اعمال انسانها از نظر پاداش و کیفر در قرآن

اعتقاد به تاثیر اعمال انسان در پیدایش حوادث عمومى به معناى انکار نظام علیت در جهان طبیعت نیست. اگر کسى بگوید: حوادث عمومى و مخصوصا از قبیل سیل ها، و زلزله ها، و بیماریهاى واگیر، و جنگ و جدالها، هر یک براى خود علل طبیعى دارد، عللى که اختصاص به یک قوم و دو قوم ندارد، هر وقت و هر جا آن علل پیدا شد، معلولشان هم پیدا مى شود، چه مردم آنجا صالح باشند و چه طالح، و بنابراین دیگر معنا ندارد پیدایش آنها را به اعمال خوب و بد تعلیل و توجیه کنیم، و اینگونه تعلیلها فرضیه هایى است، دینى که با واقع مطابقت ندارد.
در پاسخ مى گوئیم: این یک اشکال فلسفى است که منافاتى با بحث تفسیرى ما که مربوط است به آنچه از کلام خدا استفاده مى شود ندارد، این اشکال ناشى از بدفهمى و عدم توجه به منطق قرآن است، و اهل قرآن خیال کرده اند اینکه قرآن و اهل آن اعمال نیک و بد مردم را باعث حدوث حوادثى نیک و بد مى دانند، مى خواهند به کلى علل طبیعى را از علیت انداخته، تاثیر آنها را انکار کنند، و یا بگویند همانطور که علل طبیعى علیت دارد، این اعمال هم دارد، در حالى که چنین نیست، اعتقاد به تاثیر افعال که جاى خود دارد، حتى قرآن و اهل آن و بلکه عموم خداپرستان با اثبات صانع نمى خواهند قانون علیت و معلولیت عمومى را انکار کنند، و بگویند آنچه اتفاق مى افتد صرف اتفاق است، و حتى نمى خواهند خداى تعالى را در پدید آمدن حوادث شریک علل طبیعى بدانند، بعضى از حوادث را به علل طبیعى مستند کنند، و بعضى دیگر را به خداى تعالى نسبت دهند. بلکه منظورشان در هر دو مرحله اثبات علتى است در طول علل طبیعى، اثبات عاملى است معنوى، فوق عوامل مادى، مى خواهند بگویند، هم علل طبیعى دست اندر کارند، و هم افعال بندگان و هم خود خداى تعالى.
اما بطور ترتیب، نزدیکترین علت به حدوث حوادث، علل طبیعى است، و باعث بکار افتادن عوامل، رحمت و غضب الهى است، و باعث جلب رحمت و فوران غضب الهى، اعمال نیک و بد انسانها است نظیر نامه نوشتن که یک عمل است، هم به نوک قلم نسبتش مى دهیم، و هم به خود قلم، و هم به دست و پنجه نویسنده و هم به خود او. حال خواهى پرسید: منظور از این حرف چیست؟ مى گوییم همانطور که در بحث از نبوت عامه گفتیم، خداى تعالى که عالم کون را آفرید، و به راه انداخت، انسان را هم به سوى سعادت هستى و کمال زندگیش به راه انداخته، و معلوم است که یکى از مراحل این نوع در مسیرش به سوى سعادت، مرحله عمل او است: که اگر بشر در این مرحله دچار مانعى بشود، که او را از سیر به سوى سعادت متوقف نموده، و مشرف به هلاکت و نابودى سازد، خداى تعالى در مقابل آن مانع چیزى قرار مى دهد تا آن مانع را بر طرف کند، و اگر آن مانع جزئى از همین انسانها است آن جزء فاسد را از بین مى برد، نظیر مزاج بدنى که همواره در جنگ با عوارض و بیماریهایى است، که یا همه بدن و یا عضوى از آن را تهدید مى کند، اگر بتواند آن بیمارى را ریشه کن مى کند، و اگر نتوانست عاجز ماند بدن و یا آن عضو را رها مى کند، تا به کلى از کار بیفتد.
و مشاهده و تجربه این معنا را اثبات کرده، که صانع عالم هر نوع از انواع صنع و تکوین را مجهز به اسلحه دفاع از آفات و فسادهایى کرده که متوجه به سوى او است، و معنا ندارد که تمامى موجودات مسلح به این نوع اسلحه باشند، و تنها نوع و یا فرد انسان از کلیت مستثنا باشد و نیز اثبات کرده که هر موجود نوعى را به دشمنى گرفتار کرده، تا دفاع از خود و دور کردن دشمن وادارش کند به اینکه قواى وجودى خود را به کار بگیرد، و از این راه وجودش کامل شود و به آن غایت و سعادتى که برایش در نظر گرفته شده برسد، وقتى وضع همه موجودات اینطور است، چگونه ممکن است انسان اینطور نباشد، و عالم صنع نسبت به خصوص او بى اعتنایى کرده باشد.
این همان معنایى است که آیه شریفه: «و ما خلقنا السماوات و الأرض و ما بینهما لاعبین* ما خلقناهما إلا بالحق و لکن أکثرهم لا یعلمون؛ ما آسمانها و زمین را و آنچه را که میان آن دو است به بازى نیافریدیم* و ما آن دو را جز به حق خلق نکردیم، و لیکن اکثرشان نمى دانند» (دخان/ 38-39) و نیز آیه شریفه: «و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما باطلا: ذلک ظن الذین کفروا؛ ما آسمان و زمین و ما بین آن دو را باطل نیافریدیم، این پندار کسانى است که کافرند» (ص/ 27)، بر آن دلالت دارند. پس همانطور که یک صنعتگر اگر چیزى را به عنوان سرگرمى و تفریح بسازد، بدون اینکه عنایتى و حاجتى به آن داشته باشد، همین که آن را ساخت ارتباطش با آن قطع مى شود، و دیگر اعتنایى به آن ندارد که چه مى شود و در کدام خاکروبه مى افتد، و فاسد مى شود، و اما اگر چیزى را براى منظورى بسازد، همواره مراقب آن خواهد بود، و آن را زیر نظر مى گیرد، تا اگر خطرى که آن را از صلاحیت به کار بردن در آن منظور ساقط میکند تهدیدش کرد، از آن خطر جلوگیرى کند، و به این منظور اگر صلاح دید از یکى از اجزاى آن که در نتیجه دادنش مؤثر است صرفنظر مى کند، و یا جزئى دیگر به آن اضافه مى کند، و یا اگر دید دیگر منظورش را تامین نمى کند، اوراقش نموده، از نو آن را مى سازد، و صنعت جدیدى درست مى کند.
وضع خلقت آسمانها و زمین و موجودات در آنها که یکى از آنها انسان است نیز چنین است، خداى تعالى آنچه را خلق کرده عبث و بیهوده خلق نکرده، بلکه براى این خلق کرده که به حد کمالش برساند، و دوباره به سوى خودش برگرداند، هم چنان که فرمود: «أفحسبتم أنما خلقناکم عبثا، و أنکم إلینا لا ترجعون؛ آیا پنداشته اید که ما شما را بیهوده آفریدیم، و شما به سوى ما بر نمى گردید؟» (مؤمنون/ 115)، و نیز فرموده: «و أن إلى ربک المنتهى؛ و اینکه نهایت و پایان خلقت به سوى او است» (نجم/ 42). و وقتى وضع بدین قرار باشد، بدیهى است که عنایت الهیه باید شامل انسان نیز بشود، و او را مانند سایر مخلوقاتش به آن غایتى که براى رسیدن به آن غایتش آفریده برساند، و براى رساندنش به آن غایت نخست او را دعوت و ارشاد کند، و سپس امتحان و ابتلا را در کارش اعمال کند، و اگر از این راه هم نشد آن کسى که غایت خلقت در او باطل شده، و دیگر وجودش به آن غایت نمى رسد، و هدایت به دردش نمى خورد، آن کس را هلاک سازد، و این هلاک ساختن خود مایه اتقان در فرد و در نوع است، به سرنوشت امتى خاتمه مى دهد، و دیگران را از شر آن امت راحت مى کند.
هم چنان که فرموده: «و ربک الغنی ذو الرحمة، إن یشأ یذهبکم و یستخلف من بعدکم ما یشاء، کما أنشأکم من ذریة قوم آخرین؛ پروردگار تو بى نیاز، و داراى رحمت است، اگر بخواهد مى تواند همه شما را ببرد، و بعد از شما هر که را که خواست جانشینتان کند، هم چنان که شما را از ذریه اقوامى دیگر پدید آورد» (انعام/ 133)، دقت در جمله ی «و ربک الغنی ذو الرحمة» پروردگار تو بى نیاز و داراى رحمت است، را فراموش نفرمائید. و این سنت یعنى سنت ابتلا و انتقام سنتى ربانى است که در کتاب خود آن را سنتى شکست ناپذیر، و غیر مقهور خوانده، و غالب و منصورش معرفى نموده، فرموده: «و ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم، و یعفوا عن کثیر* و ما أنتم بمعجزین فی الأرض، و ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیر؛ و هر [گونه] مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسيارى درمیگذرد* و شما در زمين درمانده كننده [خدا] نيستيد و جز خدا شما را سرپرست و ياورى نيست» (شوری/ 30-31). و نیز فرموده: «و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین* إنهم لهم المنصورون* و إن جندنا لهم الغالبون؛ و قطعا فرمان ما درباره بندگان فرستاده ما از پيش [چنين] رفته است* كه آنان [بر دشمنان خودشان] حتما پيروز خواهند شد* و سپاه ما هر آينه غالب ‏آيندگانند» (صافات/ 171-173).


Sources :

  1. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج‏ 2 صفحه 275

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/117313