رابطه دین و انسان از نظر علامه طباطبایی

ضرورت و لزوم دین در زندگی انسان ها

دین از الفاظی است که بسیار بر زبان ها جاری می باشد و معمولا به کسی دیندار گفته می شود که خدایی برای جهان اثبات کند و برای خشنودی او، اعمال مخصوصی را انجام دهد. تردید نیست در اینکه هر یک از افراد انسان در زندگی طبعا به همنوعان خود گرائیده در محیط اجتماع و زندگی دسته جمعی اعمالی انجام می دهد و کارهائی که انجام می دهد از همدیگر بیگانه و بی رابطه نیستند و اعمال گوناگون وی مانند خوردن و نوشیدن و خواب و بیداری و گفتن و شنیدن و نشستن و راه رفتن و اختلاطها و معاشرتها در عین حال که صورتا از همدیگر جدا و متمیز می باشند با همدیگر ارتباط کامل دارند، هر کاری را در هر جا و به دنبال هر کار دیگر نمی شود کرد بلکه حسابی در کار است. پس اعمالی که انسان در مسیر زندگی انجام می دهد تحت نظامی است که از آن تخطی نمی کند و در حقیقت از یک نقطه مشخصی سرچشمه می گیرد و آن این است که انسان می خواهد یک زندگی سعادتمندانه داشته باشد که در آن تا می تواند کامروا بوده به خواسته و آرزوهای خود برسد.
به عبارتی دیگر تا می تواند نیازمندیهای خود را از جهت بقاء وجود به طور کاملتری رفع نماید. و از اینجاست که انسان پیوسته اعمال خود را به مقررات و قوانینی که به دلخواه خود وضع کرده یا از دیگران پذیرفته تطبیق می کند و روش معینی در زندگی خود اتخاذ می نماید، برای تهیه وسایل زندگی کار می کند زیرا تهیه وسایل زندگی را یکی از مقررات می داند، برای التذاذ ذائقه و رفع گرسنگی و تشنگی غذا می خورد و آب می آشامد زیرا که خوردن و آشامیدن را برای بقا سعادتمندانه خود ضروری می شمارد و به همین قرار... قوانین و مقررات نامبرده که در زندگی انسان حکومت می کند به یک اعتقاد اساسی استوارند و انسان در زندگی خود به آن نکته تکیه داده است و آن تصوری است که انسان از جهان هستی که خود نیز جزئی از آن است دارد و قضاوتی است که در حقیقت آن می کند و این مسئله با تأ مل در افکار مختلفی که مردم در حقیقت جهان دارند بسیار روشن است.
کسانی که جهان هستی را همین جهان مادی محسوس و انسان را نیز پدیده ای صد در صد مادی (که با دمیده شدن حیات پیدا و با مرگ نابود می شود) می دانند روششان در زندگی این است که خواسته های مادی و لذائذ چند روزه دنیوی خود را تامین کنند و همه مساعیشان در این راه مبذول است که شرائط و عوامل طبیعت را برای خود رام سازند و کسانی که مانند عامه بت پرستان جهان طبیعت را آفریده خدائی بالاتر از طبیعت می دانند که جهان به ویژه انسان را آفریده و غرق نعمتهای گوناگون خود ساخت تا از نیکیهای وی برخودار شوند اینان برنامه زندگی را طوری تنظیم می کنند که خوشنودی خدا را جلب کنند و موجبات خشم او را فراهم نیاورند چه اگر خدا را خوشنود کنند نعمت خود را برایشان فراوان و پاینده و اگر خشمگین سازند نعمت خود را از دستشان خواهد گرفت و کسانی که علاوه بر ایمان تنها به خدا برای انسان زندگانی جاودانی قائل بوده او را مسئول خوب و بد اعمالش می دانند و در نتیجه روز بازخواست و پاداش (روز قیامت) اثبات می کنند مانند مجوس و یهود و نصاری و مسلمین، در زندگی خود راهی را می خواهند بپیمایند که این اصل اعتقادی در آن مراعات شود و سعادت این سرا و آن سرا را تامین نماید.
مجموع این اعتقاد و اساس (اعتقاد در حقیقت انسان جهان) و مقررات متناسب با آن در مسیر زندگی مورد عمل قرار می گیرد دین نامیده می شود و اگر انشعاباتی در دین پیدا آید هر شعبه را مذهب می نامند مانند مذهب تسنن و مذهب تشیع در اسلام و مذهب ملکانی و مذهب نسطوری در مسیحیت. بنابراین هرگز انسان (اگر چه به خدا نیز معتقد نباشد) از دین (برنامه زندگی که بر اصل اعتقادی استوار است) مستغنی نیست. پس دین همان روش زندگی است و از آن جدائی ندارد. قرآن کریم معتقد است که بشر از دین گریزی ندارد و آن راهی است که خدای متعال برای بشر باز کرده که با پیمودن آن به وی برسند. منتهی امر کسانی که دین حق (اسلام) را پذیرفته به راستی راه خدا را میپیمایند و کسانیکه دین حق را نپذیرفته اند راه خدا را کج کرده عوضی گرفته اند. «ان لعنة‌ الله علی الظالمین* الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا؛ آگاه باشید لعنت خدا بر ستمکاران باد، کسانی که از راه دین خدا، مردم را برمی گردانند و خودشان آن را کج و معوج می خواهند و می پذیرند.» (اعراف/ 44- 45)

اسلام

ممکن است در هر اجتماعی و ملتی که به موجب قانون، وظایف هر فرد اجتماع، معین شده و به آن عمل می کنند، تصور شود که دیگر احتیاجی به دین نخواهد بود، ولی با دقت و تامل در احکام و مقررات اسلامی، خلاف این معنی ثابت می شود، زیرا دین اسلام، تنها به نیایش و ستایش خدا نپرداخته، بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان، دستورهای جامع و مقررات مخصوصی وضع فرموده است و جهان پهناور بشریت را به نحو حیرت آوری بررسی نموده، نسبت به هر حرکت و سکون فردی و اجتماعی انسان، مقررات مناسبی وضع کرده است و البته چنین دینی را جنبه تشریفاتی نمی شود داد. خدای متعال در قرآن کریم، دین اسلام را به کیفیتی که بیان شد، توصیف می فرماید و نیز یهودیت و نصرانیت را که تورات و انجیل، کتاب های آسمانی آن ها است و دارای احکام و مقررات اجتماعی می باشد، به همین نحو معرفی می فرماید، چنانکه فرموده: «و کیف یحکمونک و عندهم التوراة فیها حکمالله* انا انزلنا التوراة فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلموا للذین هادوا والربانیون و الاخبار؛ چگونه تو را به داوری می طلبند؟! در حالی که تورات نزد ایشان است، و در آن حکم خدا هست. ما تورات را نازل کردیم در حالی که در آن، هدایت و نور بود، و پیامبران، که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند، با آن برای یهود حکم می کردند، و (همچنین) علما و دانشمندان، به این کتاب که به آن ها سپرده شده و بر آن گواه بودند، داوری می نمودند.» (مائده/ 43- 44)
«و قفینا علی آثارهم بعیسی ابن مریم... و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور و مصدقا لما بین یدیه من التوراة... *و لیحکم اهل الانجیل بما انزل الله فیه...* و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه فاحکم بینهم بما انزل الله؛ و به دنبال آن ها (پیامبران پیشین)، عیسی بن مریم را فرستادیم... و انجیل را به او دادیم که در آن، هدایت و نور بود، و (این کتاب آسمانی نیز) تورات را، که قبل از آن بود، تصدیق می کرد، و هدایت و موعظه ای برای پرهیزگاران بود... و این کتاب (=قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق می کند، و حافظ و نگاهبان آن ها است، پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آن ها حکم کن.» (مائده/ 46- 48)
تورات و انجیل هم که فعلا در دست یهود و نصارا است، همین مطلب را تأیید می کند، زیرا در تورات، مقررات حقوقی و جزایی بسیار، موجود است و ظاهر انجیل نیز شریعت تورات را تایید و تصدیق می نماید. از بیان گذشته روشن می شود که دین در اصطلاح قرآن، همان روش زندگی است که انسان، گزیری از آن ندارد و فرقی که میان دین و یک قانون اجتماعی می توان یافت این است که دین از ناحیه خدای متعال است و قانون اجتماعی، مولود افکار مردم و به عبارت دیگر، دین میان زندگی اجتماعی مردم و پرستش خدای متعال و فرمانبرداری از وی پیوند می دهد ولی در قانون اجتماعی، اهتمامی به این پیوستگی نیست.

اثر نیک ارتباط با دین

دین در نتیجه پیوندی که میان زندگی اجتماعی انسان و پرستش خدای متعال داده است، در همه اعمال فردی و اجتماعی برای انسان، مسئولیت خدایی ایجاد کرده، انسان را در همه حرکات و سکنات خود مسئول (در نزد) خدای متعال می داند. چون خدای متعال، با قدرت و علم بی پایان خویش از هر جهت به انسان احاطه دارد و به هر گونه فکری که در سر بپروراند و رازی که در دل داشته باشد کاملا آگاه است و چیزی بر وی پوشیده نیست، به همین سبب، در عین این که دین (مانند قانون بشری) برای حفظ انتظامات، پاسبان گمارده و مقرراتی برای مجازات متخلفان و سرکشان وضع کرده، امتیاز دیگری نسبت به قانون بشری پیدا می کند و آن این است که دین، زمام مراقبت و نگهداری انسان را به دست یک پاسبان درونی می سپارد که در کار خود، هرگز غفلت و اشتباه نمی کند و از پاداش و کیفر آن نمی توان جان به در برد. خدای متعال درکلام خود می فرماید: «و هو معکم این ما کنتم؛ و هر جا باشید او با شما است.» (حدید/ 4) و می فرماید: «و الله بما یعملون محیط؛ و خداوند به آنچه عمل می کنند، احاطه (و آگاهی) دارد.» (انفال/ 47) و می فرماید: «و ان ربک لیوفینهم لما کلا اعمالهم؛ و پروردگارت اعمال هر یک را بی کم کاست به آن ها خواهد داد.» (هود/ 111)
اگر حال کسی را که در محیط قانون زندگی می کند، با کسی که در محیط دین به سر می برد مقایسه نماییم، مزیت و برتری دین برای ما کاملا واضح و آشکار خواهد شد، زیرا جامعه ای که همه افراد آن متدین باشند و وظایف دینی خویش را انجام دهند، چون در همه حال خدا را ناظر کارهای خویش می دانند از هرگونه بداندیشی نسبت به یک دیگر در امان هستند. بنابراین، عموم افرادی که در چنین محیطی به سر می برند از دست و زبان یکدیگر آسوده بوده، عمری را در نهایت خوشی و راحتی به سر خواهند برد و به سعادت جاویدان، نایل خواهند شد. امام در محیطی که فقط قانون بشری حکم فرما باشد، موقعی که پاسبان را ناظر کار خود می بیند، از کار خلاف خودداری می کند و در غیر این صورت، ممکن است به هر عمل خلافی دست بزند.
آری، در جامعه های اخلاقی تا اندازه ای آرامش قلبی فراهم است ولی همین اخلاق، خود موادی است دینی نه قانونی. دین مقدس اسلام یک برنامه عمومی و همیشگی است که از جانب خدای متعال برای زندگی انسان در هر دو جهان، به سوی خاتم پیغمبران نازل شده است تا در جامعه بشری به مورد اجرا در آید و کشتی انسانیت را از گرداب جهالت و بدبختی بیرون کشیده،‌ به ساحل نجات برساند. نظر به این که دین، برنامه زندگی است، ناگزیر نسبت به آنچه که با زندگی ارتباط دارد وظیفه ای برای انسان تشخیص داده و انجامش را از وی می خواهد. به طور کلی، زندگی ما با سه امر ارتباط دارد:
1- خدای متعال که ما آفریده او هستیم و حق نعمت او از هر حقی بزرگتر و وظیفه شناسی نسبت به ساحت مقدس او از هر واجبی واجب تر است.
2- خودمان.
3- همنوعان خودمان که ناگزیریم با آنان زندگی کنیم و کار و کوشش خود را با همکاری و دستیاری ایشان انجام دهیم.
بنابراین بر حسب دستور، ما سه وظیفه کلی داریم: وظیفه نسبت به خدا، نسبت به خود، نسبت به دیگران.

دین، فطری است

آدمی به حکم طبیعت و سرشت خدادادی خود، دین می خواهد، زیرا انسان در سیر زندگی، پیوسته برای تامین سعادت خود تکاپو و تلاش می کند و برای رفع نیازمندی های خود، دست به اسباب و وسایلی می زند که در مقاصد وی مؤثرند و بدون تردید همیشه سببی را می خواهد که مؤثر بوده و هیچ گاه مغلوب نشود و از طرف دیگر، در جهان طبیعت سببی نداریم که تأثیرش دایمی بوده و هرگز مغلوب و مقهور موانع نگردد. همین حقیقت که انسان به حسب فطرت برای سعادت خود سببی می خواهد که مغلوب نباشد و تکیه گاهی را طالب است که هرگز منهدم نشود تا زندگی خود را به وی ارتباط دهد و آرامش درونی واقعی پیدا کند، خواسته دین است، زیرا تنها خدای متعال است که در اراده خود هرگز مغلوب و مقهور نمی شود و عذر و قصور را بر وی راهی نیست و روش زندگی (ای) که ارتباط به خدای متعال داشته باشد، همان دین اسلام است و بس.
بنابراین، می توان گفت خواست غریزی انسان، یکی از بهترین دلایل است که اصول سه گانه دین «توحید، نبوت، معاد» را اثبات می کند، زیرا درک فطری (که لازمه ساختمان ویژه انسان می باشد) هرگز خطا می کند، چنان که انسان (مثلا) معنی دوستی را به معنی دشمنی اشتباه نمی کند و تشنگی را در احساس درونی خود به جای سیراب بودن نمی گیرد. درست است که انسان گاهی آرزو می کند که مانند مرغی بال و پرداشت و می پرید یا مثلا مانند ستاره ای بر فراز آسمان قرار داشت و طلوع و غروب می کرد ولی حقیقت این ها پنداری بیش نیست و غیر از این است که انسان از ته دل و جدا تکیه گاه واقعی برای سعادت خود یا راحتی و آسودگی مطلق یا یک زندگی به تمام معنی انسانی می خواهد و هرگز از این فکر، روگردان نمی شود و چنانچه سبب غیر مغلوبی (خدا) در جهان هستی نبود، انسان با نهاد بی آلایش خود به فکرش نمی افتاد و اگر راحتی و آرامش مطلق و غیر نسبی (که راحت و آرامش عالم آخرت است) وجود نداشت، انسان طبعا جویای آن نبود و اگر روش دینی که از راه نبوت به ما رسیده حق نبود، خواست آن در درون انسان نقش نمی بست.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- اصول عقاید و دستورات دینی- جلد 1 - 4 صفحه 79 و 231- 234

  2. سید محمدحسین طباطبایی- شیعه در اسلام- صفحه 19- 22

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/19669