منابع شناخت

یکی از بحثهای مربوط به شناخت، بحث "منابع شناخت" است که با بحث  ابزار شناخت" قرابت و نزدیکی دارد و متمم آن است. بحث دیگری داریم به نام "درجات و مراحل شناخت" که این بحث هم با این دو بحث خیلی نزدیکی دارد. به طور کلی همه بحثها با یکدیگر مرتبط است گو اینکه بعضی با بعض دیگر قرابت بیشتری دارد. شاید بهتر بود که ما پیش از بحث ابزار شناخت، بحث منابع شناخت را مطرح می کردیم، یعنی از نظر فنی بهتر بود و الا نتیجتا فرق نمی کند.
اگر به اصطلاح بخواهیم فنی بحث کنیم، اینچنین باید بگوییم که پس از اینکه ثابت شد که انسان در ابتدای تولد هیچ شناختی ندارد (نه تنها از نظر قرآن، از سایر دیدگاهها هم به استثنای نظریه معروف افلاطونی و قسمتی از نظریات دکارتی انسان در آغاز تولد چیزی نمی داند مگر بالقوه.) «اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا؛ شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستید.» (نحل/ 78)، ولی امکان به دست آوردن شناخت را دارد، قهرا این سؤال مطرح می شود که انسان از کجا و چه منبعی و چه منشأیی، و با چه ابزار یا ابزارهایی، شناخت ممکن را کسب می کند؟ این است که می گوییم بهتر بود اول از منابع می گفتیم.
پس از اینکه ثابت شد که انسان در ابتدای تولد هیچ شناختی ندارد. «اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا؛ و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هیچ چیز نمى دانستید.» (نحل/ 78) ولی امکان به دست آوردن شناخت را دارد قهرا این سؤال مطرح می شود که انسان از کجا و چه منبعی و چه منشأیی، و با چه ابزار یا ابزارهایی،شناخت ممکن را کسب می کند؟ منابع شناخت انسان گوناگون است.
یکی از منابع شناخت، طبیعت است. طبیعت یعنی عالم جسمانی، عالم زمان و مکان، عالم حرکت، همین عالمی که در آن زیست می کنیم و با حواس خودمان با آن در ارتباط هستیم. کمتر مکتبی است که طبیعت را به عنوان یک منبع شناخت قبول نداشته باشد، ولی هم در قدیم و هم در حال حاضر، علمایی بوده و هستند که طبیعت را منبع شناخت نمی دانند.
منبع دیگری که محل بحث است همان نیروی عقل و خرد انسان است. طبیعت به عنوان یک منبع بیرونی برای شناخت مورد قبول است. آیا انسان منبع درونی هم برای شناخت دارد یا نه؟ که همان مسئله عقل، فطریات عقلی و مستقلات عقلیه است. مکتبهایی می گویند یک چنین منبع درونی داریم و مکتبهایی آن را نفی می کنند. بعضی از مکتبها به عقل مستقل از حس قائلند و بعضی مکتبهای دیگر به عقل مستقل از حس قائل نیستند که این در بحثهای آینده ما آشکار می شود.
منبع سوم همان قلب و دل می باشد. مسلما هیچ مکتب مادی این منبع را قبول ندارد و به رسمیت نمی شناسد، زیرا اگر ما دل را منبع بدانیم (در حالی که انسان در ابتدا که متولد می شود هیچ چیز نمی داند و در دل او چیزی وجود ندارد) و قبول کنیم که به دل پاره ای الهامات می شود (که وحی درجه کامل آن است) این مساوی با قبول کردن جهانی ماوراء جهان ماده و طبیعت است، چون طبیعت آن نوع الهامات را نمی تواند به انسان بکند.
سنخ الهام، سنخ ماورائی است. آنگاه باید بحث ابزار شناخت را به این شکل طرح کنیم: یکی از ابزار حواس است، ولی حواس، ابزاری برای منبع طبیعت است. با این ابزار است که انسان شناخت را از طبیعت می گیرد. ابزار دوم شناخت، استدلال منطقی، استدلال عقلی (آنچه که منطق آن را قیاس یا برهان می نامد) می باشد که یک نوع عمل است که ذهن انسان آن را انجام می دهد. ابزار دوم زمانی معتبر است که ما عقل را به عنوان یک منبع بشناسیم. کسانی که منبع را منحصر به طبیعت می دانند و ابزار را منحصر به حواس، منبع عقل را انکار می کنند و قهرا ارزش ابزار قیاس و برهان را نیز انکار می کنند. تا به منبع عقل اعتراف نداشته باشیم نمی توانیم به ابزار قیاس و برهان اتکا کنیم، یعنی آن را به عنوان یک ابزار شناخت بشناسیم. منبع سوم، قلب یا دل است که ابزار آن را باید عمل تزکیه نفس بدانیم. قلب و دل انسان منبعی است که با ابزاری به نام تزکیه نفس می توان از آن استفاده کرد. در میان علمای امروز علمائی که مادی فکر می کنند این منبع و این ابزار را قبول ندارند و علمائی که الهی فکر می کنند به این منبع و این ابزار فوق العاده ایمان دارند. مثلا برگسون از این قبیل است، ویلیام جیمز فیلسوف معروف آمریکائی و عده بسیار زیاد دیگر به این منبع و به این ابزار اعتقاد و ایمان دارند.
قرآن نیز به منبع بودن دل برای شناخت در آیات خود اشاره نموده است مانند: اسلام صریح می گوید: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ تقوا داشته باشید، می بینید مایه تمیز در دل شما پیدا می شود.» (انفال/ 29) پاک باشید، خودتان را منزه نگه دارید، خدای متعال به دل شما نور می پاشد، مایه تمیز دادن حق از باطل به شما می دهد. در آیه دیگر می فرماید:«و الذین اهتدوا زادهم هدی؛ کسانی که مهتدی هستند خدا بر هدایتشان می افزاید.» (محمد/ 17) تو یک قدم به سوی خدا بردار خدا یک قدم بزرگتر به سوی تو برمی دارد:«زادهم هدی.»
در آیات قرآن و کلمات پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار در این زمینه مطالب بسیاری هست. شیعه و سنی بالاتفاق این موضوع را روایت کرده اند که پیغمبر فرمود: «من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛ اگر بشر بتواند چهل صباح خود را خالص از هر انگیزه ای جز خدا کند، دونش فقط، با خدا زندگی کند و بس، و با هیچ چیز دیگر جز خدا نباشد (برونش با عالم و طبیعت است، با جامعه و انسانها است ولی در درون خودش با شکم و شهوت و مقام زندگی نکند و هیچ انگیزه ای جز خدا نداشته باشد) چشمه هایی از حکمت از قلبش به زبانش جاری می شود.» پس اسلام جزء گروهی است که منبع دل و ابزارش که تزکیه نفس است را به رسمیت می شناسند. یک منبع دیگر که مخصوصا امروزه به آن اهمیت می دهند و قرآن نیز به آن اهمیت زیادی داده است تاریخ است، یعنی از نظر قرآن غیر از طبیعت و عقل و دل، یک منبع دیگر هم برای شناخت وجود دارد که آن عبارت از تاریخ است. قرآن به طور صریح و قاطع تاریخ را برای مطالعه عرضه می دارد. پس تاریخ هم خودش یک منبع برای شناخت است. در این زمینه ما در قرآن آیاتی داریم، مانند: «قل سیروا فی الارض؛ بروید در زمین گردش کنید.» (انعام/ 11- نمل/ 69- عنکبوت/ 20- روم/ 42)  «افلم یسیروا فی الارض؛ چرا اینها در زمین گردش نمی کنند؟» (غافر/ 82- محمد/ 10) یعنی بروید آثار تاریخی را مطالعه کنید و بعد ببینید که زندگی و جامعه بشر چه تحولات تاریخی پیدا کرده است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- شناخت- صفحه 61-60 و 78-72 و 66-60

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/28818