سریه قیس به سوی صداء

صداء ناحیه ای در یمن بود. نمایندگان صداء در سال هشتم هجری نزد رسول الله (ص) آمدند. و سبب این مطلب آن بود که وقتی پیامبر در سال هشتم از جعرانه بازگشتند، قیس بن سعد بن عباده را به یمن گسیل فرمود و برای وی پرچمی سفید و پرچم سیاهی بست و به وی دستور داد تا در سرزمینهاى قبیله صداء پیشروى کند.
البته باید توجه کنیم که غرض پیامبر (ص) از ارسال این سریه و یا نظایر آن جنگ افروزی و خون ریزی و به اسارت در آوردن زنان و کودکان نبوده، بلکه هدف او ابلاغ نبوت و ارشاد مردم و دعوت ایشان بسوی حق و حقیقت بوده است. زیرا ایشان پیش از هر چیزی فرستاده خدا و نبی بودند و از اهم واجبات انبیاء و رسل، رساندن امر نبوت و رسالتشان به مردم است. حال اگر گروه مقابل حقیقت را می پذیرفتد. هیچ جنگی در نمی گرفت اگر نمی پذیرفتند فراخور احوالشان یا مجبور به کوچ می شدند یا در محل خود ساکن بوده و تنها به ماموران اسلام خراج می دادند و یا در صورتی که خطری از سوی ایشان متوجه مسلمین بود پیامبر (ص) دستور حمله به ایشان را صادر می فرمود. این روش پیامبر در ارسال سریه ها بود. پس اکثر این سریه ها برای تبلیغ بودند نه برای درگیری و جنگ. البته شکی نیست که برخی سریه ها وجود داشتند که با احتمال بالای جنگ شکل می گرفتند و علت این میزان احتمال درگیری آن بوده است که گروه مقابل نیروی نظامی ترتیب داده و در صدد در گیری نظامی بوده اند پس در مقابل ایشان چاره ای نبود مگر جنگ و کشتار. و این حق مسلم هر ملتی است که وقتی میبیند دشمنش آماده جنگ شده و میخواهد حمله کند در برابر او آماده شده و اگر یقین دارد که عدو در صدد دست اندازی است دست او را پیش از دراز شدنش به کشور و حریم زندگی مردم قطع کند. از آنچه گفته شد می خواهیم این نتیجه را بگیریم که پیامبر (ص) مانند برخی ملوک و پادشاهان به کشور گشایی نمی پرداخته و غرضش از فرستادن سریه ها توسعه ی ناحیه ی حکومتش نبوده است. بلکه هدف او تنها تبلیغ و ایجاد آگاهی و در برخی موارد ایجاد ثبات و امنیت در منطقه ی اسلامی بوده است.

بازگردیم به موضوع سریه ی قیس
قیس همراه چهار صد نفر در منطقه قناة اردو زد، مردى از صداء آمد و از مأموریت ایشان پرسید و چون دانست که برای چه آمده اند. شتابان به حضور پیامبر (ص) رفت و گفت من به نمایندگى از طرف قوم خود آمده ام، دستور فرماى این لشکر برگردد و من بر عهده مى گیرم که قوم خود را به حضور شما آورم و مسلمان شوند. پیامبر (ص) چنان کرد. اندکى بعد پانزده نفر از ایشان به حضور پیامبر آمدند. سعد ابن عباده گفت ای رسول خدا اجازه بده ایشان نزد من بیایند، حضرت اجازه داد و آنها نزد سعد رفتند. سعد به ایشان احترام کرده و به ایشان محبت کرد و آنها را اکرام نمود و ایشان را پوشانید. سپس بهمراه آنها نزد پیامبر آمد.آنها از سوى خود و قوم خود بیعت کردند و به سرزمین خود برگشتند و اسلام میان ایشان آشکار شد و صد نفر از ایشان در حجة الوداع همراه پیامبر (ص) بودند.
این مطلب را واقدی از بعضی مردم بنی مصطلق نقل کرده است. شاید آن مرد صدائی فوق الذکر «زیاد ابن حارث» بوده است. زیرا واقدى از قول ثورى، از عبدالرحمن بن زیاد بن انعم، از زیاد بن نعیم، از زیاد بن حارث صدائى نقل کرده است که مى گفت: به حضور پیامبر (ص) رفتم و گفتم: به من خبر رسیده است که لشکرى به سوى قوم من گسیل فرموده اى، لشکر را برگردان و من متعهد مى شوم قوم خود را مسلمان کنم، و پیامبر (ص) آن لشکر را برگرداند، و قوم من به حضور آن حضرت آمدند و پیامبر فرمود: تو میان قوم خود محترم هستى و گوش به فرمان تو هستند. گفتم: این از الطاف الهى و رسول خداست. و این زیاد بن حارث صدائى همان کسى است که در یکى از سفرها، پیامبر (ص) دستور فرمود اذان بگوید و او اذان گفت، سپس بلال آمد که اقامه بگوید. پیامبر فرمود: این برادر صدائى اذان گفت و هر کس اذان بگوید خودش اقامه هم مى گوید. در نقل دیگری آمده است که زیاد ابن حارث به پیامبر (ص) عرض کرد: آیا مرا بر آنها یعنی قوم وی امارت نمی دهی؟ حضرت فرمود: بلی، و نامه ای برای زیاد نوشت تا به سبب آن بر قومش امارت یابد. اما این گفتار ممکن است از یک جهت مشکل یابد زیرا در روایات از قول پیامبر (ص) آمده است که فرمود: انا لا نستعمل علی عملنا من اراده. یعنی: ما کسی را که از ما طلب امارت کند امیر نمی کنیم. این اشکال وجود دارد مگر اینکه بگوییم منظور حضرت (ص) از گفتار مذکور این است که هر که بخواهد از راه امارت به مال و منال برسد ما او را به امارت نمی رسانیم. پس اگر کسی غرضش از طلب امارت، خدمت به خلق باشد این مطلب خوبی است و این امر از دیدگاه اهل بیت مردود نمی باشد.


منابع :

  1. ابن سيد الناس- عیون الاثر- جلد 2

  2. سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)- جلد 26

  3. سعدبن منیع بغدادی- طبقات الکبری- جلد 1

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/119313