اندیشه و کلام مسیحی (نسبت عقل و ایمان)

یکى از نزاع ها و مجادلات کلامى و فلسفى در کلام مسیحی، رابطه عقل و ایمان، مى باشد. در این نزاع و مجادله در یک سو با مسلک ایمان گرایى (Fideism) مواجه هستیم. و از سوى دیگر با مسلک دیگرى به نام عقل گرائى (Rationalism). هر کدام داراى طیف وسیعى از طرفداران و پیروانى مى باشند، در واقع چنین نزاع پر دامنه اى، با تحولات عصر جدید و على الخصوص بعد از عصر روشنگرى که در آن خرد و عقل روشنگرى شکوفا شد و حوزه وسیع ترى از حیات اجتماعى را اشغال کرد و در نتیجه مفاهیم متافیزیکى دین نیز، مورد تردید و ابهام قرار گرفت. حال، دراین کشاکش بین عقل و ایمان، کدام نظریه بر حق و حقیقت استوار است؟ و کدامین از آنها بر طریق صواب نیست؟ پرسشى نیست که بتوان به راحتى از کنار آن گذشت و فاتحانه، ادعاى قاطعانه کرد.

ایمان گرایى (Fideism)
ایمان گرایى مسلک و آرمانى است که در ارزیابى نظام مفاهیم دینى و اعتقادى که اصالت و حقیقت را به ایمان موجود در نفس انسان به عنوان یک تجربه دینى و شهودى مى دهد و حقیقت دینى را یک حقیقتى مى داند که با ایمان قابل تبیین و توجیه است و عقل نمى تواند در کشف و بیان حقیقت دینى کارا باشد. بر این اساس اعتقادات و مفاهیم دینى، استدلال و احتجاجات عقلانى را نمى پذیرند. «مایکل پترسون» در این رابطه مى نویسد: «ایمان گرایى، دیدگاهى است که نظام هاى اعتقادات دینى را، موضوع ارزیابى و سنجش عقلانى نمى داند، براى مثال اگر بگوییم که ما به وجود خداوند و عشق او نسبت به انسان ها ایمان داریم، در واقع گفته ایم که ما این را مستقل از هر گونه قرینه و استدلالى پذیرفته ایم و هر گونه کوششى را براى اثبات یا انکار عشق خداوند نسبت به انسان ها پذیرد، مردود مى دانیم». دلیل و بیانى که «ایمان گرایان» براینکه نظام اعتقادات دینى اثبات و برهان پذیرنیست ارائه مى کنند، ازاین حیث نیست که ایمان گرا، عقل را به صرف لجاجت و عناد کورکورانه طرد مى کند. بلکه مى گوید هر برهان در استنتاج خود لزوما بر یک مفروضات پیشین استوار است که مبادى و پایه هاى اولیه برهان واستدلال وى را شکل مى دهند.لذا بدون فرض چنین مبدأ و پایه هاى اولیه و یا با انکار چنین اصل و بنیان مفروض، تفاهم صورت نمى گیرد. حال اگر آن امر و اصل مفروض بنیادى خود نیز برهان و استدلال بردار باشد .این به تسلسل منجر خواهد شد. و این روند را تا آخر نمى توان ادامه داد،از این رو لازم است، نسبت به اصول و مفروضات بنیادین، آنها را بدون برهان و استدلال بپذیریم که به نوعى به آن، اعتماد و اطمینان وایمان بورزیم و بر آن دلیل و احتجاج عقلى نیاوریم. در واقع به زبان فلسفى اصول بنیادین حکم بدیهیات را دارند که استدلال پذیر نمى باشد. به عبارت دیگر ساختار معرفتى ما بدون استناد بر اصول بنیادین که حکم بداهت را بر ما دارند، سامان نمى گیرند. لذا این دیدگاه را «الوین پلنتینجا»، «بنیاد انگارى» مى نامد که در واقع باعث شده چنین ذهنیتى، در میان «ایمان گرایان» به وجود آید. چون نظام مفاهیم واعتقادات دینى برهان پذیر نیست پس پایه و بنیان نظام معرفتى و عقلانى محسوب مى شوند. در نتیجه بایستى به آن ایمان ورزید. اساسا به چنین نظام مفاهیمى، بایستى ایمان ورزید. «بنابراین مطابق دیدگاه ایمان گرایان، نکته مهم این است، از نظر یک مومن مخلص، بنیان مفروضات، در خود نظام اعتقادات دینى یافت مى شوند. ا یمان دینى خود بنیان زندگى شخصى است. اما اگر این طور باشد در این صورت فکر امتحان و ارزیابى ایمان بوسیله معیارهاى عقلانى وبیرونى، خطایى فاحش جلوه خواهد کرد، خطایى که به احتمال زیاد حاکى از فقدان ایمان راستین به عین دلیل است که گاهى گفته مى شود، اگر ما کلام خداوند را با منطق یا علم مورد سنجش و داورى قرار دهیم در واقع علم و منطق را پرستیده ایم نه خداوند را».حاصل اینکه ایمان گرایان که بر ایمان قلبى بیش از هر امرى تأکید مى ورزند، و به عقل و استدلال خوشبین نیستند، اکثرا «ایمان» را به منزله یک تجربه دینى شخصى، مورد توجه و اهتمام خود قرار داده اند. بر این اساس نیز ایمان گرایان و طرفداران ایمان دینى هیچ نسبت صلح آمیزى بین عقل وایمان قائل نیستند.حتى به اعتقاد بعضى از ایمان گرایان هر جا که پاى عقل واستدلال نسبت به اعتقادات دینى آورده شود دیگر ایمان معنا ندارد.

شخصیت هاى برجسته ایمان گرای مسیحی
در ایمان گرایان غربى مى توان شخصیت هاى برجسته را نام برد که خصومت و ستیزه بین عقل و ایمان را قابل رفع نمى دانند، از جمله:

پولس حوارى
پولس حوارى (متوفى68/62) نوشت: «با خبر باشید که کسى شما را نرباید به فلسفه و مکر باطل».

ترتولیان
ترتولیان از مسیحیان صدر اول (220ـ160) مى پرسید: «آتن را با اورشلیم چه کار؟» مقصود وى از آتن فلسفه یونان بود و از «اورشلیم کلیساى مسیحى «جواب مقدر وى این است: هیچ ایمان و فلسفه هیچ وجه مشترکى ندارند آن دو کاملا ضد یکدیگرند».

اگوستین
اگوستین، را نیز مى توان از ایمان گرایان محسوب کرد؛ «شعار اگوستین این بود، نخستین شرط ضرورت دانستن معتقد بودن است، اعتقاد مقدم بر شناخت است. اصولا شناخت و دانستن یعنى دریافت الهامات و اشراقات؛ یعنى باور داشتن و معتقد بودن. از این گذشته براى مسیحى مومن جان سوخته اى نظیر آگوستین آن آفریقاى قدیس، شناخت و معرفتى جز این وجود نداشت. چیزى بنام عقل آدمى وجود ندارد.آنچه را به مثابه عادت عقل آدمى نامیم همان اشراق و ضمیر روشنى است که خداوند به ما داده است». اگوستین به عنوان یکى از شاخص ترین فیلسوفان دینى مسیحیت دوره قرون وسطى، در نظریه معرفت شناسى خود ایمان محور مى باشد. اعتماد وتکیه وى به خردش تنها در سایه ایمان است، که مى تواند داراى معنا و ارزش باشد؛ «ارنست کاسیرو» در کتاب «اسطوره دولت» نگاه ایمان گرایانه اگوستین را این گونه بیان مى کند؛ «اگر خرد به حال خود رها شود کور وعاجز است. اما هنگامى که نور ایمان آن را روشن کند و راهنمایى اش نماید همه نیروى خود را بروز خواهد داد. اگر با عمل ایمان آغاز کنیم، مى توانیم به نیروى خود اعتماد داشته باشیم زیرا خرد را بر آن به ما ارزانى نداشته اند که آن را به طور مستقل و به اتکاى خودش در هر موضوعى به کار گیریم بلکه خرد رابراى ما اعطا کرده اند که آنچه را ایمان به ما مى آموزد بفهمیم و تفسیر کنیم. مرجعیت ایمان را باید همیشه مقدم بر حکم عقل بدانیم اما همین که مرجعیت ایمان تصدیق شد و مستحکم گشت راه براى خرد گشوده مى شود. خرد وایمان مى توانند همدیگر راتکمیل و تأیید کنند «اگر باور داشته باشى، مى فهمى و چنانچه بفهمى باور مى کنى». در میان متفکران اسکولاستیک (فلسفه مدرسى) ایمان گرایى اصل دایم و پذیرفته شده اى بود که کمتر کسى آن را مورد تردید قرارمى داد. آنسلم (Anselm) اسقف اعظم کانتربرى على رغم «خردگرایى» خود بر این باور بود که حقایق بنیادى مسیحى را بدون دلیل و برهان باید پذیرفت. و با روش هاى عقلانى نمى توان چیزى به استحکام آنها افزود. اما این به معنى خرد گریزى یا عقل گریزى نیست. آنسلم مى گوید؛ «طریق درست این است که نخست رازهاى عمیق ایمان مسیحى را باور کنیم، پیش از آن درباره آنها به بحث بپردازیم. اما آنگاه که درباره ایمان خود راسخ شدیم. اگر بفهمیم آنچه باور داریم بر نیابیم، قصور و کوتاهى کرده ایم ». این موضع آنسلم که گفت ایمان مستلزم فهم است توانست زمینه پذیرش این نگاه را تا ظهور اکویناس فراهم کند. لذا مى توان این موضع را یک موضع ایمان گرایى تعدیل شده نامید.

پاسکال
پاسکال نیز استدلال و احتجاج دل و قلب، استدلال مختص به خود مى داند و لذا به آن تصریح مى کند. «دل دلایل خاص خود را دارد و عقل آن دلایل را نمى شناسد. او مى گفت که ممکن است بعضى افراد ناچار شوند قواى عقلانى خود را تعطیل کنند تا بتوانند ایمان بیاورند».

سورن کیر کگارد
«سورن کیر کگارد» (1813ـ1885) متفکر دانمارکى نیزکسانى را که حقیقت دین را به روش عینى و فارغدلانه و به مدد قراین و براهین مورد کاوش قرارمى دهند را به شدت مسخره مى کند، وى مى گوید؛ «بدون خطر کردن، ایمان در کار نیست. ایمان دقیقا تناقض میان شور بیکران روح فرد و عدم یقین عینى است. اگر من قادر باشم خداوند را به نحو عینى در یابم، دیگر ایمان ندارم. اما دقیقااز آن رو که بدین کار قادر نیستم باید ایمان آورم. اگر بخواهیم خویشتن را از وادى ایمان ایمن دارم. باید همیشه در آن عدم یقین عینى درآویزم، تا در ژرفاى آب، در عمقى ژرفتر از هفتاد هزار فانوم، باز هم ایمانم بماند».

مبانی ایمان در اندیشه کی یرکگارد
کی یرکگارد به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم، روایت تندروانه ای از اصالت ایمان ارائه می کند که به موجب آن ایمان نه تنها برتر از تعقل، بلکه به یک معنا مخالف آن است. ایمان عالی ترین فضیلتی است که انسان می تواند بدان نائل آید. ایمان شرط لازم کمال انسانی، به عمیق ترین معنای آن است. او استدلال می کند، کسی که سعی دارد تا ایمان دینی خود را بر اسناد و مدارک عینی یا تعقل مبتنی سازد، اساسا برخطاست.

نسبت کی یرکگارد به مسیحیت
به نظر وی مسیحیت یک نظریه نیست، بلکه یک پیام و رسالت مربوط به "هست بودن" است و در نتیجه حقیقت آن یک امر عینی نیست و آنرا نه می توان اثبات کرد و نه فهمید، این پیام در نظر عقل پارادکس است. سعی در توجیه مسیحیت بیهوده است، زیرا چنین کوششی ناشی از فقدان ایمان است، زیرا آن کس که ایمان دارد مستغنی از دلیل و برهان است. او می افزاید کسی که از ایمان دفاع می کند من او را او بی ایمان اعلام می کنم. کسی که موفق به اثبات دین مسیح شود، همانند هگل از اعتقاد به آن دست می شوید. زیرا وی دیانت را در شناسایی عقلی منحل کرده و آنرا مرحله ای از حقیقتی دانست که کاملا عقلی و تاریخی بوده و به نحو آفاقی و ظاهری قابل دسترسی و تبیین برای همگان است. کتابی که وی مبانی فلسفی ایمان به مسیحیت را در آن بیان کرده است، کتاب تعلیقه غیر علمی نهایی است. او در باب موضوع کتاب خویش چنین می گوید: «مسئله ای که در مقام بررسی آنیم حقیقت مسیحیت نیست، بلکه "نسبت فرد انسانی با مسیحیت است." بحث ما درباره حرص و ولع نظام ساز محققان به تنظیم حقایق مسیحیت در قالب مقولات شسته و رفته نیست. بلکه درباره ارتباط شخصی فرد با این آیین است؛ ارتباطی که برای فرد کششی بی نهایت دارد».

مسیحیت و نسبت های فرد با آن
در مسئله ایمان مسیحی آنچه مهم است، نسبت فرد با مسیحیت است. یعنی من چگونه می توانم ارتباطی درست با مسیحیت برقرار کنم، خود مسیحیت آدمی را بر می انگیزد تا برای خودش اهمیتی عظیم قائل شود و این امر باعث شده تا فرد در صدد برآید تا ارتباطی درست و در شأن طرفین برقرار کند و سعادت ابدی مؤمن نیز مشروط و منوط به این نسبت و چگونگی آن است. کی یرکگارد نسبت فرد با مسیحیت را به دو طریق لحاظ می کند: الف) طریق آفاقی ب) طریق انفسی
(ادامه دارد...).


Sources :

  1. محمدرضا خاکی قراملکی- ایمان، معرفت، خدا (تحلیل سیستمى از ایمان دینى)- انتشارات باشگاه اندیشه

  2. کالین براون- فلسفه و ایمان مسیحی- ترجمه طاطه‏وس میکائیلیان- انتشارات علمی و فرهنگی تهران- 1375

  3. جان هیک- فلسفه دین- ترجمه بهرام راد- انتشارات بین‏ المللی الهدی- تهران 1372

  4. پل تیلیخ- پویایی ایمان- ترجمه حسین نوروزی- انتشارات حکمت

  5. محمدتقی فعالی- ایمان دینی در اسلام و مسیحیت- کانون اندیشه جوان- 1378

  6. مایکل پترسون و دیگران- عقل و اعتقاد دینی- ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی- تهران- طرح نو- 1376

  7. بلکهام- شش متفکر اگزیستانسیالیست- ترجمه محسن حکیمی- نشر مرکز- تهران- 1368

  8. کی یرکگارد سورن- بیماری بسوی مرگ- ترجمه رؤیا منجم- نشر پرسش- تهران 1377.

  9. کی یرکگارد، سورن- ترس و لرز- ترجمه عبدالکریم رشیدیان- نشر نی- تهران- 1384

  10. جان مک کواری- فلسفه وجودی- ترجمه محمد حنایی کاشانی- انتشارات هرمس- تهران1377

  11. محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی- تهران- سمت 1382

  12. فردریک کاپلستون- دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی- ترجمه مسعود علیا- تهران- ققنوس- 1383.

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116409