ماهیت مرگ از نظر قرآن کریم

یکی از اصول جهان بینی اسلامی که از ارکان ایمانی و اعتقادی دین اسلام است، اصل ایمان به زندگی جاوید و حیات اخروی است. ایمان به عالم آخرت شرط مسلمانی است، یعنی اگر کسی این ایمان را از دست بدهد و انکار کند از زمره مسلمانان خارج است.
پیامبران الهی - بدون استثناء - پس از اصل توحید، مهمترین اصلی که مردم را به آن متذکر کرده اند و ایمان به آن را از مردم خواسته اند، همین اصل است که در اصطلاح متکلمان اسلامی به نام "اصل معاد" معروف شده است.
در قرآن کریم به صدها آیه برمی خوریم که به نحوی از انحاء درباره عالم پس از مرگ و روز قیامت و کیفیت حشر اموات و میزان و حساب و ضبط اعمال و بهشت و جهنم و جاودانگی عالم آخرت و سایر مسائلی که به عالم پس از مرگ مربوط می شود بحث کرده است، ولی در دوازده آیه رسما پس از ایمان به خدا از "ایمان به روز آخر" یاد کرده است.
مرگ چیست؟ آیا مرگ نیستی و نابودی و فنا و انهدام است یا تحول و تطور و انتقال از جایی به جایی و از جهانی به جهانی؟ این پرسشی است که همواره برای بشر مطرح بوده و هست و هر کس مایل است پاسخ آن را مستقیما بیابد و یا به پاسخی که داده شده ایمان و اعتقاد پیدا کند. ما مسلمانان به حکم اینکه به قرآن کریم ایمان و اعتقاد داریم پاسخ این پرسش را از قرآن کریم می گیریم و به آنچه در این زمینه گفته است ایمان و اعتقاد داریم. قرآن کریم پاسخ ویژه ای با تعبیر خاصی درباره ماهیت مرگ دارد. قرآن در این مورد کلمه "توفی" را به کار برده و مرگ را توفی خوانده است. توفی و استیفاء هر دو از یک ماده اند (وفاء). هرگاه کسی چیزی را به کمال و تمام و بدون کم و کسر دریافت کند و به اصطلاح آن را استیفاء نماید، در زبان عربی کلمه توفی را به کار می برند. "توفیت المال" یعنی تمام مال را بدون کم و کسر دریافت کردم. در چهارده آیه از آیات قرآن کریم این تعبیر در مورد مرگ آمده است. از همه آنها چنین استنباط می شود که مرگ از نظر قرآن تحویل گرفتن است، یعنی انسان در حین مرگ، به تمام شخصیت و واقعیتش در تحویل مأموران الهی قرار می گیرد و آنان انسان را دریافت می کنند. از این تعبیر قرآن مطالب زیر استنباط می شود:
الف. مرگ نیستی و نابودی و فنا نیست، انتقال از عالمی به عالم دیگر و از نشئه ای به نشئه دیگر است و حیات انسان به گونه ای دیگر ادامه می یابد.
ب. آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل می دهد و "من" واقعی او محسوب می شود، بدن و جهازات بدنی و هر چه از توابع بدن به شمار می رود نیست، زیرا بدن و جهازات بدنی و توابع آنها به جایی تحویل نمی شوند و در همین جهان تدریجا منهدم می گردند. آن چیزی که شخصیت واقعی ما را تشکیل می دهد و "من" واقعی ما محسوب می شود، همان است که در قرآن از آن به "نفس" و احیانا به روح تعبیر شده است.
ج. روح یا نفس انسان که ملاک شخصیت واقعی انسان است و جاودانگی انسان به واسطه جاودانگی اوست از نظر مقام و مرتبه وجودی در افقی مافوق ماده و مادیات قرار گرفته است. روح یا نفس، هر چند محصول تکامل جوهری طبیعت است، اما طبیعت در اثر تکامل جوهری که تبدیل به روح یا نفس می شود، افق وجودی اش و مرتبه و مقام واقعی اش عوض می شود و در سطح بالاتری قرار می گیرد، یعنی از جنس عالمی دیگر می شود که عالم ماورای طبیعت است. با مرگ، روح یا نفس به نشئه ای که از سنخ و نشئه روح است منتقل می شود و به تعبیر دیگر، هنگام مرگ، آن حقیقت مافوق مادی بازستانده و تحویل گرفته می شود. قرآن کریم در برخی آیات دیگر که درباره خلقت انسان بحث کرده و مربوط به معاد و حیات اخروی نیست، این مطلب را گوشزد کرده که در انسان حقیقتی هست از جنس و سنخ ماورای جنس آب و گل. درباره حضرت آدم (ع) می فرماید: «و نفخت فیه من روحی؛ از روح خود در او دمیدم» (حجر/29).
با مشخص شدن ماهیت مرگ، بی پایه بودن اعتراضها برملا میگردد، درحقیقت این اعتراضها از نشناختن انسان و جهان، به عبارت دیگر از یک جهان بینی ابتر و ناقص پیدا میشود. الحق اگر مرگ پایان زندگی باشد، دیگر میل و آرزوی جاویدان ماندن فوق العاده رنج آور است، و چهره مرگ در آینه اندیشه روشن و دور نگر انسان بی نهایت وحشت زا است. و البته کسی که دنیا را مدرسه و دارالتکمیل بداند و به حیات دیگر و نشئه دیگر مؤمن باشد، دیگر زبان به اعتراض نمی گشاید که یا نمی باید ما را به دنیا بیاورند یا اکنون که آورده اند نباید بمیرم، چنانکه خردمندانه نیست کسی بگوید طفل یا نباید به مدرسه فرستاده شود و یا اگر به مدرسه رفت هیچوقت نباید مدرسه را ترک گوید.


منابع :

  1. مرتضی مطهری - زندگی جاوید یا حیات اخروی - صفحه 10-2

  2. مرتضی مطهری- عدل الهی- ص 235

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/2620