لذت و هیجان در موسیقی

لذت بار بودن موسیقی یک امر بدیهی است و نیازی به اثبات و شرح و توصیف ندارد و گاهی این لذت به درجه ای از شدت می رسد که انسان را از خود بی خود می سازد.
برای اثبات این حقیقت که لذت یابی و هدف گیری لذت در حیات معقول یک پدیده تکاملی نیست، نیازی به استدلال و عمل پر و پیچ و خم آن ندارد، زیرا کسی که معنای لذت را که عبارت است از دریافت ملایم از یک موضوع می داند، تردیدی ندارد که این پدیده برای کسانی مطلوب و هدف تلقی می شود که از عظمت شکوفایی نفس انسانی در موقع دریافت و شهود حق و حقیقت، غافل است. آنچه که محصول عالی نفس و درجه کمال آن است وصول به آن عظمت است که نه تنها فوق لذت است، بلکه حتی فوق هدف گیری خود آن عظمت است. ابن سینا بر حق می گوید که:
«الالتفات الی ما تنزه عنه شغل، و الا عتدادس بما هو طوع من النفس عجز و التبجح بزینه الذات من حیث هی الذات و ان کان بالحق تیه و الاقبال بالکلیه علی الحق خلاص؛ توجه و تمایل به آن چه که (انسان سالک) از آن پاک شده است، اشتغال است و اهتمام به آنچه که او را در اختیار نفس قرار بدهد، ناتوانی و بالیدن به آرایش ذات اگر چه به وسیله حق بوده باشد، گمراهی است. و رو آوردن کامل به سوی حق، خلاصی (ازهمه شواغل و موانع وصول به کمال.»
اگر در هنگام احساس لذت، درون خود را مورد توجه دقیق قرار بدهیم، خواهیم دید، آن خوشی درونی است که از نوازش «خود طبیعی» حاصل می گردد، اگر چه لذت معقول بوده باشد، مانند لذت معرفت و لذت احساس وصول به کمال؛ زیرا به هر حال، با وجدان روشن در می یابیم که در هنگام برخورداری از لذت، بعدی از خودخواهی های ما اشباع می گردد و کسانی که رو به حق و حقیقت خالص حرکت می کنند. اصلا دریافتی درباره خود ندارد، چه رسد به اینکه التذاذ آن را هدف قرار بدهند. حتی پس از صعود به قله های کمالات، توجهی به «من کمال یافته» خویشتن ندارند، چه رسد به اینکه از نایل شدن به آن کمال خوشحال باشند.
ممکن است در این مسئله این مطلب به نظر برسد که اگر در هنگام حرکت ها و فعالیت های تکاملی، لذتی وجود نداشته باشد، بدان جهت که درد و انقباض هم در آن حالات وجود ندارد، پس چه حالتی در آن موقع وجود دارد که باعث کشش و فعالیت نفس به سوی هدف های تکاملی می گردد؟ اگر علت عظمت و شایستگی موسیقی را برای ارواح آدمیان، لذت تلقی کنیم، قطعی است که به جهت متهم ساختن انسان به حیوان لذت پرست (هدونیست) او را تا حد جانوران پست، پایین آورده ایم.

این عبارت جاودانی ویکتور هوگو را با کمال دقت بخوانید:
«زندگی انسانی بیش از آن که به نان بسته باشد به ایجاب بسته است. دیدن و نشان دادن کافی نیست، فلسفه باید به منزله یک انرژی باشد، باید عملش و اثرش به کار بهبود جان بشر آید. سقراط باید در آدم وارد شود و مارک اورل به وجود بیاورد، به عبارت دیگر از مرد سعادت، مرد عقل حاصل دارد. مبدل کردن (عدن) به دانشکده علم باید یک اکسیر مقوی باشد، تلذذ؟ چه هدف ناچیز و چه جاه طلبی بی مقداری است! تلذذ، کار جانوران است.»
درست که درباره موسیقی و نوازندگی آن آثار این نوازندگی از نظر فیزیولوژیکی و روانی بر روح انسانی مباحث زیادی تاکنون مطرح شده است، اما بایستی گفت این پدیده بدون تردید چنان که در سطح ظاهر روح انسان تأثیر دارد، هم چنین در صورت غیر عادی در سطح عمیق شخصیت نیز آثاری می گذارد. و نیز جای تردید نیست که موسیقی از آن عواملی است که در درون انسان ها مطابق نمود های درونی آنها عکس العمل هایی را ایجاد می کند و ابداع آهنگ های بسیار عالی از طرف موسیقی دان هایی چه شرقی و چه غربی، مانند بتهون، موزارت، شوپن،گلوک، واگنر، کرکی، هایدن و غیره، یکی از جلوه های با اهمیت مغز انسان بوده، و نبوغ هنری آنان در درجه چشمگیر اثبات می کند، ولی مطلبی که بسیار اهمیت دارد، این است که آیا موسیقی آنچنان که برای ما در حال طبیعی خوشایند بوده و به احتمال بعضی صاحبنظران در حالات غیر طبیعی از نظر روان پزشکی به طور مسکن ضروری به نظر می رسد، در واقع هم چنین است؟ یعنی واقعا موسیقی یکی از بایستگی ها و یا شایستگی های جان ما انسان ها است؟


Sources :

  1. محمدتقی جعفری- موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی- صفحه 82-85

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/210966