ارزش زندگی افراد در مسیحیت و اسلام (مسیحیت)

جایگاه سالمندان در آیین مسیح

پیشرفتهای علم پزشکی بعض بیماریها و شرایطی راکه زمانی "مهلک" بود، از میان برداشته یا تحت کنترل در آورده است. نتیجه آنکه، بسیاری از مردان عمرهای طولانی تری دارند. عمر طولانی تر و تحرک جمعیت، موجب منزوی و تنها شدن سالمندانی می شود که فرزندانشان به سن رشد رسیده و آنها را ترک گفته اند. طول عمر، خانه های شخصی کوچک و الگوهای زندگی در جامعه امروز، به معنی آن است که بسیاری از افراد مسن نمی توانند با فرزندان متأهل خود زندگی کنند. مسیحیت احترام به سالمندان را از اسلام و یهودیت به ارث برد، که به نظر می رسد در اثر دل مشغولی جامعه جدید با جوانان فعال و موفق در معرض خطر باشد. سالمندان چیزهای زیادی دارند که به جوانان بدهند. اغلب پیوند بسیار خاصی میان والدین بزرگ ونوه ها وجود دارد. اما این تردید کلی وجود دارد که آیا جامعه از این اندوخته خرد و تجربه سالمندان حداکثر استفاده را می کند.
جرج برنارد شاو، که خود عمری طولانی داشت، از این حقیقت متأسف بود که مردم زندگی را می گذرانند و علم و تجربه کسب می کنند؛ آنگاه، درست در زمانی که به کمال عقلی می رسند، فوت می کنند و دنیا از خرد آنها محروم می شود. شاو فکر می کرد 200 سال عمر خوبی باشد! بعض نمایشنامه های او به این موضوع پرداخته است. هنگامی که نسل جوان تر به سالمندان فکر می کنند، بیشتر از دید مسائل و احتیاجات به آنها می نگرند. البته سالمندان نیازهایی دارند، از جمله نیاز به امنیت، یعنی حقوق بازنشستگی کافی و اطمینان به اینکه می توانند "قبض" ها را بپردازند. سالمندان محتاج همراهیند، و این چیزی است که در صورتی که فرزندانشان در نقطه ای دور زندگی کنند، ممکن است کسب آن دشوار باشد. ممکن است نیازمند مراقبت های خاص پزشکی باشند. بسا ممکن است که از نظر محل سکونت نیازهای خاصی داشته باشند، مانند نیاز به زندگی در طبقه اول، و یا جایی که کمک به سادگی در دسترس باشد. جوانان فعال از دید خود به سالمندان می نگرند و شاید درک درستی از آنان نداشته باشند. گاهی همان انفعال سالمندان، در مقایسه با زندگی فعال، به مثابه کیفیت پست تر زندگی تصور می شود. اما لزوما" چنین نیست. به ندرت جوان 20 ساله حسرت بازگشت به 10 سالگی، و یا 40 ساله به 20 سالگی را دارد. شاید جوانان نتوانند خشنودی ولذات زندگی یک سالمند 80 یا 90 ساله را درک کنند. اما اگر قادر به درک آن نیستیم، نباید آن را نوع پست تر زندگی تلقی کنیم.
کانن وانستون، در یک کتاب کوچک و زیبا، حالت انفعالی هستی را آن گونه که سالمندان و بیماران باید باشند، مورد بررسی قرار می دهد. نویسنده این وضع را در مقایسه با انفعال عینی بخش های آخر اناجیل، به بحث می کشد. به نظر او مادام که چیزی درباره منفعل بودن خودمان (یعنی زمانی که کارها برای ما، و نه به وسیله ما، انجام می شود) نمی توانیم ماهیت خدا را به طور کامل دریابیم. این بینش باید بخشی از تلقی هر مسیحی از نیازها و نقش سالمندان باشد.

جایگاه نیازمندان در مسیحیت

هنگامی که مردم کلمه "نیازمندان" را به کار می برند، اغلب افراد یا ملت هایی را در نظر می آورند که از امکانات مادی، که در قرن بیستم از ضروریات اساسی زندگی تلقی می شوند (مانند خوراک، سرپناه، پوشاک و رفاه معقول) محرومند. بدین ترتیب، ملت های جهان سوم، همانند بی خانمانها و فقرای جوامع مرفه، نیازمند هستند. شاید اشاره به این نکته در اینجا مفید باشد که به اعتقاد مسیحیان هرکس به نحوی نیازمند است. همه انسانها ناقص و نیازمند محبت خدایند. حتی ممکن است مرفه ترین افراد (از نظر مادی) نیازهای عمیقی داشته باشند. بیماری، ناخوشی، اضطراب، تنهایی، ترس از مرگ و داغدیدگی بر آنها، هم چون دیگران، تأثیر دارد. واکنش مسیحیان به نیازمندان بر پایه تعالیم و سنت عیسی استوار است، که به نوبه خود در محیط یهودی زندگی او شکل گرفته است.
در موعظه بر روی کوه، عیسی دربارهء نحوه عمل به سه جنبهء بزرگ دین، یعنی دعا، روزه و صدقه صحبت کرد. اما او نیازی نداشت که صحت صدقه یا کمک به نیازمندان را برای صالحان اثبات کند، زیرا بر این باور بود که اینها بخش پذیرفته شده ای از دین یهودی آنان است. در بسیاری از نقاط اناجیل، عیسی را در تماس با نیازمندان می یابیم. اغلب دربارهء نیازهای فقرا، معلولان و کسانی که محرومیت خاصی دارند، مانند بیوه زنان و یتیمان صحبت می کند. پولس رسول و دیگر نویسندگان عهد جدید نشان می دهند که چگونه مراقبت از نیازمندان به یک بخش پذیرفته شده از مسیحیت (همانند سایر ادیان) تبدیل شد. پولس نوشت: «لیکن از نیکوکاری خسته نشویم زیرا که در موسم آن درو خواهیم کرد، اگر ملول نشویم. خلاصه به قدری که فرصت داریم با جمیع مردم احسان بنمائیم به خصوص با اهل بیت ایمان.»
رساله یعقوب به مؤمنی که مراقبت از نیازمندان را در صدر اولویت های خود قرار نمی دهد، اخطار می کند. «پس اگر برادر یا خواهری برهنه و محتاج خوراک روز باشد، و کسی از شما بدیشان گوید به سلامتی بروید و گرم و سیر شوید، لیکن مایحتاج بدن را بدیشان ندهد، چه نفعی دارد؟» رسال یعقوب می نویسد: «پرستش صاف و بی عیب نزد خدا و پدر این است که یتیمان و بیوه زنان را در مصیبت ایشان تفقد کنند و خود را از آلایش دنیا نگاه دارند.» پاسخ مسیحیان به نیازمندان در قرن بیستم متوجه افراد و ملت هاست که از طریق کارگزاریهای چون "کمک مسیحی" ارائه می گردد، که همواره هدفی دوگانه دارد. اول، پاسخ به مسائل فوری، مانند تأمین خوراک، گرما، پوشاک، دارو و درمان، به عنوان یک اقدام اضطراری. دوم، که شاید مهمتر باشد، تلاشی است برای کشف علل نیازمندی و محرومیت، تا بتوان به رفع آنها پرداخت. طرحهای درازمدت برای جلوگیری از گرسنگی، توسعهء کشاورزی، تأمین مسکن، خوراک، مهارت و کار برای افراد بخشی اساسی از توجه مسیحیان به نیازمندان است.

سقط جنین از نظر آیین مسیح

سقط جنین گاهی طبیعی اتفاق می افتد. آنچه در اینجا مورد توجه ماست، بیرون آوردن و نابودساختن عمدی جنین است که در خارج از زهدان نمی تواند زنده بماند. این موضوعی است که دربارهء آن اختلاف نظر فراوانی میان مسیحیان وجوددارد. سختگیران معتقدند که همهء موارد سقط جنین نادرست است. افراد آزادمنش اعتقاد دارند که تصمیم گیری برای سقط جنین باید به عهده فرد فرد زنان گذاشته شود. هر موضع احتمالی موجود میان این دو مورد افراط و تفریط، در میان مسیحیان طرفدارانی دارد. تعالیم مسیحیت در طول قرون ثابت نبوده است. در دو قرن اول ایام مسیحیت، که سقط جنین و بچه کشی معمول بود، کلیسا قاطعانه با آن مخالفت می نمود. بعدها، میان جنین "شکل نایافته"، که به اعتقاد آنان روح نداشت، و جنین "شکل یافته" که دارای روح بود، تمایز قائل شدند. به اعتقاد آنان، این تغییر در زمانی میان روز چهلم و هشتادم بعد از بسته شدن نطفه انجام می گرفت.
به علاوه، معتقد بودند که زمان تغییر و "روح یافتن جنین" هنگامی بود که مادر می توانست حرکت جنین را در درون خود احساس کند. ممکن است امروز دیگر مردم در این باره که جنین روح دارد یا خیر بحث نکنند، اما دربارهء زمان تبدیل جنین به یک شخص جداگانه و منحصر به فرد گفتگو می کنند. امروزه، با علم به نحوه تغییر و تحول جنین، کلمات متفاوتی برای آن به کار می رود: "رویان" برای ارگانیسم در فاصله میان بسته شدن نطفه و هفته نهم بارداری؛ و "جنین" از هفته نهم تا زمان تولد. قانون سقط جنین در بریتانیا، مورخ 1967، مقرر دارد که سقط جنین پس از 28 هفته از بارداری غیرقانونی است. دلیل انتخاب این زمان آن است که از آن به بعد جنین معمولا" ممکن الحیات می گردد، یعنی می تواند در خارج از زهدان زندگی کند. اغلب مردم بر این نکته توافق دارند که قتل جنین ممکن الحیات، در حکم قتل نفس است. قبل از قانون 1967 در بریتانیا و قانون 1973 در ایالات متحده، سقط جنین را که در آن زمان غیر قانونی بود، اغلب اشخاص فاقد صلاحیت و معمولا" در شرایطی غیر بهداشتی، انجام می دادند. این عمل، که با فریب و فرومایگی همراه بود، زن را با خطرات جدی روبرو می ساخت. قانون 1967 اجازه داد که سقط جنین تا 28 هفته پس از بسته شدن نطفه انجام گیرد، مشروط بر آنکه دو پزشک رسمی تأیید نمایند که ادامه بارداری متضمن خطری برای زندگی زن باردار، یا صدمه ای به سلامت جسم یا روح مادر یا هر یک از فرزندان موجود خانواده اوست، که در صورت خاتمه بارداری قابل اجتناب می گردد.
همچنین، هرآینه اگر تأیید شود که خطر تولد کودکی با ناهنجاریهای جسمی یا روانی و معلولیت جدی وجود دارد، می توان جنین را سقط نمود. در اواخر سال 1987، لایحه ای در پارلمان بریتانیا مطرح شد که هدف آن کاهش مدت قانونی سقط جنین تا 18 هفته بود. دو دلیل اصلی برای این طرح وجود داشت. اول آنکه با پیشرفتهای علم پزشکی جنین در زمانی جلوتر می توانست در بیرون زهدان زنده بماند. دلیل دوم، تمایل عمومی به کاهش تعداد موارد سقط جنین بود، زیرا بانیان این لایحه استدلال می کردند که قانون سقط جنین سال 1967 به گونه ای است که، در صورت تمایل فرد ذیربط، امکان سوء استفاده از آزادی سقط جنین را عملا" فراهم می آورد. بانی لایحه کاتولیک بود، اما در میان پیروان سایر مذاهب مسیحی نیز حامیانی داشت. مذهب کاتولیک تنها مذهب مسیحی است که در این قرن احکام دقیقی دربارهء سقط جنین صادر نموده است. نظر مذهب کاتولیک آن است که در زمان بسته شدن نطفه یک زندگی منحصر بفرد تشکیل شده، و در نتیجه سقط آن در هر زمان، خطاست.
از دیدگاه نظری، زندگی رویان و جنین به قدر زندگی مادر مهم است. اما در عمل، اگر لازم باشد که یک پزشک کاتولیک حیاتی را به بهای حیاتی دیگر نجات دهد، معمولا" مطابق رویهء معمول پزشکی، زندگی مادر را نجات می دهد. مسیحیان غیر کاتولیک، و نیز پیروان ادیان دیگر و حتی مردم بی دین، هم ممکن است از این نظر حمایت کنند. دیگران مایلند که به هر مورد به صورت منفرد بنگرند و عوامل ذیربط در آن را مورد توجه قرار دهند: سلامتی مادر و خانواده (همان گونه در قانون 1967 نیز مورد نظر بود)، شرایط باردار شدن زن (تجاوز به عنف؟) و سن مادر (آیا مادر برای بچه دار شدن خیلی کم سن یا کمی مسن است؟). همچنین ممکن است این تصور به وجود آید که جامعه ای که بی درنگ سقط جنین را می پذیرد، بهای ناچیزی برای حیات قائل است، که در نتیجه احتمال دارد هدم حیات به سالمندان و معلولان نیز تعمیم یابد.

مرگ بی درد یا خودکشی از نظر آیین مسیح

مرگ بی درد، یا "مرگ خوب" موضوعی است که با طولانی شدن عمر هر چه بیشتر مورد بحث قرار می گیرد، اما این معمولا" به معنی مرگ بی درد به صورت داوطلبانه نیست. سؤال این است: آیا کسی که زندگی او مشقت بار و به طور غیر قابل تحملی دردناک شده است، حق دارد خواستار خاتمه زندگی خود شود؟ عوامل بسیاری باید مورد توجه قرار گیرد. اول به "حفظ مصنوعی زندگی" بپردازیم. می توان از ماشین های مختلف برای فعال نگاه داشتن قلب و شش ها، هنگامی که مغز مرده است، استفاده نمود. امروزه معدودند کسانی که معتقد باشند پزشکی که در این مورد توصیه می کند که باید ماشین ها را خاموش کرد، در حال "کشتن" بیمار است و سوگند بقراط را نقض می کند. بسیاری از مسیحیان استدلال می کنند که مردم مالک زندگی خود نیستند. زندگی نعمتی خداداد است و هیچ کس حق ندارد به آن خاتمه دهد. بدین دلیل است که هنوز بیشتر مسیحیان خودکشی را عملی نادرست تلقی می کنند. کسی که به مرحله ای می رسد که می کوشد دست به خودکشی بزند، محتاج ملایم تریم و محبت آمیزترین مراقبت هاست.
اما این اقدامات باعث نمی شود که آن عمل صحیح تلقی شود. به همین ترتیب، هر چقدر هم که مرگ بی درد مطلوب باشد، ممکن است گاهی به نظر برسد که حق خدا را گرفته و به انسان می دهد. مسیحیانی که نظر فوق را ندارند، باید با این سؤالات روبرو شوند: کدام مهمتر است، طول یا کیفیت زندگی؟ آیا اگر زندگی سراسر درد و تعب باشد، باید برای طولانی کردن آن دارو مصرف کرد؟ اگر توافق کنیم که از نقطه ای به بعد زندگی نباید ادامه یابد، چه کسی باید این تصمیم را بگیرد؟ آیا بیمار خود باید این تصمیم را بگیرد؟ اما ممکن است بیمار در خلال یک دوره درد یا افسردگی تصمیمی بگیرد که بعدا" تغییر دهد؛ در این صورت، آیا باید خویشاوندان بیمار برای او تصمیم بگیرند؟ اما این بدان معنی است که باید بار اضافی تصمیم گیری در مورد زندگی و مرگ را بر دوش کسانی بگذاریم که تحت فشار هستند؛ و فرض کنیم در میان بیمار وخویشان او هماهنگی وجود نداشته باشد؛ آیا این وضع موجب وحشت بیمار نخواهد شد؟ و بالاخره، نقش پزشک چیست؟
آیا این درست که این بار را به دوش آنها بگذاریم تا مجبور باشند مکررا" در این مورد تصمیم گیری کنند و از آن مهمتر، آیا بدین ترتیب، اعتماد بیمار به پزشک که به صورت حرفه ای متعهد به نجات بیمار است، تضعیف نمی گردد؟ به رغم این مسائل، امروزه بسیاری از مردم، از جمله بعض مسیحیان، بر این باورند که مرگ بی درد باید قانونی شود. انجمن مرگ بی درد داوطلبانه، در بریتانیا، مؤسسه معروفی است. در مطالبی که این مؤسسه منتشر ساخته نمونه هایی از درد و رنج های طولانی شده، ارائه گردیده است، که نظر این مؤسسه را قویا" تأیید می نماید. رهیافت این مؤسسه آن است که مرگ را جدی می گیرد، و اصرار دارد که مردم باید بتوانند با دقت و احترام خود را برای آن آماده سازند. بعض مسیحیان این گونه استدلالهای مربوط به مرگ بی درد را براحتی می پذیرند، و معتقدند که خدا تمایلی به تحمیل رنج و تعب غیر ضروری نداشته، و از تصمیم به جلو انداختن زمان مرگ خشمگین نمی شود. البته، در حال حاضر، همه اشکال مرگ بی درد غیر قانونی است. اما بعضی مردم از آن می ترسند که قانونی شدن مرگ بی درد داوطلبانه به عواقب وخیمی بینجامد. اگر قرار باشد برای بیمار فلج یا در حال اغماء تصمیمی گرفته شود، چه تضمینی وجود دارد که این گونه تصمیم گیریها به موارد عوارض پیری، اختلال مشاعر، معلولیت های سخت و غیر آن تعمیم نخواهد یافت؟ اگرچه ممکن است این احتمالی بعید باشد، ولی مستلزم بررسی جدی است.


منابع :

  1. حسین سلیمانی- مقاله سقط جنین در مسیحیت- فصلنامه باروری و ناباروری- پاییز 84

  2. ترور شانون (بخش مسیحیت) و معشوق ابن علی (بخش اسلام)- اخلاق در شش دین جهان- ترجمه محمدحسین وقار- انتشارات اطلاعات

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115541