مقام رضوان

رضایت و خشنودى پروردگار از اهل ایمان در اثر قابلیت است که اظهار انقیاد نمایند و لازم رضایت ساحت پروردگار سعه قدرت و اراده مطلقه است که هر چه را بخواهند پروردگار آن را خواسته و بدون قید و شرط پدید مى آید رضایت پروردگار از اهل ایمان در اثر اطاعت است همچنین خوشنودى اهل ایمان از ساحت پروردگار در اثر سعه قدرت و اجراى آن است که به آنها موهبت فرموده و رضایت پروردگار از عمل و یا از صفات فاضله اهل ایمان غیر از رضایت و خشنودى از شخص مؤمن است و مفاد رضایت پروردگار آن است که هر چه را درخواست نماید پروردگار آن را مى پذیرد زیرا ساحت قدس او آن را خواسته است بدین اساس رضوان پروردگار ارجدارتر از هر نعمت و اجر معرفى شده است زیرا سایر نعمتها از پرتو آن نیرو است و نیز به هیئت نکره و حرف من ذکر شده است از نظر اینکه داراى درجات بیشمار خواهد بود.آری وقتی انسان به مقامی برسد که خداوند از او خشنود شود و وی نیز از قضا و قدر خداوند خشنود گردد در حقیقت به مقام "رضوان" دست یافته است: «رضی الله عنهم ورضوا عنه ذلک الفوز العظیم؛ خدا از آنان خشنود است و آنان [نيز] از او خشنودند اين است رستگارى بزرگ.» (مائده/ 119) و همین مضمون در آیه «إرجعی الی ربک راضیة مرضیة؛ خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد.» (فجر/ 28) به کار رفته است. بنابراین، از بلندپایه ترین مقام های بهشتیان رسیدن به مقام "رضوان" است که جایگاه آن در بهشت عدن است.

صدق صادقین (در قول و در عمل) در آخرت
مراد از "صدق صادقین" صداقت ایشان است در دنیا نه در آخرت. به دلیل اینکه دنبال آن فرمود: «لهم جنات تجری من تحتها الأنهار؛ كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏ اند در باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است درآوريم.» (نساء/ 57) و روشن است که این جنات پاداشى است از طرف خداى تعالى در برابر صداقتشان در دنیا، و نفعى هم که فرمود عایدشان مى شود همین جنات است. براى اینکه صداقت در آخرت و همچنین سایر اعمال و احوال آدمى در آن روز پاداشى که اعمال دنیا دارد ندارد، چون در آخرت تکلیف نیست، و پاداش فرع تکلیف است، آخرت تنها جاى حساب و پاداش و دنیا تنها جاى عمل و تکلیف است چنان که قرآن در این باره فرموده: «یوم یقوم الحساب؛ روزى که حساب برپا مى شود.» (ابراهیم/ 41) و نیز فرموده: «الیوم تجزون ما کنتم تعملون؛ امروز پاداش و کیفر آنچه مى کردید خواهید دید.» (جاثیه/ 28) و نیز فرموده: «إنما هذه الحیاة الدنیا متاع و إن الآخرة هی دار القرار؛ این است و جز این نیست که این زندگى دنیا متاعى است زودگذر و آخرت است که جاى قرار و خانه همیشگى است.» (مؤمن/ 39) آنچه را که مسیح (ع) از احوال خود در دنیا ذکر کرد هم عبارت بود از گفتارهایش و هم اعمالى که کرده، و معلوم است که تقریر و تصدیق خداى تعالى هم تصدیق قول اوست و هم فعل او. پس صادقانى در آخرت از صدق خود منتفع و جنات موعود به آنان داده مى شود و همچنین راضى و مرضى و فائز به رستگارى عظیمند که هم در قول صادق باشند و هم در فعل.
علاوه بر این، صداقت در قول خود مستلزم صداقت در فعل یعنى صراحت و پاکى از نفاق هم هست و صداقت در قول خواه ناخواه کار انسان را به صلاح و سداد مى کشاند، چنان که در روایت نیز وارد شده که مردى از صحرانشین ها از رسول خدا (ص) وصیت و موعظه اى خواست، حضرت او را تنها به این وصیت کرد که دروغ نگوید. آن مرد خودش اظهار کرد که عمل به این یک نصیحت براى جلوگیرى از همه گناهان کافى است، زیرا هیچ گناهى پیش نمى آید مگر اینکه آدمى به یاد این نصیحت افتاده فکر مى کند اگر مرتکب آن شود آن گاه از او بپرسند آیا تو چنین کارى کرده اى جز این چاره ندارد که راست بگوید و اعتراف کند و همه مردم را به آلودگى خود خبردار سازد، و ناچار از ترس این رسوایى از ارتکاب آن خوددارى مى کند.
«لهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبدا رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم؛ خداوند از آنان راضى است براى آن صداقت هایى که در دنیا از خود نشان دادند، و آنان از خدا راضى هستند براى آن ثواب هایى که به ایشان مرحمت فرمود.» (نساء/ 57) در این آیه خوشنودى را متعلق به خود بندگان راستگوى خود نمود، نه به راستگویى شان، به خلاف آیه «و رضى له قولا؛ و خوشنود باشد از قول او.» (طه/ 109) و آیه شریفه «و إن تشکروا یرضه لکم؛ و اگر شکر بگذارید مى پسندد آن را براى شما.» (زمر/ 7) که رضایت را متعلق به عمل نموده، و بین این دو قسم تعبیر فرق روشنى است، چه خشنودى از عمل به این است که از دیدن آن چهره در هم نکشد و از آن نفرت نکند، و چه بسا دشمن انسان کار پسندیده اى کند در حالى که خود او مورد نفرت است و به عکس دوست انسان کار ناشایستى مرتکب شود در حالى که خودش محبوب انسان باشد پس اینکه فرمود: "رضی الله عنهم" دلالت مى کند بر اینکه خداى تعالى نه تنها از صداقت صادقین خوشنود است بلکه از خود آنان نیز راضى است و معلوم است که خوشنودى خدا وقتى به خود آنان تعلق مى گیرد که غرضش از خلقت شان حاصل شده باشد و غرض از خلقت را در آیه: «ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون؛ نیافریدم جن و انس را مگر براى اینکه عبادت و بندگى کنند مرا.» (ذاریات/ 56) بیان فرموده، پس غرض پروردگار از خلقت انسان همان عبودیت است، وقتى خداى سبحان از کسى نه تنها از عملش خوشنود مى شود که نفس او مثل اعلاى عبودیت باشد. یعنى خود را بنده کسى بداند که مربى هر چیزى است، خود را و هیچ چیز دیگرى را جز بنده و مملوک او و خاضع در برابر ربوبیت او نبیند، جز او هدفى و جز به سوى او بازگشت و رجوعى نداشته باشد، چنان که درباره حضرت سلیمان و ایوب (ع) فرموده: «نعم العبد إنه أواب؛ بنده خوبى بود زیرا بسیار به ما رجوع مى کرد.» (ص/ 31)


اشاره به معناى رضایت پروردگار از بنده و آثار این رضایت
این بود معناى رضایت پروردگار از بنده خود، و لازمه این مقام که یکى از مقامات عبودیت است که نفس از تمامى مراتب کفر و از اتصاف به فسق پاک باشد چنان که درباره طهارتش از کفر فرموده: «و لا یرضى لعباده الکفر؛ و نمى پسندد کفر را براى بندگان خود.» (زمر/ 7) و درباره طهارتش از فسق فرموده: «فإن الله لا یرضى عن القوم الفاسقین؛ زیرا خدا خوشنود نمى شود از مردم فاسق.» (توبه/ 97) و از آثار این مقام این است که وقتى نفس بنده داراى ذلت عبودیت شد و آنچه را که به چشم و دل خود درک نمود، همه را مملوک خدا و خاضع در برابر او دانست قهرا از او خشنود مى شود. زیرا مى بیند که اگر خدا به او داده آنچه را که داده همانا از فضل و کرمش بوده نه اینکه او از خدا طلبکار و بر خدا واجب و حتم بوده که آن را بدهد. و اگر هم چیزى را از او دریغ داشته و نداده آن هم از روى حکمت بوده. علاوه بر این، خداى تعالى درباره حال بندگان مرضى خود در بهشت فرموده: «لهم ما یشاؤن؛ براى آنان است هر چه که بخواهند.» (نحل/ 31 و فرقان/ 16) و معلوم است که وقتى انسان به هر چه که بخواهد بتواند دسترسى پیدا کند البته راضى خواهد شد. این است منتها درجه سعادت براى آدمى از نظر اینکه بنده است. و لذا خداى تعالى کلام خود را به همین معنا پایان داده و فرموده: «و ذلک الفوز العظیم؛ این است سعادت و رستگارى عظیم.»

رستگارى بزرگ
قلب سلیم و خلوص روان مثالى از صفت سلام و مسطوره اى از صفات پروردگار است. ناگزیر مورد رضایت او بوده، یعنى هم چنانکه ساحت کبریائى به ذات و صفات خود راضى است. به آثار و مثال خود نیز خشنود خواهد بود. و کمال موجود به قابلیت و تمکن آن است. و پس از آنکه قلب سلیم مورد خشنودى پروردگار قرار بگیرد مثالى از قدرت قاهره بوده که هر چه را اراده کند پروردگار آن را خواسته است. و نهایت رشد و کمال بشر به آن است که مثالى از قدرت و مسطوره اى از صفات کامله گردد. این رستگارى ابدى و خلود در سعادت و سیر نامتناهى بشر است. قدرت و شئون زندگى بشر در این جهان عین محدودیت و محکومیت در برابر نظام علل و اسباب است. یعنى بشر براى به کار بردن نیروهاى خود ناگزیر است که از نظام طبع پیروى کند و هرگز کوچکترین تخلفى از آن امکان ناپذیر است.
ولى بر حسب منطق قرآن مانند آیه ی «لهم ما یشاؤن فیها و لدینا مزید؛ هر چه بخواهند در آنجا دارند و پيش ما فزونتر [هم] هست.» (ق/ 35) نظامى که در نشئه رستاخیز و حیات همیشگى بشر فرمانروا است هرگز قابل قیاس با نظام اسباب نیست. و هرگز ظهور قدرت ساکنان قدس وابسته به علل نخواهد بود. بلکه قدرت آنان نامحدود است هر چه را بخواهند به مجرد اراده تحقق می یابد. ولى اذهان محدود بشر ظرفیت و گنجایش فهم بسیارى از حقایق مرموز را ندارند. از جمله درک چنین نظام بهت آورى در محور اراده و در پرتو آن براى همیشه ثابت و برقرار است.
شیخ صدوق در کتاب مصباح الشریعه در آیه یوم ینفع الصادقین صدقهم؛ روزى است كه راستگويان را راستى‏شان سود بخشد.» (مائده/ 119) از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود حقیقت و راستى اقتضا می کند که خداوند بندگان را پاکیزه نماید چنانچه ذکر می نماید از راستى عیسى در روز قیامت و نتیجه راستى بیزارى از آتش جهنم می باشد براى بعضى از افراد امت محمد (ص) و آیه را تلاوت فرمودند و هنگامی که بیان نمود حضرت عیسى بطلان ادعاء و گفتار کذب نصارى را خداوند می فرماید این روز قیامت روزى است که راستگویان از گفتار راست خود بهره مند می شوند.
نیز ضریس از حضرت باقر (ع) در معنى این آیه روایت کرده فرمود زمانى که روز قیامت شد مردم همه زنده شده براى حساب به عرصه محشر وارد و همگى در جد و جهد و تلاش هستند که زودتر خلاص شوند، در عرصه محشر می ایستند و خداوند از فوق عرش چنان بر همه آنها احاطه پیدا می کند که قابل وصف نیست. اولین صدائى که منادى می نماید و تمام خلایق می شنوند آن است که پیغمبر اکرم (ص) را به اسم محمدبن عبدالله بنى قرشى العربى صدا می زنند و پیش می آید آن جناب تا اینکه در طرف راست عرش پروردگار توقف می نماید. پس از آن امیرالمؤمنین على بن أبی طالب را ندا می کنند و آن حضرت در طرف چپ عرش قرار می گیرد بعد امت پیغمبر را صدا می زنند و در طرف چپ على (ع) می ایستند سپس هر یک از انبیاء و امت آنها را ندا می دهند و در طرف چپ عرش می ایستند آنگاه اول کسى را که در موقف سؤال حاضر می کنند قلم است که به صورت آدمى نزد عرش حاضر شده توقف می کند.
خداوند تبارک و تعالى می گوید آیا در لوح آنچه را که به تو وحى و الهام شده نوشتى؟ قلم می گوید بلى اى خداوند تو می دانى که آنچه به من وحى فرموده بودى در لوح نوشتم. خداوند می فرماید شاهد بر صدق مدعایت کیست؟ جواب می دهد پروردگارا آیا غیر از ذات اقدست کسى بر اسرارت اطلاع یافته که شاهد بر آن باشد. خطاب می رسد با این حجت و بیانت رستگار شدى، بعد از قلم لوح به صورت آدمى حضور یافته و در کنار قلم توقف می کند و به او می فرماید آیا قلم آنچه از وحى و الهام باو شده بود بر تو نوشت؟ لوح می گوید آرى و من آنها را به فرشته اسرافیل رسانیدم آنگاه اسرافیل خوانده می شود و آن هم به صورت آدمى آمده و پهلوى لوح و قلم می ایستد خداوند فرماید آیا لوح آنچه را که بر آن نوشته بود به تو رسانید؟ عرض می کند بلى و آن را به فرشته جبرئیل رسانیدم. جبرئیل خوانده می شود و پیش می آید و در کنار اسرافیل می ایستد. به او خطاب می شود که آیا اسرافیل آنچه را باید به تو برساند رسانید؟ می گوید بلى و آنها را به سوى پیغمبرانت رسانیدم و تمام اوامر و نواهى که امر و مقرر شده بود به پیغمبران یکى بعد از دیگرى ابلاغ نمودم و آخرین آنها که وحى و حکمت و دانش و کتاب آسمانى قرآن را به وى رسانیدم. محمدبن عبدالله عربى قرشى حرمى حبیب و دوستت بود.
حضرت باقر (ع) فرمود اول کسى که از فرزندان آدم را براى سؤال بخوانند محمدبن عبدالله (ص) است که خداوند به او جزا می دهد و در آن روز در محضر کبریائى پروردگار مقرب تر و نزدیکتر از آن حضرت کسى نیست و خداوند می فرماید: اى محمد (ص) آیا جبرئیل آنچه وحى شده بود رسانید و به سویت کتاب و حکمت و دانشى که فرستاده بودم آورد؟ گوید بلى مجددا می فرماید گواه تو کیست؟ می گوید ذات مقدس پروردگار شاهد و گواه است و نیز فرشتگان و نیکوکاران امتم گواه و شاهدند که آنچه را به من وحى و ابلاغ شده به بندگان و افراد امت رسانیده ام و اداى رسالت کرده ام و البته گواهى خودت کافى است، آنگاه فرشتگان را براى گواهى بخوانند و گواهى دهند و امت را براى گواهى رسانیدن احکام بخوانند و گواهى دهند. سپس می فرماید: اى محمد (ص) آیا در میان امت به جاى خود کسى را گذاشتى که حکمت و دانش را به پا داشته و قرآن و کتاب مرا تفسیر و بیان کند و در مواقع بروز اختلاف در احکام دین به او مراجعه و پس از تو آن شخص حجت و جانشین من در روى زمین باشد؟ می گوید بلى اى خداوند! من على بن أبی طالب (ع) برادر و وزیر و وصى و بهترین امتم را در زمان حیاتم به خلافت و جانشینى خود نصب کرده و امت را به اطاعت و فرمانبردارى از او ملزم ساخته و از آنها بر این امر بیعت گرفتم و عهد نمودند که او را پیشوا و مقتداى خود بشناسند.
آنگاه على (ع) را بخوانند و به او می فرماید آیا محمد (ص) درباره تو به امت وصیت نمود و براى جانشینى و خلافت تو از آنها عهد و پیمان گرفت و تو را در زمان حیات خود نشانه هدایت خلق قرار داد و آیا تو براى آن مقام ایستادگى و استقامت کردى؟ على (ع) گوید بلى اى پروردگار، محمد (ص) مرا جانشین خود نمود و در زمان حیاتش به خلافت نصب کرد ولى همین که روح او را به سوى خودت قبض فرمودى امت منکر خلافت من شده و مکر و خدعه نمودند و مرا پیروى و تمکین نکرده و کسى که مؤخر بود بر من مقدم داشته و مرا که مقدم بودم مؤخر گذاردند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند و سخنان مرا نشنیده و اطاعت و فرمانبردارى نکردند تا جائیکه ناگزیر به جنگ و جهاد شده و بالاخره در همین راه مرا کشتند.
خداوند می فرماید آیا بعد از خودت حجت و خلیفه در میان امت گذاشتى که رهنماى بندگان در روى زمین باشند و آنها را به سوى دین من هدایت و رهبرى کنند؟ می گوید بلى اى پروردگار حسن فرزندم که فرزند دختر پیغمبرت بود در میان امت به جا گذاشتم، لذا امام حسن (ع) را بخوانند و از او سؤالى را که از على (ع) شده بود بنمایند و بعد از آن یک به یک امامان را خوانده و سؤال می فرمایند و هر کدام حجت و دلیل آورند. مانند حجت پیغمبر اکرم (ص) و خداوند عذر آنها را قبول فرموده و حجت و برهان آنها را می پذیرد و می فرماید این روزى است که نفع می دهد به راستگویان سخنان و گفتار راست آنان پس ضریس راوى حدیث گفت در این جا فرمایشات حضرت باقر (ع) منقطع شد.


Sources :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 6 صفحه 359

  2. سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 5 صفحه 213

  3. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 3 صفحه 213

  4. سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 2 صفحه 281

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116974