شفاعت در مکتب امام حسین علیه ‌السلام

قرآن کریم و مکتب حسینی ریسمان هایی هستند که قدرت دارند بشر را از چاه نگونبختی به اوج سعادت بالا برند، یکی حبل من الله و دومی حبل من الناس است ولی اگر کسی از این دو حبل الهی سوء استفاده نمود، جرم از ریسمان نیست، علت این است که او در سر سودای بالا رفتن نداشته است و البته چنین مردمی به وسیله قرآن و مکتب حسینی به قعر دوزخ برده می شوند و این حقیقت در جهان دیگر چنین مجسم می گردد که به فرمان قرآن و امامان به دوزخ افکنده می شوند، و این است معنی قسیم الجنة و النار بودن.
در روایت از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «ان القرآن شافع مشفع، و ما حل مصدق؛ قرآن شفیعی است که شفاعتش پذیرفته است و سعایت کننده ای است که سعایتش پذیرفته می شود.» حقیقتا تعبیر عجیبی است. می فرماید: قرآن کریم، هم شفیع مؤمنان و نیکوکاران است به بهشت سعادت و هم خصم کافران و مجرمان است به سوی دوزخ، واسطه ای است که آنان را به بهشت برین و اینان را به دوزخ می کشاند. و نیز در روایات داریم که امام حسین (ع) در آخرت از خلق کثیری شفاعت می کند علتش این است که در این جهان، مکتب امام حسین (ع) بیش از هر مکتبی موجب احیاء دین و هدایت مردم شده است.
البته شفاعت امام حسین (ع) به این صورت نیست که بر خلاف رضای خدا و اراده او چیزی را از خدا بخواهد. شفاعت او دو نوع است: یک نوع آن همین هدایت هایی است که در این جهان ایجاد کرده است و در جهان دیگر مجسم می شود. امام حسین (ع) شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافته اند، او شفیع کسانی نیست که مکتبش را وسیله گمراهی ساخته اند. از این نکته نباید غفلت ورزید که همانطوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافته اند و گروهی گمراه شده اند، از مکتب امام حسین (ع) نیز گروهی هدایت شده و گروهی گمراه گشته اند و این مربوط به خود مردم است. اگر کسی گمان کند که تحصیل رضا و خشنودی خدای متعال راهی دارد و تحصیل رضا و خشنودی فرضا امام حسین (ع) راهی دیگر دارد و هر یک از این دو، جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمین کند، دچار ضلالت بزرگی شده است.
در این پندار غلط چنین گفته می شود که خدا با چیزهایی راضی می شود و امام حسین (ع) با چیزهایی دیگر، خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، راستی، درستی، خدمت به خلق و به والدین و امثال اینها و با ترک گناهان از قبیل دروغ، ظلم، غیبت، شرابخواری و زنا راضی می گردد ولی امام حسین (ع) با این کارها کاری ندارد، رضای او در این است که مثلا برای فرزند جوانش علی اکبر (ع) گریه و یا لااقل تباکی کنیم، حساب امام حسین از حساب خدا جداست.
به دنبال این تقسیم چنین نتیجه گرفته می شود که تحصیل رضای خدا دشوار است، زیرا باید کارهای زیادی را انجام داد تا او راضی گردد ولی تحصیل خشنودی امام حسین (ع) سهل است، فقط گریه و سینه زدن و زمانی که خشنودی امام حسین (ع) حاصل گردد او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت می کند و کارها را درست می کند، حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فی سبیل الله که انجام نداده ایم همه تصفیه می شود و گناهان هر چه باشد با یک فوت از بین می رود! اینچنین تصویری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلکه شرک در ربوبیت است و به ساحت پاک امام حسین (ع) که بزرگ ترین افتخارش "عبودیت" و بندگی خداست نیز اهانت است. همچنانکه پدر بزرگوارش از نسبتهای "غلاة" (کسانی که نسبت به مقام ائمه معصومین علیهم السلام مبالغه می کنند) سخت خشمگین می شد و به خدای متعال از گفته های آنها پناه می برد. 
ما اگر بخواهیم درباره شفاعت شفعا چنین اعتقادی داشته باشیم و بگوییم خدا یک دستور دارد، یک قانون دارد، یک رضایت دارد، امام حسین دستور و قانون و رضایت دیگری دارد، خدا یک دستگاه دارد، امام حسین دستگاه دیگری، دستگاه خدا یک حساب دارد، دستگاه امام حسین حساب دیگری، و آنجا مطلب به شکل دیگری است، بعد بگوییم ما که دستمان به خدا نمی رسد، آنجا کار خیلی مشکل است، می آییم امام حسین را که به یک چیزهای سهل و ساده ای راضی می شود (شفیع قرار می دهیم) خدا به انسان می گوید نماز، روزه، جهاد با نفس، اخلاق پاک، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، کارهای خیلی سخت، امام حسین بر عکس، یک دستگاه خیلی ساده ای دارد، با یک روضه ای گرفتن و یک دانه اشکی ریختن و یک چند تا سینه زدن و خلاصه در چند روز دهه عاشورا سهل و ساده می شود همه قضایا را صاف کرد، ما به جای اینکه از در خدا وارد بشویم که در خیلی سخت و مشکلی هست از در امام حسین وارد می شویم، بعد امام حسین خودش می رود آنجا کارها را درست می کند، اگر چنین اعتقادی داشته باشیم به خطا رفته ایم. این جور اعتقاد به شفاعت امام حسین قطعا باطل است، یعنی از نوع اعتقاد به شفاعتی است که بت پرستها درباره بت ها داشتند.
همان طوری که در آنجا بت ها تقصیری نداشتند و این تقصیر متوجه خود بت پرست بود، در این گونه اعتقاد هم بدیهی است که امام حسین مسؤول نیست، این تقصیر متوجه آن کسی است که چنین اعتقادی دارد. ولی اگر کسی اعتقادش به شفاعت این باشد که خیر، امام حسین اصلا بدون اجازه و رضایت خدا محال است شفاعت کند، بعلاوه او کارش حساب دارد، «و هم یعلمون» است، «الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا؛ مگر (شفاعت) آن کس که خدای رحمان به او اذن دهد و از گفته او راضی باشد.» (طه/ 109) است، خود شفاعتش به اجازه خداست، در یک کلمه ای که بخواهد شفاعت کند باید اول برایش محرز باشد که خدا رضایت می دهد که این حرف را بزند «الا من اذن له الرحمن و قال صوابا؛ مگر کسی که خدای رحمان به او اذن دهد و صواب را گوید.» (نبأ/ 38) یا «لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا؛ در آن روز شفاعت سودی نبخشد مگر کسی که خداوند به او اذن دهد و از گفته او راضی باشد.» (طه/ 109) چنین اعتقادی درست است.
امام حسین آنجا خودش را به این صورت می بیند. خدا او را برانگیخته است، همان طوری که در دنیا خدا پیغمبران را برانگیخت برای اینکه مردم را هدایت کنند و نجات بدهند. مگر پیغمبران خودشان برانگیخته شدند؟ در دنیا چگونه است؟ آیا در دنیا این پیغمبران بودند که رفتند خدا را برانگیختند و وادار کردند که خدایا بیا ما را بفرست برای هدایت این مردم، یا این خدا بود که پیغمبران را مبعوث کرد و فرستاد برای هدایت مردم و اینها وسیله ای بودند که خدا برانگیخت برای هدایت مردم؟ در مغفرت آن عالم هم عینا قضیه از این قرار است. این خداست که شفعا را بر می انگیزاند و مأمورشان می کند که شما از من مغفرت بخواهید برای چنین کسان تا من مغفرت خودم را شامل حال آنها کنم، که این هم حسابی دارد که مغفرت الهی جز از مجرای اشخاصی که به وسیله آنها هدایت شده اند و جز از مجرای انسان های کامل که باب خداوند هستند نیست، ولی به هر حال این خداست که اینها را برای شفاعت بر می انگیزاند. این است که قرآن می گوید: «قل لله الشفاعة جمیعا؛ اصلا شفاعت از آن خداست.» (زمر/ 44) شما خیال می کنی که شما شفیع را برای شفاعت بر می انگیزانی، آن خداست که شفیع را برای شفاعت برانگیخته است. اگر او شفیع را برنیانگیزاند محال است او شفاعت کند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 295-294 و 303-302

  2. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 5 صفحه 95-93

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/26909