عبوسی و رویگردانی از نابینا

داستان پیامبر (ص)

آیاتی از آغاز سوره ی عبس حاکی است که پیامبر گرامی (ص) از فرد نابینایی روی برگردانیده و به تبلیغ سران قریش پرداخت و وحی الهی بر توبیخ او فرود آمد؛ در این صورت سؤال می شود که این تبعیض و در تبلیغ و آن عتاب چگونه با عصمت او سازگار است؟ پاسخ: بزرگ ترین دستاویز مخالفان عصمت پیامبر بزرگوار (ص)، پس از آیه ی سوره ی فتح، نخستین آیات از سوره ی عبس است. در آنجا پیامبر گرامی (ص) (البته از نظر مخالفان عصمت)، به خاطر چهره درهم کشیدن و روی گردانیدن از فرد نابینا و توجه به سران شرک، مورد عتاب قرار گرفت، عتابی که حاکی از انجام کار غیر صحیح و نادرست می باشد. برای روشن شدن مقصود مستدل، و توضیح مفاد آیات، نخست متون آیات مورد نظر را می آوریم آنگاه به تجزیه و تحلیل آنها می پردازیم.
«عبس و تولى* أن جاءه الأعمى* و ما یدریک لعله یزکى* أو یذکر فتنفعه الذکرى* أما من استغنى* فأنت له تصدى؛ چهره درهم کشید، و روی برگرداند، آنگاه که نابینا به سوی او آمد، تو چه می دانی شاید خویش را تزکیه کند، یا به یاد آورد و یادآوری او سود بخشد، اما آن کس که خود را بی نیاز از (هدایت تو) پنداشته، تو به او روی می آوری، بر تو چیزی نیست اگر خود را پاک نسازد، و اما آن کس که به سوی تو آمده و کوشش می کند، و از (مخالفت خدا) می ترسد، تو از او اعراض می کنی.» (عبس/ 1- 6)
برای توضیح مفاد آیات و پایه ی استواری استدلال مستدل، نکاتی را یادآور می شویم.

شأن نزول آیات

درباره ی شأن نزول آیات دو روایت داریم که یکی از آنها مورد توجه مستدل است.
الف: روزی پیامبر گرامی (ص) با عتبة بن ربیعه و ابوجهل بن هشام و عباس بن عبدالمطلب و ابی و امیه فرزندان خلف، آهسته سخن می گفت و آنها را به خدا دعوت می کرد تا آنها اسلام آورند (و اسلام چنین افرادی که سران قریش بودند، موجب گرایش افراد بیشتری به این آیین می شد) در این موقع ناگهان عبدالله بن مکتوم مسلمان نابینا در حالی که از سخن گفتن پیامبر با سران قریش آگاه نبود، وارد شد، و با صدای بلند به طور مکرر گفت: «یا رسول الله علمنی مما علمک الله؛ ای پیامبر از آنچه که خدا تو را آموخته است، به من بیاموز.» درخواست مکرر او سخن پیامبر گرامی (ص) را قطع کرد و این کار سبب شد که اثر ناخشنودی از کار عبدالله در چهره ی پیامبر گرامی (ص) پدید آید، و از او روی برگرداند و به گفتگوی خود با آنان ادامه دهد در این حادثه این آیات فرود آمد از آن به بعد هر موقع پیامبر عبدالله را می دید، می گفت «آفرین بر کسی که خدایم درباره ی او مرا عتاب کرده.»
ب: دومین شأن نزول این است که پیامبر گرامی (ص) با مردی از خاندان «امیه» سخن می گفت، ناگهان عبدالله وارد شد، پیامبر گرامی (ص)، آن نابینا را بر آن مرد اموی مقدم داشت این امر سبب شد که آن مرد اموی از دیدن او چهره درهم کشیده و از او اعراض کرد، خدا این حادثه را در این آیات نقل می کند.

شأن نزول نخست

داوری میان این دو شأن نزول، کار آسانی نیست، زیرا هر یک، مرجح و یا مرجحاتی دارد که کار داوری را مشکل می سازد و در هر حال شأن نزول نخست را دو چیز تأیید می کند:
الف: این شأن نزول را غالب مفسران به عنوان شأن نزول منحصر، یا یکی از دو شأن نزول، نقل کرده اند و گرد آوردنده شأن نزولها «واحدی نیشابوری» نیز آن را آورده و چیزی بر آن نیفزوده است.
ب: ظاهر خطایات ششگانه در آیات یاد شده با این، بیشتر وفق می دهد زیرا این آیات بسان شأن نزول نخست حاکی است که خود پیامبر گرامی (ص)، چهره درهم کشیده و رو گردانید (و لذا) خدا به او فرمود: «ما یدریک لعله یزکی؛ تو چه می دانی شاید خویش را تزکیه کند.» (عبس/ 3) در حالی که بنابر شأن نزول دوم، مبدأ این کارها یک فرد اموی بوده است در این صورت این سؤال پیش می آید که اگر دیگری مبدأ چنین کاری بوده است، پس چرا پیامبر مورد چنین خطابهای تند و حاد قرار گرفته است چرا خدا به پیامبر گرامی (ص) می فرماید: «ما یدریک لعله یزکی»؟
جلال الدین مولوی (که عنایت دارد که بسیاری از مسائل عرفانی خود را از کتاب و سنت، بگیرد) دنبال شأن نزول نخست را گرفته و در این مورد می گوید:
چونکه اعمی طالب حق آمده است *** بهر فقر او ار نباید سینه خست
تو حریص بر رشاد مهتران *** تا بیاموزند علم از سروران

اشکالات شأن نزول نخست

این شأن نزول اشکالاتی دارد که نمی توان به آسانی از آن گذشت و ما در این جا برخی از آنها را یاد آور می شویم:
اولا: هدف سوره نکوهش کسی است که هدایت متظاهران به غناء را بر هدایت افراد ناتوان و مستمند مقدم می دارد، و به اهل دنیا ولو یک بار توجه می نماید و از اهل آخرت روی بر می گرداند و به طور مسلم، پیامبر گرامی (ص) در طول رسالت چنین نبوده، او بر هدایت همگان با خلق وسیع خود علاقمند بود و یک چنین حالت تبعیض آمیز در او نبوده است مگر این که گفته شود یک چنین روی گردانی و ادامه ی بحث با سران شرک تبعیض نبوده و اشتغال به امر أهم بوده است.
ثانیا: قرآن پیامبر گرامی (ص) را با «خلق عظیم» توصیف می کند و مفاد آن با این شأن نزول وفق نمی دهد چنانکه می فرماید: «و إنک لعلی خلق عظیم؛ تو بر خوی عظیم و نیکو هستی.» (قلم/ 4)
مفسران می گویند سوره ی قلم، دومین سوره ای است که پس از سوره ی «علق» نازل شده است و همگی می دانیم که سوره ی «علق» نخستین سوره ای است که بر قلب مبارک او نازل گردیده است آیا صحیح است خدا در آغاز بعثت خلق و خوی پیامبر را ستایش کند، ولی بعدا او را به خاطر روی آوردن به متظاهر به غناء و رویگردانی از مستمند، نکوهش کند؟ خلاصه، آن خلق عظیم با این رفتار سازگار نیست مگر این که گفته شود چهره درهم کشیدن آن هم یکبار به خاطر مصلحت، منافات با خلق و ملکه بزرگ اخلاق ندارد.
ثالثا: شأن نزول نخست با موازین عادی سازگار نیست زیرا فرض کنیم پیامبر گرامی (ص) در مسجدالحرام یا در بازار و یا خانه، با آنان سخن می گفت، در این حالت ورود عبدالله با آن سر و صدا مشکلی ایجاد نمی کرد، زیرا کافی بود پیامبر گرامی (ص) از او یک لحظه درخواست سکوت کند، آنگاه به سخنان خود با مشرکان ادامه دهد، بدیهی است با وجود یک چنین راه حل آسانی بعید است پیامبر چهره در هم کشد، و از او روی برگرداند و به حالت ناخشنودی به سخنان خود ادامه دهد زیرا عبدالله مسلمان پاکدلی بود، وقتی متوجه می شد که پیامبر پیش از ورود او با دیگران سخن می گفت و آنان حق تقدم دارند هرگز درخواست یک لحظه سکوت مایه ی ناراحتی او نمی گردید.
رابعا: قرآن به هنگام دعوت خویشاوندان که در سومین سال هجرت تحقق پذیرفت، به پیامبر چنین دستور می دهد: «وأنذر عشیرتک الأقربین واحفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین؛ خویشاوندان نزدیک خود را بیم ده و بال و پرت را بر افراد با ایمان که از تو پیروی می کنند، بگستر.» (شعرا/ 214) و در سوره ی حجر آیه 88 که آن نیز از سوره های مکی است فرمان می دهد که: «واخفض جناحک للمؤمنین؛ بال خويش براى مؤمنان فرو گستر.» و باز در همین سوره آیه ی 94 دستور می دهد که «وأعرض عن المشرکین؛ از مشرکان اعراض نما.»
با این همه دستورهای مؤکد که برخی و یا همه قطعا قبل از سوره ی «عبس» نازل شده است چطور متصور است که پیامبر از مؤمنی چهره درهم کشد و به کافری روی بیاورد، هر چند به خاطر جلب آنان به ایمان و تقویت اسلام باشد. با توجه به این اشکالات نمی توان شأن نزول نخست را پذیرفت و عتابهای مؤکد را متوجه به پیامبر خدا (ص) دانست هر چند قسمت اعظم این اشکالات در صورت ثبوت شأن نزول قابل پاسخ می باشد. جلال الدین مولوی شأن نزول یاد شده را پذیرفته و با حال عارفانه شاخ و برگی نیز بر آن افزوده آنجا که می گوید:
احمدا! نزد خدا این یک ضریر *** بهتر از صد قیصر است و صد وزیر
احمدا! اینجا ندارد مال سود *** سینه باید پر زعشق و درد و دود
اعمی روشندل آمد در مبند *** پند او را ده که حق اوست پند
شایسته ی رد، گفتار دیگری است که ناقلان روایت در این شأن نزول نقل کرده اند: «وقال فی نفسه یقول هؤلاء الصنادید إنما أتباعه العمیان والعبید فأعرض عنه وأقبل علی القوم یکلمهم؛ پیامبر در دل گفت بزرگان قریش خواهند گفت پیروان او کوران و بردگانند؛ از این جهت از او روی برگردانید و رو به آنان آورد و با آنها سخن گفت.»
اکنون باید پرسید این راوی چگونه از مکنون قلب پیامبر آگاه شد، آیا خود پیامبر این جمله را به او گفته یا او از پیش خود، چنین حدسی زد. گذشته از این، وضع پیروان او بر قریش چندان مخفی و پنهان نبود، تا پیامبر، از آشکار شدن وضع آنها ناراحت شود.

بررسی شأن نزول دوم

این شأن نزول بسان شأن نزول نخست خالی از اشکال نیست زیرا:
اولا: نمی تواند توضیح دهنده ی تمام آیات دهگانه باشد، چون مفاد آن بیش از این نیست: وقتی آن مرد نابینا وارد شد آن مرد اموی از حضور او درجلسه ی پیامبر ناراحت شد و از فرد نابینا روی برگردانید و از او دوری جست. ولی این مقدار نمی تواند توضیح این آیات باشد: «وما یدریک لعله یزکی* أو یذکر فتنفعه الذکری* أمآ من استغنی* فأنت له تصدی* وما علیک ألا یزکی* وأما من جاءک یسعی* وهو یخشی* فأنت عنه تلهی؛ چه می دانی شاید او تزکیه پذیرد، یا یادآوری او را سود بخشد، اما آن کس که اظهار بی نیازی نموده، تو به او روی می آوری بر تو چیزی نیست اگر تزکیه نشود، اما آن کس که نزد تو آمده، و کوشش می کند، در حالی که می ترسد، از او روی بر می گردانی.» (عبس/ 3- 10)
شأن نزول دوم به خاطر اجمال و کوتاه گویی، نمی تواند مفاد این آیات را روشن کند، زیرا فرض این است که آن مرد نابینا به سوی ان مرد اموی نیامده بود و از او درخواست هدایت نکرده بود تا خدا در حق او بگوید: «و ما یدریک لعله یزکی* أو یذکر فتنفعه الذکری» و آن مرد اموی نیز به هدایت متظاهر به غنی نپرداخته بود تا خدا بفرماید: «أمآ من استغنی» از این جهت این شأن نزول فقط می تواند دو آیه از آغاز آیات این سوره را روشن سازد و اما مطالب دیگر مانند: امکان یادآوری فرد نابینا و یا عنایت به هدایت متظاهر به غنی، هرگز این شأن نزول آن هم به این اختصار قادر بر تفسیر آنها نیست.
ثانیا: اگر مصدر این همه رویگردانی از اعمی و روی آوری به متظاهر به غنی آن فرد اموی است، پس چرا از آیه ی سوم به بعد شخص پیامبر مورد خطاب قرارگرفته و چرا یک مرتبه از ضمایر غایب موجود در جمله ی «عبس وتولی* أن جاء ه الأعمی» به ضمایر مخاطب در آیه ی «و ما یدریک...» انتقال یافت؟ مع الوصف، هردو اشکال قابل پاسخ می باشد. درباره ی اشکال نخست باید گفت: شأن نزول به صورت ناقص نقل شده است احتمال دارد که واقعیت به گونه ای بوده که می توانست مفهوم همه آیات دهگانه را تفسیر کند و الا همان طور که گفته شد رویگردانی یک فرد اموی، نمی تواند مفسر تمام آیات دهگانه باشد. درباره ی اشکال دوم می توان پاسخ روشنی گفت، و آن اینکه: هرچند خطاب به ظاهر متعلق به پیامبر گرامی (ص) است، ولی مقصود از خطاب، شخص دیگری است.
شکی نیست که قبل از نزول آیه فردی بود که با آمدن فرد اعمی چهره درهم کشیده و روی برگردانیده و متوجه گفتگو با اغنیا شده بود به امید این که آنان را هدایت کند و اما این فرد چه کسی بوده، هرگز قرآن انگشت روی او نمی گذارد و با آوردن صیغه های «غایب» (عبس، تولی، جاءه) مطلب را کاملا به صورت مبهم مطرح می کند ولی احتمال دارد مقصود فردی غیر از پیامبر باشد و اما چرا در اثنای سخن از ضمایر غایب به ضمیر حاضر و خطاب، انتقال یافته، علت آن این است که این نوع سخن گفتن از فنون بلاغت است، یعنی خطاب متوجه کسی گردد ولی مقصود از آن، فرد دیگری باشد و در «علم معانی» این نوع سخن گفتن به صورت یک قاعده مطرح می باشد. از این جهت احتمال دارد که مقصود از این خطابات، همان مردی باشد که دچار چنین لغزشی شد، هرچند ظاهر خطاب، متوجه شخص پیامبر گرامی (ص) است، به دیگر سخن این نوع خطابات از قبیل «إیاک أغنی واسمعی یا جارة» می باشد، ودر زبان فارسی می گویند «به در می گوید تا دیوار بشنود» قسمتی از خطابهای قرآن به پیامبر از این مقوله است یعنی خطاب به پیامبر است ولی مقصود امت و یا افراد خاصی می باشد.
1- مقصود از خطاب و مخاطب خود پیامبر است: فرض کنید که شأن نزول نخست درست و استوار است و مقصود از این خطابات خود پیامبر گرامی (ص) است همان طور که طرف خطاب خود او است، ولی این خطاب گواه بر صدور ذنب و گناه از او نیست زیرا پیامبر گرامی (ص) با یک رشته ی محاسبات عقلانی که ایمان و اسلام این چند نفر می تواند در گسترش اسلام کاملا مقید و سودمند باشد توجه به آن فرد نابینا سبب می شود که این افراد مجلس را ترک گویند و این نتیجه منتفی گردد، دست به چنین کاری زد و این کار در منطق عقلاء مطلوب است در حالی که در اخلاق اسلام راه و روش به گونه دیگر است و راه و روش در آن همان است که بعدا یاد آور می شود، چنانکه می فرماید: «کلا إنها تذکرة * فمن شاء ذکره؛ چنین نیست؛ قرآن وسیله ی یاد آوری است، هرکس بخواهد آن را یاد می آورد.» (عبس/ 11- 12)
این آیات بر فرض صحت شأن نزول، نخست حاکی است که پیامبر گرامی (ص) پیوسته مورد توجه وحی الهی بوده نه تنها حرکات و سکنات او مورد باز خواست بوده حتی نگاهها و خطوط چهره ی او مورد عنایت خدا بوده است. خدا با جمله ی «کلا إنها تذکرة» تفهیم کرد که کار قرآن نوسازی انسان از مسیر ضمیر و فطرت و یادآوری آنچه که در ساختمان وجود او از طریق قضای الهی نوشته شده است می باشد، و همه ی افراد در برابر آن یکسانند و نباید عنایت به گروه خاصی که در صدد تزکیه و آموزش وحی نیستند سبب شود که فرد مستمند و آماده هر چند به صورت موقت، از تزکیه و تذکر محروم گردد و در هر حال چنین کاری با این محاسبه کار گناهی نیست. این مطلب در صورتی روشن می گردد که توجه کنیم که طرف نابینا بود، چهره درهم کشیدن و روی گرداندن یا عکس آن در نزد او یکسان بود و علت خطاب اموری بوده که در زیر یاد آوری می شود.
1- خواست، پیامبر گرامی (ص) را با بهره ی بیشتری از خوبیها و نیکیها آشنا سازد.
2- خواست، پیامبر گرامی (ص) را به عظمت شأن مؤمن هدایت یافته آگاه سازد و به روشنی برساند که به دست آوردن دل مؤمن برای این که ایمان او استوار باشد از تحصیل دل مشرک به امید اینکه ایمان آورد، برتر است.
3- خواست برساند سران قریش که خود را بی نیاز از هدایت الهی می دانند شایسته ی تذکر و تزکیه نیستند و پیامبر درباره ی آنان مسئولیتی ندارد: «وما علیک ألا یزکی* کلا إنها تذکرة* فمن شاء ذکره»
نتیجه این که شخصی که مورد نظر قرآن است روشن نیست و بر فرض این که آیات ناظر بر پیامبر گرامی (ص) باشد، چهره درهم کشیدن و رویگردانی از نابینا به خاطر هدایت گروهی که فکر می کرد که هدایت آنان مایه ی گسترش اسلام است، حرام نیست هر چند شایسته ی مقام نبوت این بود که ندای نابینا را لبیک بگوید و سران شرک را رها سازد.


Sources :

  1. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 7 صفحه 306

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/110039