ندری بن مشمعل

از راویان و شاهدان دیدار حسین بن علی (ع) و عبدالله بن زبیر در مکه!
نیز، مخبر شهادت حضرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه مرادی در بین راه کوفه به حسین (ع) بود. نام او را به گونه های: منذر بن مشمعل، مذری بن مشمعل و منذر بن اسمعیل، در تاریخ آمده است. ندری از قبیله بنی اسد، که سال 60 هـ.ق از شهر کوفه برای به جا آوردن اعمال حج، به حجاز رفت. روز ترویه (هشتم ذیحجه الحرام) در مکه بود که همراه دوستش «عبدالله بن سلیم» به مسجدالحرام می رود و در کنار کعبه، بین حجرالاسود و درب خانه، شاهد دیدار و گفتگوی امام حسین (ع) و عبدالله بن زبیر است.
او چنین روایت می کند:
ما نزدیک آنها شدیم. شنیدیم که ابن زبیر به حسین (ع) می گوید: «اگر می خواهی در همین جا بمان. ما تو را یاری می کنیم و غمخوار تو می شویم و با تو بیعت می کنیم.»
حسین (ع) به او فرمود: «پدرم حکایت می کرد که در مکه قوچی است که به سبب او، حرمت مکه شکسته می شود. دوست ندارم من آن قوچ باشم.»
عبدالله بن زبیر گفت: «اگر خواهی بمان و کار را به من بسپار. من فرمان تو را برم و از رأی تو در نمی گذرم.»
حسین (ع) فرمود: «این را نیز نمی خواهم.»
ندری می گوید آن دو آنقدر با هم آهسته سخن گفتند و نجوا کردند تا اینکه ظهر شد و مردم می خواستند که به منا بروند.
سپس حسین (ع)، طواف خانه کعبه کرد و بعد سعی صفا و مروه و تقصیر و از احرام عمره بیرون آمد و به طرف کوفه رفت.
من نیز با سایر مردم به منا رفتم.
اعمال حج تمام شد و فارغ شدم. همراه دوستم عبدالله بن سلیم، در برگشت از مکه به کوفه دائم در فکر این بودیم که به امام حسین (ع) برسیم و ببینیم که نتیجه کار او و وضع او به کجا انجامید؟ در منطقه ای بنام «زرود» به آنحضرت رسیدیم. مردی را دیدیم که از کوفه می آمد، وقتی حسین (ع) را دید راهش را کج کرد و به طرف دیگر رفت. اما گویا امام (ع)، تمایل داشت او را ملاقات کند. ما تصمیم گرفتیم نزد او رویم و از اخبار کوفه بپرسیم.
خود را به او رساندیم. به نقل برخی مورخین نامش «بکر یا بکیر بن مثعبه» بود.
پرسیدیم از کدام قبیله است؟ گفت از بنی اسد، و چون فهمید ما نیز از همان قبیله ایم و خود را به او شناساندیم، خبر تازه ای از شهادت حضرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، سلام الله علیه داد و گفت: دیدم که آنها را پس از شهادت به وضع فجیعی، در بازارها بر زمین می کشاندند. به سرعت خود را شبانگاه در منطقه «ثعلبیه» به امام (ع) و لشگرش رساندیم. خدمت آن حضرت سلام کرده و با اجازه از حضرتش، خبر شهادت آن دو بزرگوار را به عرض رساندیم. حضرت بسیار اندوهگین شده و مکرر می فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى‏ گرديم.» (بقره/ 156)
هر دو خدمت او عرض کردیم: «تو را به خدا سوگند از همین جا بازگرد، که در کوفه یاور و شیعه نداری و می ترسیم همه آنان به شما ضرر برسانند.» ولی امام بر تصمیم خود، به راه ادامه داد.


Sources :

  1. گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم- موسوعه‌الامام الحسین- جلد 2 صفحه 285

  2. عبدالرزاق مقرم- مقتل الحسین

  3. شیخ مفید- ارشاد- ترجمه رسولی محلاتی

  4. حاج شیخ عباس قمی- نفس‌المهموم

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116665