رستاخیز حیوانات

آن روز که طومار کائنات پیچیده شود

از جمله وقایع روز قیامت آن است که حیوانات وحشى نیز به تناسب خودشان محشور و گردهم خواهند آمد و منافات ندارد که حشر آنها سنخ دیگر و مورد ابهام است. آیات سوره تکویر اشارات کوتاه و هیجان انگیز و تکان دهنده اى از حوادث هولناک پایان این جهان، و آغاز رستاخیز را بیان مى کنند که انسان را در عوالم عجیبى سیر مى دهد و مجموعا هشت نشانه از این نشانه ها را بازگو مى کند: نخست مى فرماید: «إذا الشمس کورت؛ در آن هنگام که طومار خورشید درهم پیچیده شود.» (تکویر/ 1) "کورت" از ماده "تکویر" در اصل به معنى پیچیدن و جمع و جور کردن چیزى است (همچون پیچیدن عمامه بر سر) این مطلبى است که از کتب مختلف لغت و تفسیر استفاده مى شود، و گاه آن را به "افکندن" یا "تاریک شدن" چیزى گفته شده، و به نظر مى رسد که این دو معنى نیز بازگشت به همان ریشه اول مى کند.
به هر حال منظور در اینجا پیچیده شدن نور خورشید، و تاریک شدن و جمع شدن حجم آن است. مى دانیم خورشید در حال حاضر کره اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه اى که تمام مواد آن به صورت گاز فشرده اى در آمده و در گرداگردش شعله هاى سوزانى زبانه مى کشد که صدها هزار کیلومتر ارتفاع آنها است! و اگر کره زمین در وسط یکى از این شعله هاى عظیم گرفتار شود در دم خاکستر و تبدیل به مشتى گاز مى شود! ولى در پایان این جهان و در آستانه قیامت این حرارت فرو مى نشیند، و آن شعله ها جمع مى شود، روشنایى آن به خاموشى مى گراید، و از حجم آن کاسته مى شود، و این است معنى "تکویر" و لذا در "لسان العرب" آمده است "کورت الشمس؛ جمع ضوءها و لف کما تلف العمامة: معنى تکویر خورشید این است که نور آن جمع و پیچیده مى شود، همانگونه که عمامه را مى پیچند."
این حقیقتى است که در علم و دانش امروز نیز منعکس است و ثابت خورشید تدریجا رو به تاریکى و خاموشى مى رود. سپس مى افزاید: «و إذا النجوم انکدرت؛ و در آن هنگام که ستارگان بى فروغ گشته و افول کنند.» (تکویر/ 2) "انکدرت" از ماده "انکدار" به معنى "سقوط کردن و پراکنده شدن" است، و از ریشه "کدورت" به معنى "تیرگى و تاریکى" است، و جمع میان هر دو معنى در آیه مورد بحث امکان پذیر است، چرا که در آستانه قیامت ستارگان هم فروغ و روشنایى خود را از دست مى دهند و هم پراکنده مى شوند و سقوط مى کنند و نظام جهان بالا درهم مى ریزد، همانگونه که در آیه 2 سوره انفطار آمده «و إذا الکواکب انتثرت؛ هنگامى که ستارگان فرو ریزند و پراکنده شوند.» و همانگونه که در آیه 8 سوره مرسلات آمده: «فإذا النجوم طمست؛ و هنگامى که ستارگان محو و تاریک شوند.» در سومین نشانه رستاخیز مى فرماید: «و إذا الجبال سیرت؛ و در آن هنگام که کوه ها به حرکت در آیند.» (تکویر/ 3)

فراموشی در قیامت

سپس مى افزاید: «و إذا العشار عطلت؛ و در آن هنگام که با ارزشترین اموال به دست فراموشى سپرده شود.» (تکویر/ 4) "عشار" جمع "عشراء" در اصل به معنى شتر ماده باردارى است که ده ماه بر حمل او گذشته، و در آستانه آوردن بچه است یعنى چیزى نمى گذرد که شتر دیگرى از او متولد مى شود، و شیر فراوان در پستان او ظاهر مى گردد. در آن روز که این آیات نازل گشت چنین شترى با ارزشترین اموال عرب محسوب مى شد. "عطلت" از ماده تعطیل به معنى رها کردن بدون سرپرست و چوپان است. منظور این است شدت هول و وحشت آن روز به قدرى است که هر انسانى نفیسترین اموال خویش را فراموش مى کند.
مرحوم طبرسى در مجمع البیان نقل مى کند که «بعضى "عشار" را به معنى "ابرها" گرفته اند، و "عطلت" به معنى تعطیل شدن باران آنها است، یعنى در آن روز ابرها در آسمان ظاهر مى شود اما نمى بارد (ممکن است این ابرها ناشى از گازهاى مختلف یا ابرهاى اتمى و یا توده هاى گرد و غبار حاصل از متلاشى شدن کوه ها در آستانه قیامت باشد که ابرهایى است بدون باران).» ولى طبرسى مى افزاید: «بعضى گفته اند تفسیر "عشار" به "ابرها" چیزى است که در لغت عرب شناخته نشده.» اما با توجه به مطلبى که طریحى در مجمع البحرین آورده که "عشار" در اصل به معنى شتران باردار است، و سپس به هر باردارى گفته شده ممکن است اطلاق آن بر "ابرها" نیز به خاطر آن باشد که آنها نیز غالبا باردارند، هر چند ابرهایى که در آستانه قیامت در صفحه آسمان ظاهر مى شود باردار نیست (دقت کنید). بعضى نیز "عشار" را به معنى خانه ها یا زمینهاى زراعتى تفسیر کرده اند که در آستانه قیامت تعطیل مى گردد و از ساکنان و زراعت خالى مى شود. ولى تفسیر اول از همه معروفتر است.

همه حیوانات وحشى محشور می شوند

در آیه بعد مى افزاید: «و إذا الوحوش حشرت؛ و در آن هنگام که حیوانات وحشى جمع مى شوند.» (تکویر/ 5) همان حیواناتى که در حال عادى از هم دور بودند، و از یکدیگر مى ترسیدند و فرار مى کردند، ولى شدت وحشت حوادث هولناک آستانه قیامت آن چنان است که اینها را گرد هم جمع مى کند، و همه چیز را فراموش مى کند، گویى مى خواهند با این اجتماعشان از شدت ترس و وحشت خود بکاهند. و به تعبیر دیگر: وقتى آن صحنه هاى هولناک خصائص ویژه حیوانات وحشى را از آنها مى گیرد با انسانها چه مى کند؟!
ولى بسیارى از مفسران معتقدند که آیه فوق اشاره به "حشر حیوانات وحشى" در دادگاه قیامت است که آنها نیز در عالم خود و در حدود آگاهى خویش مسئولیتهایى دارند، و اگر ظلم و ستمى به یکدیگر کرده باشند در آنجا از آنها قصاص مى شود، و این آیه را شبیه آیه 38 سوره انعام مى دانند که مى گوید: «و ما من دابة فی الأرض و لا طائر یطیر بجناحیه إلا أمم أمثالکم ما فرطنا فی الکتاب من شی ء ثم إلى ربهم یحشرون؛ هیچ جنبنده اى در زمین و هیچ پرنده اى که با دو بال خود پرواز مى کند وجود ندارد مگر اینکه امتهایى همانند شما هستند، ما چیزى را در این کتاب فروگذار نکردیم، سپس همگى به سوى پروردگارشان جمع و محشور مى شوند.»
سپس مى افزاید: «و إذا البحار سجرت؛ و در آن هنگام که دریاها بر افروخته شود.» (تکویر/ 6) "سجرت" از ماده "تسجیر" در اصل به معنى بر افروختن و به هیجان آوردن آتش است. و اگر این تعبیر قرآن در گذشته براى مفسران عجیب بود امروز براى ما جاى تعجب نیست، زیرا مى دانیم آب از دو ماده "اکسیژن" و "هیدروژن" ترکیب یافته که هر دو سخت قابل اشتعال است، بعید نیست که در آستانه قیامت آب دریاها چنان تحت فشار قرار گیرد که تجزیه شوند و تبدیل به یکپارچه آتش گردند. بعضى این واژه را به معنى "پر شدن" تفسیر کرده اند، همان گونه که به تنور پر از آتش "مسجر" گفته مى شود، ممکن است زلزله هاى آستانه قیامت و متلاشى شدن کوه ها سبب پر شدن دریاها گردد، و یا سنگهاى آسمانى در آنها فرو ریزد و پر شود و آبهاى متلاطم آن بر صفحه خشکیها جارى گردد و همه چیز را غرق کند.

حشر با همنشینان خود

سپس مى افزاید: «و إذا النفوس زوجت؛ و در آن هنگام که هر کس با همسان خود قرین گردد.» (تکویر/ 7) صالحان با صالحان، و بدکاران با بدکاران، اصحاب الیمین با اصحاب الیمین، و اصحاب الشمال با اصحاب الشمال، بر خلاف این دنیا که همه با هم آمیخته اند، گاه همسایه مؤمن، مشرک است، و گاه همسر صالح، ناصالح ولى در قیامت که یوم الفصل و روز جداییها است این صفوف کاملا از هم جدا مى شوند. در تفسیر این آیه احتمالات دیگرى نیز ذکر شده است از جمله اینکه: ارواح به بدنها بازمى گردند، یا نفوس بهشتى با حوریان تزویج و نفوس جهنمى با شیاطین قرین مى شوند، یا اینکه هر انسانى با دوست و رفیقش قرین مى گردد، بعد از آنکه مرگ میان آنها جدایى افکند، و یا هر انسانى با اعمالش قرین مى شود. ولى تفسیر اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد.
آیه 7 تا 11 سوره واقعه گواه آن است: «و کنتم أزواجا ثلاثة* فأصحاب المیمنة ما أصحاب المیمنة* و أصحاب المشئمة ما أصحاب المشئمة* و السابقون السابقون* أولئک المقربون؛ در آن روز شما به سه گروه تقسیم خواهید شد: نخست اصحاب میمنه هستند چه اصحاب میمنه اى؟ گروه دیگر اصحاب شمال و گروه شومند، و چه گروه شومى؟ و سومین گروه پیشگامان پیشگامند و آنها مقربانند.» در حقیقت این آیه بعد از ذکر شش تحول عظیم که از مقدمات رستاخیز است به نخستین طلیعه آن روز بزرگ یعنى روزى که هر کس با قرین خود همراه مى گردد اشاره مى کند.
در آن روز جانوران وحشى از هر ناحیه گرد هم جمع مى شوند و چنان است که گویى از شدت هراس وحشت پیدا کرده اند و به یکدیگر پناه مى برند، و به آدمیزادگان نزدیک مى شوند بى آن که از آنها بگریزند، یا بعضى از آنها از بعضى دیگر گریزان شوند. چه بزرگ است آن روز بر قلب کاینات! کلمه وحوش جمع وحش است، و این کلمه به معناى حیوانى است که هرگز با انسانها انس نمى گیرد، مانند درندگان و امثال آن. و اما اینکه وحشیان بعد از محشور شدن چه وضعى دارند، و سرانجام کارشان چه مى شود؟ در کلام خداى تعالى و در اخبارى که قابل اعتماد باشد چیزى که از این اسرار پرده بردارد نیامده، بله چه بسا بتوان از آیه سوره انعام آنجا که مى فرماید: «أمم أمثالکم؛ گروه‏هايى مانند شما هستند.» (انعام/ 38) و نیز آنجا که مى فرماید: «ما فرطنا فی الکتاب من شی ء؛ ما هيچ چيزى را در كتاب [لوح محفوظ] فروگذار نكرده ‏ايم.» (انعام/ 38) پاره اى رمزها که فى الجمله وضع را روشن کند استفاده نمود، و آن رموز بر اهل دقت و تدبر پوشیده نیست.
چه بسا بعضى گفته باشند که محشور شدن وحشى ها مربوط به روز قیامت نیست، بلکه از نشانه هاى قبل از قیامت است، و منظور از آن این است که قبل از قیامت (در اثر زلزله هاى پى در پى) همه وحشى ها از بیشه خود بیرون بجهند. حشر بنابراین تفسیر به معنى جمع شدن است، و به گفته اى: حشر به معنى بازگشت به زندگى جانوران از دنیا رفته است تا بنابر تراز شعورى خود در معرض اجراى عدالت قرار گیرند، پس اگر جانور شاخدارى به جانورى بى شاخ آسیب رسانده بود، قصاص بى شاخ از شاخدار گرفته مى شود و سپس با هم مى میرند، و خدا دانا است.
از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است که گفت: «و اما گناهى که بخشیده و آمرزیده نمى شود، ستمگریهاى بندگان خدا نسبت به یکدیگر است. و در آن هنگام که خداوند تبارک و تعالى بر آفریده هاى خود نمایان شد، به جان خود سوگند یاد کرد و گفت: به عزت و جلال خودم سوگند که ستم ستمگرى را حتى اگر کوفتن کف دستى بر کف دست باشد، یا مالشى با کف دستى، یا شاخ زدن جانور شاخدارى به جانور بى شاخ، روا نمى دارم، پس به تقاص بندگان از یکدیگر مى پردازد تا چنان شود که براى هیچ کس مظلمه اى بر جاى نیامد، و آن گاه همگان را براى رسیدگى به حسابهاشان برمى انگیزد.»


Sources :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 350

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 26 صفحه 170

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏17 صفحه 353

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/119071