اشعث بن قیس

اشعث

نام او معدی کرب و کنیه اش ابومحمد، لقبش: اشعث، به معنی «ژولیده موی» که بر اثر رواج آن، کم کم اسمش فراموش شد.
از بزرگان قبیله ی کنده و افراد مشهور در نیمه اول قرن اول هجری که در شمار اصحاب رسول خدا (ص) نام او آمده، ولی بعد از وفات آن حضرت مرد.
پدرش: قیس الاشج بن معدی کرب کندی
مادرش: کبشه، دختر یزید بن شرحبیل بن یزیدبن امرءالقیس بن عمرو المقصور، پادشاه بود. قبیله اش کنده، از اعراب جنوبی عربستان که موقعیت شاخصی داشتند.
اشعث، از بزرگان قبیله کنده که در دوران زندگیش، در بسیاری از حوادث نقش عمده داشته و در بعضی مواقع، خود حضورش، حادثه ساز بوده و به عنوان مهم ترین بازمانده ملوک کنده، در هر حادثه ای، دنبال به دست آوردن موقعیت پیشین اجدادش بود. زیرا ملک داری و فرمانروایی در خاندان او، سابقه ای دیرینه داشت.
در حضرموت، به دنیا آمد و بعدها در کوفه ساکن شد و از اشراف و ثروتمندان آنجا به شمار می آمد آنچنان که داستان هایی در ثروت و دارائیش نقل شده است.
به نقل تاریخ اولین کسی بود که سواره می رفت و دیگران در کنارش پیاده بودند و این خود نشانه ای از فرمانروایی و رفتار پادشاهی بود! در زمان هجرت پیامبر اکرم (ص)، 25 سال داشت. سال نهم قمری، در «سنة الوفود»، همراه دهها نفر (60 الی 70نفر) از بزرگان قبیله اش به مدینه آمد و در حضور پیامبر، اسلام آورد. اما این مسلمانی زیاد طول نکشید و با رحلت آن حضرت، آنها که قبلا هم سرکشی را شروع کرده بودند، از دین خدا برگشتند.

اشعث در زمان خلفا

زمانی که ابوبکر خلیفه شد، «زیادبن لبید بیاضی انصاری» را که قبلا از طرف پیغمبر خدا، والی حضرموت شده بود، مجددا منصوب و از او خواست تا برایش از مردم بیعت بگیرد. اما اشعث از بیعت با ابوبکر امتناع نمود و روی خوش نشان نداد. (ظاهرا اینگونه واکنش، نشان از زیرکی او داشته و گویا در طلب ریاست بوده است.) لذا ابوبکر سپاهی را به فرماندهی زیادبن لبید به جنگ او فرستاد.
وی در این جنگ شکست خورده و با قبیله اش به قلعه ای پناه برد، مسلمانان آنها را محاصره و در تنگنای شدید قرار دادند تا اینکه شبی اشعث درمانده و عاجز، برای خود و تعداد کمی از نزدیکانش (10نفر)، امان گرفت و بقیه سپاهش را با نیرنگ، از امان نامه محروم و به آنها خیانت کرد.
از این رو همه ی قبیله اش کشته و فقط خودش با همان 10 نفر اسیر شده و نزد ابوبکر به مدینه آمدند. وی به ابوبکر قول یاری داد و ابوبکر که او را مردی شجاع و با شهامت دید، درخواستش را پذیرفت و او را عفو کرد و خواهر خود «ام فروه» را که نابینا بود به ازدواج اشعث درآورد. اگرچه بعدا پشیمان شد.

زمان عمربن الخطاب

در جنگ یرموک، قادسیه، مدائن و جلولا، شرکت نمود. زمان عثمان، استاندار آذربایجان گشت و عثمان سالی صدهزار درهم از خراج آنجا را به او واگذار می کرد.
سپس در کوفه اقامت نمود و در آنجا برای خود خانه ای ساخت و هم مسجدی بنا کرد که در چندین روایت آمده که مسجد او از جمله چهار مسجد لعنت شده در کوفه است.

در زمان علی بن ابی طالب (ع)

او در دوران حکومت علی (ع)، همچون «عبدالله بن ابی» در زمان رسول اکرم (ص)، سرکرده ی منافقین بود.
بعد از قتل عثمان و پیوستن مردم به حضرت علی (ع)، او نیز به آن حضرت پیوست. در جنگ صفین در سپاه کوفه آمد، اما خباثت و خودخواهیش، او را به مخالفت با حضرت کشاند، تا اینکه در یکی از روزهای جنگ که عده ی زیادی از دو طرف کشته شده بودند، افراد قبیله اش را جمع کرد و با سخنان فریب دهنده آنها را متزلزل و نابودی عرب را عنوان نمود. همین خبر به گوش معاویه در شام رسید و انگیزه ای شد تا قرآن ها را بر سر نیزه کرده و حضرت علی (ع) را به حکم حکمین بخوانند.
حضرت این مسئله ی حکمین را فقط یک فریب و نیرنگ دانسته و مردم را موعظه بسیار کردند، اما اشعث خائن، با بیست هزار نفر از یارانش نزد ایشان آمد و گفت: «اگر به این حکم، تن ندهی با تو می جنگیم.»
و چون امام (ع)، ناچارا، حکمین را پذیرفت، اشعث، ابوموسی اشعری را که از مخالفین آن حضرت و سابقه مخالفتش در جنگ جمل بر همه روشن بود و در صفین حضور نداشت، به امام (ع) تحمیل کرد. اما پس از چندی، همین مرد منافق با یارانش به حضرت اعتراض نمودند که «چرا حکمین را پذیرفتی؟» که از همین جا، گروه «خوارج» نشأت گرفته و تا آخر حیات حضرت، آزارها، اذیت ها و خون دل های فراوانی به او دادند، و آخرالامر، ابن ملجم مرادی، قاتل آن حضرت از همین گروه، با آگاهی اشعث بن قیس از طرح موضوع یاری او، آن امام همام را شهید کردند، آنچنان که در غالب روایات آمده: در آن روز موعود اشعث، کمی قبل از ورود امام (ع) به مسجد کوفه جمله ای بدین مضمون به ابن ملجم گفت: «قبل از دمیدن صبح، در مقصود خود شتاب کن.»
در مسئله ی ارتباط «ابن ملجم» با «اشعث» نیز گفته شده که او با قبیله ی کنده، یا از طریق تحلیف (سوگند)، یا از طریق خویشاوندی مادری، مربوط بوده و از همین رو، زمانی که ابن ملجم از مصر به کوفه آمد، در خانه اشعث، ساکن شد.
وی در شرایط مختلف، علی (ع) را مورد اهانت و اعتراض قرار می داد، یکبار در زمانی که حضرت در روی منبر سخنرانی می کردند، او اعتراض نمود، که آن جناب درباره اش فرمود: «لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو باد، ای منافق فرزند کافر. سوگند به خدا یکبار کفار تو را اسیر کردند (در زمان جاهلیت که به خونخواهی پدرش جنگیده بود، اما شکست خورده و اسیر شده بود.) و یکبار مسلمانها!! ما نه ثروت و نه شخصیت تو، ننگ این اسارت را از تو دور نکرد.» (نهج البلاغه/ خطبه 19) بنا به نقل تاریخ، وی بعد از شهادت حضرت علی (ع)، به فاصله بسیار کم (40 روز) در سن 63 سالگی مرد.

خاندان و فرزندان

فرزند بزرگش محمد، از همان «ام فروه» خواهر ابوبکر، در دستگیری «حجربن عدی» صحابه علی (ع) شرکت فعال نمود، از امرا و فرماندهان، زیادبن ابوسفیان و ابن زیاد بود، در جریان دستگیری و قتل «مسلم بن عقیل (ع)» و «هانی بن عروه» نیز در واقعه ی عاشورا حضور مؤثر داشت.
قیس، پسر دیگر او، از کسانی بود که امام حسین (ع) را به کوفه دعوت نمود، اما بعد به لشگر شام پیوست و این مکاتبه را انکار کرد. و بعد از شهادت آن حضرت، لباس از تن مبارکش، دزدید.
دخترش جعده، با نیرنگ به همسری امام دوم شیعیان حضرت حسن مجتبی (ع) در آمد، و با فریب معاویه، آن حضرت را شهید نمود.
بعضی مورخین، عبدالرحمن فرزند محمد و نوه ی اشعث را عامل قتل حضرت مسلم و هانی در واقعه عاشورا می دانند.
خاندانش، تا قرن سوم هجری در کوفه، در حوادث سیاسی غالبا به نفع حاکمان، مطرح بوده و همیشه در فریبکاری و نیرنگ بازی مشهور! و زمان امام صادق (ع) که یکی از آنان خواست خدمت آن حضرت برسد، امام (ع) نپذیرفت.


Sources :

  1. دائرة المعارف بزرگ اسلامی

  2. شرح ابن ابی الحدید در نهج البلاغه

  3. سيد مصطفى حسينى دشتى- معارف و معاریف- به نقل از اسدالغابه و بحارالانوار

  4. دائرة المعارف تشیع به نقل از: 1- تنقیح المقال 2- رجال شیخ طوسی

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/119424