا أنفسنا و إن لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین؛ گفتند پروردگارا ما به نفس خود ستم کردیم، و اگر تو ما را نیامرزی، و رحم نکنی، به طور مسلم از زیانکاران خواهیم بود.» (اعراف/ 23)
بعضی از مفسرین در مورد آیه: «قال رب بما أنعمت علی فلن أکون ظهیرا للمجرمین» گفته اند: حرف "باء" در جمله "بما أنعمت" برای سببیت است، و معنایش این است که: پروردگارا به سبب آنچه بر من انعام کردی، این عهد برای تو بر عهده من باشد که هرگز یاور مجرمین نباشم، و بنابراین معنا، جمله مورد بحث عهدی است از آن جناب با خدای تعالی.
بعضی دیگر گفته اند: "باء" در جمله مزبور برای قسم است، که جواب آن حذف شده، و معنای آیه این است که: سوگند می خورم به آن نعمت ها که به من ارزانی داشتی، که هر آینه توبه کنم، و یا امتناع بورزم از اینکه پشتیبان مجرمین باشم. بعضی دیگر گفته اند که: "باء" برای قسم هست ولی قسم استعطافی است، و قسم استعطافی آن سوگندی است که در انشاء واقع می شود، مثل اینکه به کسی بگویی "بالله زرنی؛ تو را به خدا سراغم بیا"، و معنای آیه بنابراین احتمال این می شود، که: پروردگارا تو را سوگند می دهم که بر من عطوفت کنی، و مرا حفظ فرمایی، تا در نتیجه پشتیبان مجرمین نباشم.
از میان این چند وجه، وجه اولی بهتر است، برای اینکه مراد از جمله "بما أنعمت علی" بنا به گفته این مفسرین انعام خدا به وی است، یا به این که او را در کودکی از شر فرعون حفظ کرد، و به مادرش برگردانید، و یا به این که توبه اش را از قتل قبطی قبول نمود و او را بخشید البته بنابر اینکه از راه الهام یا خواب و امثال آن علم پیدا کرده باشد به این که خدای تعالی او را آمرزیده است و هر یک از این دو احتمال باشد سوگند او سوگند به غیر خدای تعالی بوده، و معنای کلامش این می شود که سوگند می خورم به اینکه مرا حفظ کردی که... و یا سوگند می خورم به اینکه مرا آمرزیدی که...، و این قسم سوگند در کلام خدای تعالی سابقه ندارد، و هیچ معهود نیست که از کسی حکایت کرده باشد، که به غیر خود او سوگند خورده باشد، به همین جهت است که وجه اول بهتر است، چون بنابر وجه اول اصلا حرف (باء) برای سوگند نیست، تا این اشکال متوجه شود.
"فلن أکون ظهیرا للمجرمین" بعضی از مفسرین گفته اند: مراد از "مجرم" آن کسی است که غیر خودش را به جرم وادار سازد، و یا یاری او به جرم کشیده شود، مانند همان اسرائیلی که مرد قبطی با او در افتاد، و یاری کردن موسی از وی، موسی را دچار دردسر و ارتکاب جرم ساخت پس در حقیقت در کلمه "مجرمین" در این جمله، مجازی در نسبت به کار رفته، چون آن مرد اسرائیلی مجرم نبود بلکه سبب شد تا موسی مرتکب جرم شود.
بعضی دیگر گفته اند: مراد از "مجرمین" فرعون و قوم اوست، و معنای جمله این است که: سوگند می خورم به انعامت بر من، که توبه کنم، و دیگر با مصاحبت و ملازمت یاور و کمک کار فرعون و قومش نشوم، و دیگر مانند سابق نزدش نروم، و ملازمش نشوم، و خلاصه سیاهی لشکرش نگردم.
مفسر دیگر این وجه را رد کرده به اینکه: "این وجه هیچ تناسبی با مقام ندارد". اما آنچه حق مطلب است این است که: جمله "رب بما أنعمت علی فلن أکون ظهیرا للمجرمین" عهد و پیمانی است از سوی موسی که دیگر هیچ مجرمی را در جرمش کمک نکند، تا شکر نعمتهایی را که به وی ارزانی داشته به جا آورده باشد، و مراد از "نعمت" با در نظر گرفتن اینکه قیدی به آن نزده ولایت الهی است، زیرا جمله «فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین؛ در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته [يعنى] با پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگانند.» (نساء/ 69) شهادت می دهد بر اینکه "الذین أنعم الله علیهم" عبارتند از: نبیین و صدیقین و شهداء و صالحین. و این نامبردگان اهل صراط مستقیمند، که به حکم آیه «اهدنا الصراط المستقیم* صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین؛ ما را به راه راست هدايت فرما راه آنان كه گرامیشان داشته اى نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان.» (فاتحه/ 6- 7) از ضلالت و غضب خدا ایمنند و ترتب امتناع از یاری کردن مجرمین، بر انعام به این معنا، ترتب روشنی است، که هیچ خفایی در آن نیست.
از همین جا معلوم می شود که مراد از "مجرمین" امثال فرعون و درباریان اویند، نه امثال آن مرد اسرائیلی که حضرت او را یاری کرد، چون نه یاری کردن موسی از اسرائیلی جرم بود و نه سیلی زدنش به قبطی، تا از آن اعمال توبه کند، و چگونه ممکن است مرتکب جرم شده باشد، با اینکه او از اهل صراط مستقیم است که هرگز معصیت خداوند نمی کنند تا گمراه شوند و خداوند در قرآن تصریح کرده بر اینکه آن جناب از مخلصانی بوده، که شیطان راهی به اغوای آنان ندارد، و فرموده: «إنه کان مخلصا و کان رسولا نبیا؛ او پاكدل و فرستاده اى پيامبر بود.» (مریم/ 51)
نیز در همین چند آیه قبل تصریح کرد بر اینکه به او حکم و علم داد و او از نیکوکاران و از متقیان بود، و چنین کسی را هرگز تعصب فامیلی و یا غضب بیجا گمراه نمی کند. و او را به یاری مجرم در جرمش وانمی دارد. و اگر قرآن کلمه "قال" را در حکایت کلام آن جناب سه مرتبه تکرار کرده و فرمود: "قال هذا من عمل الشیطان" و "قال رب إنی ظلمت نفسی" و "قال رب بما أنعمت علی" برای این است که: سیاق در این سه جمله، مختلف است، چون در جمله اول حکم و قضاوت او را حکایت کرده و در جمله دوم استغفار و دعایش را. و در جمله سوم عهد و پیمانش را. به هر صورت موسی آن شب را ترسان و نگران و شاید دور از انظار در خفاگاهی به سر برد. وقتی داستان کشته شدن مرد قبطی که برخی گفته اند وی نانوای مخصوص فرعون بود در شهر شایع شد، مردم می دانستند که وی به دست یکی از افراد بنی اسرائیل کشته شده است. کسی هم جز همان مرد اسرائیلی که موسی به کمکش شتافته بود، نمی دانست که قاتل آن مرد موسی است.
یهودیت تاریخ حضرت موسی (ع) هجرت بنی اسرائیل موعود داستان قرآنی قتل