نگاهی گذرا به آراء ملامحسن فیض کاشانی

فیض کاشانی

محمدبن شاه مرتضی بن شاه محمود، مشهور به ملامحسن یا فیض کاشانی، پس از ملاصدرا معروفترین حکیم نسل بعد از شیخ بهایی، میرداماد و میرفندرسکی است. او به سال 1600/1007 در شهر کاشان به دنیا آمد، چند سالی را در قم گذراند و سپس برای تکمیل تحصیلات خود به نزد ملاصدرا در شیراز رفت و بعدها هم با دختر او ازدواج کرد. او نزد میرداماد و شیخ بهایی نیز به تحصیل پرداخت اما با ملاصدرا پیوندهای بسیار نزدیکی داشت. درست همان طور که میرداماد تعدادی از شاگردان برجسته ای را تربیت کرد، که معروفترینشان ملاصدرا بود، ملاصدرا نیز به نوبه خود انبوهی از شاگردان مشهوری را پرورش داد که از میان آنها فیض کاشانی و ملا عبدالرزاق لاهیجی هر دو دامادان او، معروفترین آنها هستند.

اصالت کار ملاصدرا و پیروانش

اصالت کار ملاصدرا اساسا در یگانه ساختن و متحد کردن سه رکن دین رسمی (شرع)، تزکیه نفس تا حصول اشراق (کشف) و تبیین عقلی (فلسفه) در بینش کلی واحدی است که همه راههای آن به حقیقت واحدی ختم می شود. همه پیروان او با آنکه بر جنبه های مختلف فلسفه او تأکید داشتند، اما درصدد حفظ وحدتی که استادشان استقرار بخشیده بود، برآمدند. برای مثال، حکمای متأخری نظیر قاضی سعید قمی، ملاعلی نوری و آقاعلی زنوزی درصدد پیوند وحی و عقل برآمدند، و آقا محمد بیدآبادی و آقا محمدرضا قمشه ای به آشتی دادن عقل و عرفان برخاستند. دیگران هم راهی را که خود ملاصدرا هموار کرده بود، ادامه دادند و بر هماهنگی سه طریق فوق الذکر تأکید نمودند. ملامحسن فیض و حاج ملاهادی سبزواری (نامدارترین متفکر ایرانی قرن گذشته) به این گروه اخیر تعلق دارند. آثار ملامحسن بیانگر تلفیق هماهنگ شده عقل، وحی و عرفان است که البته به عنصر عقل تأکید کمتری شده است. شاید ملامحسن بیش از هر کس دیگر در عالم شیعی در برقراری هماهنگی کامل میان شریعت و طریقت توفیق داشته است.
نه تنها به دلیل اقدام او در هماهنگ سازی دیدگاههای باطنی و ظاهری، بلکه همچنین به دلیل سلوک مبتنی بر اخلاق روحانی او، اخلاقی که لازمه سیر و سلوک طریقت است، از جهات بسیاری می توان ملاصدرا را شیعی غزالی به شمار آورد. او حتی احیاء علوم الدین اثر مشهور غزالی را تحت عنوان المحجة البیضاء فی احیاء الاحیاء بازنگری کرد و احادیثی را از منابع شیعی جایگزین احادیثی ساخت که غزالی از منابع اهل سنت ارائه کرده بود.

آثار فیض

آثار ملامحسن چه به فارسی و چه به عربی متعدد است که در اینجا آنها را ذکر خواهیم کرد. از معروفترین تألیفات او حق الیقین؛ عین الیقین و علم الیقین در حکمت؛ الصافی، الوافی و الشافی در تفسیر قرآن و علم حدیث؛ مفاتیح الشریعة در فقه؛ التطهیر در اخلاق؛ جلاء العیون، زاد السالک، و کلمات مکنونه در تصوف؛ اصول المعارف در حکمت؛ رسالات متعددی در معانی باطنی اعمال عبادی، ادعیه گوناگون، علوم جزئی از قبیل هیئت؛ منتخباتی از رسائل اخوان الصفا، فتوحات المکیه ابن عربی و مثنوی جلال الدین رومی و حواشی بر آنها؛ و مجموعه بزرگی از اشعاری که بیشتر ابیات آنها را ابیاتی با حال و هوای صوفیانه تشکیل می دهند. آثار او، اعم از نثر و نظم، از محبوبیت بسیاری در ایران برخوردار است و تعالیم اخلاقی و اجتماعی او توجه خاصی را در چند دهه اخیر جلب کرده است.

تلفیق حکمت و تعالیم شیعی

افکار ملامحسن بیانگر آخرین درجه تلفیق و ائتلاف حکمت و مذهب تشیع است. از قرنها پیش و از دوره فارابی و ابن سینا، حکمت در ایران در همین سمت حرکت کرده بود. سهروردی مقتول، معرفت را اشراق فردی و از طریق هدایت سماوی یا "فرشته نگهبان" دانست و با این کار گامی بلند برداشت. ملاصدرا به تبعیت از سهروردی، عقل کلی را مناط معرفت قرار داد. ملامحسن گام بلندتری در این مسیر برداشت و همین عقل کلی را با ائمه شیعه، که تجلی و مظاهر نور محمدی اند و به عقول معصوم موسومند، یکی دانست. فقط از طریق اتحاد با آنها که همان اتحاد با عقول محض باشد، می توان به معرفت نهایی دست یافت.

محتوای کتاب کلمات مکنونه

یکی از رسائل مهم ملامحسن که در آن عرفان، حکمت و شرع به نحو خاصی به هم آمیخته اند، کلمات مکنونه می باشد که ملمع عربی و فارسی است. این رساله، ادوار کامل عرفان نظری را به طرزی مورد بحث قرار می دهد که مباحث آن شاهدی گویا از جامعیت بینش کلی ملامحسن است.
1- حقیقت و هستی محض: آغاز این رساله خواننده را مطمئن می سازد که هیچ راهی برای دستیابی به کنه حقیقت وجود ندارد، چرا که حقیقت بر همه چیز محیط است و همه چیز تجلی حقیقت است، لکن فقط خواص می دانند که چه می بینند. هستی همانند نور است، اما چون نقطه مقابل هستی، بسان تاریکی که نقطه مقابل نور است در این عالم موجود نیست، انسان نمی تواند به سادگی نسبت به هستی معرفت حاصل کند. خداوند از فرط نور خود (از دیدگان) پنهان است؛ هیچ حجابی خداوند را نمی پوشاند، چرا که هر حجابی قید و بند است و خداوند ورای همه قید و بندهاست. هستی حقیقتی است که قائم به خود است، حال آنکه هر چیز دیگر قائم به اوست. هستی فقط یک مفهوم ذهنی نیست، بلکه معنای هستی در ذهن به واسطه بازتاب خود هستی در ذهن است.
2- اسماء و صفات الهی: اسما و صفات الهی گرچه در میان خود متمایز از یکدیگرند، اما عین ذات اویند. به همین قیاس، انواع موجودات در عقل الهی که همان ماهیات یا اعیان ثابته باشند، به یک اعتبار با ذات او یکی هستند و به اعتبار دیگر متمایز از ذات اویند. هر موجودی قائم به یکی اسمای الهی است و حقیقت وجودی هر موجودی، ذکر همان اسم است. اعیان ثابته دارای دو وجهند: از یکسو، آیینه هایی هستند که حق در آنها تافته و اعیان ثابته ناپیدا، و حق آشکار شده و تجلی کرده است؛ و از سوی دیگر، حق آیینه ای است که اعیان ثابته در آن تافته و حق ناپیدا، و اعیان ثابته تجلی کرده اند. این دو وجه با دو ساخت یا قالب تفکر، یعنی یکی حق و دیگری خلق، نیز تناظر دارد. عارف کامل هر دو آیینه را در نظر دارد. او عالم را به منزله آیینه ای می بیند که هم عالم و هم حقیقت در آن تابیده است.
ملامحسن حکما را اندرز می دهد که گامی بیشتر در از میان برداشتن خود بردارند؛ تا بدانجا که جز حقیقت چیزی نماند.
3- کیفیت خلق عالم: ملامحسن به تبع برخی از صوفیان نخستین، عالم را هر لحظه در باز آفریده شدن (خلق مداوم) می بیند؛ به طوری که فقط تداومی از آن پیداست. تداوم واقعی، تداومی "عمودی" میان حق و مظاهر حق است، نه تداومی "افقی" و "جوهری" میان اجزا و موارد عالم خلق. عالم به جوی آبی می ماند که گرچه به ظاهر مستمر و قائم به ذات است، اما دمادم تغییر می پذیرد؛ ذرات آب مدام نابود می شوند و ذرات تازه ای جای آنها را می گیرند.
خلق عالم یا افاضه وحدت در کثرت بلاواسطه صورت تحقق نمی پذیرد بلکه (این امر) از طریق اسمای الهی صورت می گیرد؛ (بدین معنا که) هر موجودی تجلی اسم خاصی است. اسم الله، رب الارباب همه اسماء است و تجلی این اسم، انسان کامل است. با آنکه مراحل تکوین بسیار است.، اما ملامحسن پنج حضرت را به نشانه مراحل اصلی ذکر می کند. در حضرت اول، ذات الهی قرار دارد که ورای همه تمایزها و تعینات است؛ حضرت دوم، حضرت اسما است که مظاهر حق در عالم الوهیتند؛ حضرت سوم، حضرت افعال الهی و عالم ارواح است که مظاهر حق در عالم ربوبیت اند؛ در حضرت چهارم، عالم "تصورات" و خیال قرار دارد که تجلی حق در عالم صور متغیره است؛ و در حضرت پنجم، عالم محسوس قرار دارد که تجلی حق در صور متعینه (کونیه) است. هرچه در عالم محسوس است، مثال و صورتی از عالم خیال است؛ و حال آنکه هر چه در عالم خیال است، مثال و صورتی از عالم ربوبیت است؛ و هرچه در حضرت ربوبیت است، صورت یکی از اسمای الهی بوده و هر اسمی وجهی از ذات متعال الهی است.
4- نفس انسان و کارکردهای آن: انسان در میان مخلوقات تنها موجودی است که می تواند حجابها را کنار زند و به منشأ الهی اشیا و امور واصل شود. او را نفس جزئیه ای است که با جسم او به وجود می آید؛ نفسی که مستقل از ماده است، و نیز دارای نفس کلیه ای است که پیش از ابدان وجود داشته و تنها به خواص روحانی متجلی می شود. علاوه بر این، انسان دارای نفس نباتی است که مرکب از قوای جذب، دفع، هضم، نشو و نما و بقاست و مرکز این نفس، جگر است؛ او دارای نفس حیوانی هم هست که شامل قوای حواس پنجگانه است و مرکز آن قلب ایت؛ و نیز دارای نفس ناطقه قدسیه ای است با قوای فکر و ذکر؛ و (سرانجام) دارای نفس کلیه الهیه ای است که مشتمل بر قوه وصول به مرتبه فنا فی الله است؛ لکن همگان دارای این نفس نیستند.
غایت هر انسان باید این باشد که استعدادهای بالقوه درون خود را زنده و بیدار کند تا موانع عرضی از سر راه او برداشته شود و او با انسان کامل، که تجلی اسم اعظم است، متحد و یگانه گردد. آن گاه او خواهد توانست که هستی مطلق را مشاهده نماید و به موجب آن هدف خلقت را دریابد و به حقیقت سراسر عالم پی ببرد.
5- مظاهر انسان کامل در نبوت و ولایت: انسان کامل یا از انبیا یا از اولیاست. نبوت مطلق، مقام اعلی، "صورت" کامل وحدت، نخستین قلم و قطب الاقطاب است که اتکای همه انبیا و اولیا بدوست. بعد باطنی این نبوت، ولایت مطلق است. ملامحسن، نبوت مطلق را با نور محمدی و ولایت مطلق را با نور علوی یکی می داند. نبوت همه انبیا مبتنی و متکی بر نبوت مطلق و ولایت تمامی اولیا متکی بر ولایت مطلق است. نبوت با آدم (ع) آغاز شده و با پیامبری محمد (ص) به ذروه کمال رسیده است. ولایت هم سیر مراتب کمال را به تدریج پیموده، تا به امام دوازدهم مهدی (عج) ختم شده است. نبوت مطلق خزانه همه کمالات ممکن است و سراسر آفاق، تجلی و مظاهر کیفیات مکنونه این گنجینه اند.

سرچشمه عرفان و حکمت

عرفان و اشراق هم ثمره شجره نبوتند. ملامحسن بر این نکته تأکید می کند که حکمت اساسا از روح مقدس انبیا سرچشمه گرفته است؛ با این حال، این حکمت توسط انسانهای ادوار قبل تحریف و به غلط تفسیر شده (مراد فلاسفه مشائی و دیگر مکاتب متأخر فلسفه یونانی است) اما فقط در پرتو نور وحی پیامبر اسلام و خاندان او حیات دوباره یافته است.
بنابراین، هر که طالب آشنایی با این حکمت است باید دست در دامان انبیا و اولیای زند و این امر فقط از طریق ذکر و تفکر و تزکیه قلب قابل حصول است. تنها آن کسی که این راه را بپیماید و حکیمی واقعی شود، می تواند جانشین واقعی انبیا و اولیا باشد.


منابع :

  1. سیدحسین نصر- سنت عقلانی اسلامی در ایران- صفحه 386-382

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/19879