آزادی و آزادگی در اشعار شعرای شیعه

آزادی

بدون شک، آزادى یکى از بزرگترین موهبت هاى الهى به انسان است که در سرشت وى قرار داده شده است. در این زمینه، مذهب شیعه به لحاظ تعالیم و شیوه هاى تربیتى و سلوک عملى پیشوایان، از تمایز ویژه اى برخوردار است که در شعر شاعران نیز انعکاس یافته است. در این مقاله تلاش شده است تا مفهوم «آزادى» و «آزادگى» در آثار 18 تن از شاعران برجسته شیعى، از کسایى مروزى قدیمى ترین شاعر شیعه، تا حکیم صفاى اصفهانى در دوره مشروطیت بررسى شود. دوره مورد نظر یک دوره هزار ساله (از قرن چهارم تا چهاردهم هجرى) را دربرمى گیرد. در بیان موارد، ترتیب تاریخى رعایت شده است تا خواننده با سیر تاریخى موضوع در این دوره هزار ساله آشنا شود.
«آزادى» از جمله مفاهیمى است که از دریافت آن احساس خاصى به انسان دست مى دهد و آدمى میان خود و آن مفهوم رابطه عاطفى محسوسى مى یابد. این از آنجا ناشى مى شود که انسان فطرتا جویاى آزادى است و از اینکه چیزى یا کسى یا گروهى، آزادى وى را سلب کند و او را زیر بار خویش بکشد، بیزار است.
با توجه به اینکه دین براى بشر امرى فطرى است و مسائل دینى هم مبتنى بر فطرت انسان ها و نیازهاى آنان تنظیم شده، از این رو، در دین مبین اسلام به مسئله دوست داشتن آزادى، که در سرشت انسان ها وجود دارد نیز توجه شده است.

آزادى در مکتب اسلام

آزادى از نظر اسلام، داراى دو مفهوم کلى است: نخست «رهایى انسان از قید و بند نفس اماره و وسوسه هاى شیطانى و امور مادى.» قرآن کریم در این باره مى فرماید: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیوة الدنیا و الله عنده حسن المآب قل أؤنبئکم بخیر من ذلکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهرة و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد؛ عشق به امیال نفسانى و دوست داشتن زن و فرزندان و همیان هاى زر و سیم و اسبان داغ بر نهاده و چارپایان و زراعت در چشم مردم زینت یافته است. همه این ها متاع زندگى این جهانى هستند، در حالى که بازگشتگاه خوب نزد خداست. بگو: آیا شما را به چیزى بهتر از این ها آگاه کنم؟ براى آنان که پرهیزگارى پیشه کنند، نزد پروردگارشان بهشت هایى است که نهرها در آن ها روانند. اینان با زنان پاکیزه، در عین خشنودى خدا، جاودانه در آنجا خواهند بود. و خدا از حال بندگانش آگاه است.» (آل عمران/ 14)
این مرحله از آزادى، نخستین و مهمترین گام در راه رهایى انسان از قید و بندها و موانع رشد و تعالى است و به تعبیر دیگر، پایه و زیربناى هر حرکت و هر عملى محسوب مى شود.

تحقق آزادی اجتماعی در جامعه موحد
پس از این مرحله، نوبت به «آزادى اجتماعى» انسان مى رسد. در این مرتبه، انسان پس از رهایى از بت هاى نفسانى، باید بت هاى اجتماعى را از بین ببرد و خود را از هرگونه قید و بند و اسارت و بردگى نجات بخشد. قرآن مجید در این زمینه چنین مى فرماید: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله؛ بگو: اى اهل کتاب، بیایید از آن کلمه اى که پذیرفته ما و شماست، پیروى کنیم: اینکه جز خداى را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضى از ما بعضى دیگر را سواى خدا به پرستش نگیرد.» (آل عمران/ 64)
قرآن با طرح مسئله توحید، همگان را به پرستش و اطاعت از خداوند سبحان دعوت مى کند. بنابراین، در این مرحله، یکتاپرستى موضوع اصلى و اساسى است و بر همین اساس، استثمار افراد و به بردگى کشاندن آن ها (در همه زمینه ها) نفى مى گردد و شالوده جامعه اى موحد و آزاد ریخته مى شود. البته بحث آزادى هاى فردى، نکته جداگانه اى است که زمینه طرح آن در اینجا نیست، فقط باید دانست که آزادى هاى فردى از نظر شرع، داراى حد و مرز معینى هستند و این گونه نیست که انسان بتواند هر کارى که دلخواه اوست انجام دهد، زیرا این خود مغایر و منافى با آزادى هاى دیگر انسان هاست و به طور کلى، حدود این امر هم مبتنى بر نیازهاى فطرى بشر مشخص شده است.

آزادگى در مکتب اهل بیت (ع)

در احادیث و روایات پیشوایان ما، عنایت خاصى به آزادى و آزادگى انسان ها شده است. ایشان بر پایه آیات قرآنى به تبیین آن پرداخته اند. حضرت على (ع) در نامه اى که خطاب به امام حسن (ع) نوشته اند، چنین مى فرمایند: «اکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الى الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا و لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا و ما خیر خیر لاینال الا بشر و یسر لاینال الا بعسر؛ نفس خود را از هر زبونى و پستى دور بدار، هرچند تو را به نعمت هاى بى شمار رساند، زیرا هرگز در برابر آنچه از نفس خویش صرف مى کنى، عوضى نخواهى یافت. و بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد گردانیده است. و چه خیرى است در آن نیکى که جز با بدى نرسد؟ و چه سودى دارد گشایشى که جز با دشوارى به دست نمى آید؟» (نهج البلاغه/ نامه 31)
سرور آزادگان جهان، حضرت امام حسین (ع)، در روز عاشورا در کشاکش نبرد خونین با سپاه یزید مى فرماید: «یا شیعه آل ابى سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم؛ اى پیروان خاندان ابى سفیان، اگر دین ندارید و از روز جزا نمى هراسید، دست کم در زندگى آزادمرد باشید.»
وقتى آن حضرت هنگام حمله به سپاه دشمن، رجز مى خواند، با لحنى کوبنده مى فرمود: «الموت اولى من رکوب العار والعار اولى من دخول النار، انا الحسین بن على آلیت ان لا انثنى؛ مرگ بهتر از پذیرش ننگ است، و پذیرش ننگ بهتر از قبول آتش است. من حسین بن على (ع) هستم. سوگند یاد کرده ام که در مقابل دشمن سر فرود نیاورم.» (سخنان حسین بن على (ع) از مدینه تا کربلا، ص 295)
این مطالب و ده ها حماسه بى نظیرى که امام حسین (ع) و خاندان و یاران باوفایش آفریدند و اصلا کل جریان عاشورا درسى عملى بود به همه انسان ها که نه به کسى ستم کنند و نه زیر بار ستم بروند و حتى با نثار تمام هستى خویش، آزادى و آزادگى را پاس دارند.
حضرت امام جعفر صادق (ع) درباره انسان آزاده مى فرماید: «ان الحر حر على جمیع احواله؛ آزادمرد در همه احوال، آزادمرد است.» (اصول کافى/ ج 3، ص 142)

آزادگى نزد شاعران شیعه

در طول تاریخ اسلام، شیعه همواره آزادى و آزادگى را سرلوحه برنامه هاى خویش قرار داده و سیره عملى و سخنان پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) بهترین الگو و مناسب ترین سرمشق براى شیعه در این راه بوده اند. پیروان راستین اهل بیت (ع) با تأسى و اقتدا به ایشان، در طول تاریخ، حماسه هاى بى شمارى آفریدند که تاریخ خون بار تشیع، خود گواه روشنى بر این مدعاست. اثر تربیتى مذهب شیعه در این زمینه کم و بیش در بین پیروان آن آشکار بوده است. در این میان، شاعران شیعى نیز از این تأثیر برکنار نبوده اند. هرچند مطالبى که در دیوان هاى این شاعران وجود دارد همگى به یک شکل و در یک سطح نیستند، اما هر شاعرى با توجه به شرایط و اوضاع و احوال سیاسى و اجتماعى و نیز روحیه شخصى خود، در این باره اظهار نظر کرده است. مسائلى که در این اشعار آمده اند به اجمال عبارتند از: نرفتن زیر بار ذلت و خوارى، دورى از سفلگان و انسان هاى پست، تواضع و کرنش نکردن در برابر همنوع و نیز نزد شاه و درباریان، تشویق و دعوت به نهراسیدن از شاه و دستگاه حاکم، تحمل تبعید و سختى براى نرفتن زیر بار عقیده باطل، ابراز خوشحالى از عدم قبول ذلت و زبونى و پذیرفتن هر مشکلى در این راه، خوددارى از ستایش و مدح حاکمان ستمگر، نکوهش حرص و طمع که موجب خوار کردن انسان در برابر امیران و پادشاهان مى شود، ننگ داشتن و حقیر شمردن خدمت شاهان و درباریان و فخرکردن به عبادت و اطاعت خداى یکتا، دعوت به مردانگى و آزار ندادن آزادگان، تن در ندادن به منت ناکسان و فرومایگان، فریفته نشدن به شکوه و هیبت ظاهرى دستگاه پادشاهان و امیران، بیان این مطلب که خدمت سلطان انسان را از فرمان بردارى و پرستش خداوند بازمى دارد، دعوت به ستایش خالق و دورى از ستودن مخلوق، قناعت پیشه کردن و دورى از سؤال از دونان و فرومایگان، پافشارى بر به دست آوردن روزى از راه تلاش و تحمل سختى و پرهیز از طمع و خدمت این و آن کردن، حفظ عزت و آبرو و سربلندى در همه احوال، بیان مظالم اجتماعى و دردها و مشکلات مردم با زبان شعر خطاب به حاکمان زمان، تأکید بر خواستن حاجت از خداوند و پرهیز از روى آوردن به خلق، دعوت به فریفته نشدن به جاه و مقام براى به دست آوردن نان، دورى جستن از منصب و لقب و....
در اینجا به ذکر نمونه هایى از این سروده ها مى پردازیم:

کسایى مروزى
کسایى مروزى خطاب به خود مى گوید: باید فرومایگان و سفلگان را لعن و نفرین کنى:
زه اى کسایى، احسنت گوى و چونین گوى *** به سفلگان بر فریه کن و فراوان کن
فریه به معنای نفرین است. (لغتنامه دهخدا)
و در جاى دیگر، بلند همتى و مناعت طبع خویش را این گونه نشان داده است:
به خدایى که آفرین کرده ست *** زیرکان را به خویشتن دارى
که نیرزد به نزد همت من *** ملک هر دو جهان به یک خوارى

ناصرخسرو قبادیانی
در میان شاعران شیعه، ناصرخسرو بیشترین شعر را درباره آزادى از قید و بندها و آزاده بودن خود و دعوت از انسان ها براى رهایى از اسارت ها و ذلت ها سروده است. وى تواضع و کرنش در برابر این و آن را به خاطر داشتن آرزوهاى باطل مى داند.
گر نخواهى اى پسر تا خویشتن مجنون کنى***پشت پیش این و آن پس چون همى چون نون کنى؟
خم ز نون پشت تو هم در زمان بیرون شود *** گر تو خم آرزو را از شکم بیرون کنى
(دیوان اشعار، ص24)
وى ننگ و عار خود را از رفتن به نزد شاهان این گونه نشان داده است:
گر تو را پشت به سلطان خراسان است *** هیچ غم نیست ز سلطان خراسانم
صد گواهست مرا عدل که من از ایزد *** بر تو و بر سر سلطان تو سلطانم
از در سلطان ننگست مرا زیراک *** من به نیکو سخنان بر سر سرطانم
(دیوان اشعار، ص 197)
و در جاى دیگر، با غرور و افتخار خاصى به پادشاه طعنه مى زند و خود را از هرگونه قید و بند دیگران رها مى داند و این آزادى را از سوى خداى خود مى شناسد. آزادگى، آرامش و اطمینان خاطر از لا به لاى این ابیات موج مى زنند:
گرت نخوانم مدیح، تو که امیرى *** نیز به مهمان و خان خویش مخوانم
گر تو بخوانى مرا، امیر ندانمت ** ورت بخوانم مدیح، مرد مدانم
نامه آزادى آمده ست سوى من *** پنهان در دل ز خالق دل و جانم
بند ز من برگرفته آمد ازین است *** کایچ نجنبد همى به پیش میانم
تا به من این منت از خداى نپیوست *** بنده همى داشتى فلان و فلانم
ناصر خسرو کسانى را که به او توصیه رفتن به دربار شاهان و امیران مى کنند «بد حال» مى خواند و علت تنهایى و بى یار و یاورى خویش را نابسامان بودن کار دین مى داند:
و آنکه مى گوید که «حجت گر حکیمستى چرا در دره یمگان نشسته مفلس و تنهاستى؟» لازم به ذکر است «یمگان» محل زندگی و کنج عزلت ناصرخسرو و مدفن اوست.
نیست آگه زانکه گر من هم چون او بدحالمى *** پشت من چون پشت او پیش شهان دوتاستى
من نخواهم کانچه دارد شاه ملکستى *** مرو آنچه من دانم ز هر فن علمها او راستى
من به یمگان خوار و زار و بینوا کى ماندمى *** گرنه کار دین چنین در شور و در غوغاستى؟
وى به دلیل داشتن روح آزاد، با جرئت و شهامت تمام چنین مى گوید:
کنون میر پیشم ندارد خطر *** گر آنگه خطر داشتم پیش میر
ز دینند پیشم به دنیا درون *** عزیزان ذلیل و خطیران حقیر
اگر میر میرست و کامش رواست *** چنان کش گمانست، گو تو ممیر


Sources :

  1. نهج‏ البلاغه- ترجمه و شرح علینقى فیض الاسلام- تهران- فقیه 1353

  2. محمدصادق نجمى- سخنان حسین بن على علیه ‏السلام از مدینه تا کربلا- قم- انتشارات اسلامى- 1367

  3. دیوان ناصر خسرو- تصحیح مجتبى مینوى و مهدى محقق- ج دوم- دانشگاه تهران- 1365

  4. فصل نامه شیعه شناسی- شماره 10

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114067