نوشته ابوالفضل قاسمی درباره سیدجمال الدین اسدآبادی

برای اینکه اهمیت توجه کردن به تعالیم سید جمال الدین روشن شود، به نقل قسمتی از نوشته ی آقای ابوالفضل قاسمی، نوشته ای بسیار آموزنده و با ارج و تصویرگر، درباره ی سید جمال الدین اسدآبادی، این شرح جالب و نسبتا مبسوط در مقدمه ی کتاب «قصه های استاد» به چاپ رسیده است. در اینجا خلاصه ای، از برخی قسمت های آن نقل می شود:
قائم مقام و امیر کبیر، از زمامداران ملی و ضد استعماری بودند که بی گفتگو، تاریخ هیچگاه خدمات و کوشش های ترقی خواهانه و ملی آنان را فراموش نخواهد کرد، ولی با بینش محدود و در محدوده ی ویژه ای گام بر می داشتند...
لیکن سید یکپارچه شوق و ذوق آتشین پایان ناپذیر و احساسات و عقاید تند بود و در راه یگانگی توده های شرق و مسلمانان اسیر و محو و نیستی استعمار و استبداد، حتی یک لحظه درنگ و آرامش را جایز نمی دانست.
با بینش روشن و گسترده، با اندیشه ی باز و با تمام قدرت و با بهره گیری از هر امکانی می کوشید، عمر سید، همه در کشش و کوشش، همه در راه دستیابی به قدرت های سیاسی، برای نیل به هدف، همه در راه بیداری و هشیاری مردم، همه در اندیشه و کردار بنیاد کانون ها و مجامع حزبی، همه در تشکل مسلمانان، در تحقق دموکراسی و سوسیالیسم، در محور نیروهای اهریمنی فئودالیسم و اتوکراسی و امپریالیسم سپری شد. از این رو می توان او را پیشوایی رزمنده و آشتی ناپذیر با دشمنان اسلام و از قهرمانان دلاور و حق طلب بی مانند شرق دانست... هیچ کس جز سید، در شرق، از دسایس و مقاصد بداندیشانه و بدخواهانه ی غریبان آگاه نبود. زمان او درست هنگام پیاده کردن نقشه های استعماری در شرق و تقسیم چراگاه خاور، از ناف افریقا تا آن سوی ماوراءالنهر، از عثمانی تا اندونزی بود. او با فرزانگی و جهان بینی ویژه ی خود، از ورای زمان ها، روزهایی را می دید که بندهای بردگی بر دست و پای مسلمانان خواهد بود. او می دید که چگونه از پطرزبورغ تا لندن همه ی دشمنان اسلام می کوشند یوغ استعمار و استثمار را بر گردن مسلمانان بگذارند... فعالیت سید در تهران سه جناح را سخت ناراحت می کند: انگلستان، مرتجعان و سنت طلبان آزمند و حکومت گر، منارشیسم ایران. ناصرالدین شاه بر اثر فشار این عوامل و بیم از سخنان انقلابی و تشکل روشنفکران و آزاد اندیشان ایرانی به سید خبر می فرستند: «ایران را ترک کند.» ولی سید بی اعتنا به این پیغام ها، ستاد مبارزات خود را از منزل امین الضرب به حرم شاه عبدالعظیم تغییر می دهد و با شدت وحدت بیشتر، انگلستان و ناصرالدین شاه و رجال بدنام و نادرست و نوکرمآب ایران را مورد حمله قرار می دهد...(تا اینکه) در سرمای سخت زمستان او را تحت الحفظ به جانب خانقین و سرحد عثمانی حرکت دادند... میرزا رضای کرمانی سراسیمه به چپ و راست می دوید، قفا می خورد، ملامت می دید و فریاد می کشید که: مردم این سید است، اولاد پیغمبر شماست، از بزرگان علماست، غیرت کنید...
جای هیچ گفتگو و محل تردید نیست که، گذشته از میل درباریان و دزدان اجتماع که در رأس آنان ناصرالدین شاه قرار داشت، این خواست استعمار بود که سید را از ایران بیرون کردند.
اعتمادالسلطنه، تبعید اسدآبادی را با اعمال سیاست انگلیس می داند. در وقایع غره (روز اول) ذیحجه 1307 (هـ.ق)، با صراحت می نویسد: «به میل انگلیس ها حکم به رفتن او شد». (روزنامه ی «خاطرات اعتمادالسلطنه» ص644-706).
در این موقع سید، با آماده ساختن پیشوایان دینی برای تحریم تنباکو، پایه ی مبارزه ی عظیمی را علیه استعمار به منظور محو یکی از مظاهر استعمار، ضربه ای باشد که در قرن نوزده به پیکر استعمار وارد آمده باشد..
سید، بر خلاف بسیاری از پیشوایان آزادی شرق، به اهمیت کار و صعوبت مبارزه ی خود واقف بود. او می دانست در چه راه دشواری، با آن همه پیچ و خم های فرساینده، گام نهاده است. از این رو، برای اینکه بتواند گام های بلند و تند بردارد، بارهای شخصی و زندگی خود را سبک کرد... به خاطر این مبارزه ی بزرگ تنها می زیست، زن اختیار نکرد... گویند در ابتدای کار سید جامه دانی داشت، ولی بعدها این مختصر اسباب سفر و زندگی را نیز همراه نداشت. به هنگام تبعید او از مصر، یارانش آگاه شدند که جیب سید به کلی خالی است. برای هزینه ی راه پولی برای او تهیه کردند. پیشوای سبکبال و وارسته ی شرق، در پاسخ یارانش می گوید: «شیر هر جا برود طعمه ی خود را می یابد» و حال آنکه بیشتر همفکران او را در کشورهای اسلامی دیده ایم که با اشرافیت زندگی می کردند و وقتی مردند ثروت هنگفتی از خود به جا گذاشتند.
وقتی انسان، رسائل میرزا ملکم خان را می خواند، یک حالت اشمئزاز دست می دهد. چه، می بیند او در اغلب نامه ها درخواست پول می کند و از کم پولی و زندگی فقیرانه ی خود می نالند...
سید، روزنامه نگاری توانا و انقلابی بود. مقالات و نوشته های چون برگ زرین او را از دست یکدیگر می ربودند. نوشته های او در مصر و هند و فرانسه و انگلستان و روسیه و عثمانی، چنان بیدادگران را به هراس می انداخت که با هر تلاشی بود قلم او را می شکستند... روزنامه ی «عروة الوثقا»ی او جهان خفته ی اسلام را بیدار کرد. مقالات او ادامه ی حکومت دیکتاتورها و استعمارطلبان را به خطر انداخت. در مصر عروة الوثقی را در دست هر کسی می دیدند 15 تا 25 لیره جریمه ی نقدی داشت.
میرزا ابوالحسن جلوه، از دانشمندان بزرگ معاصر (با سید)، به ملاقات سید می رود، با او بحث می کند. همه می اندیشند که سید در برابر علم جلوه مجاب خواهد شد. ولی وقتی جلوه بیرون می آید، از او درباره ی دانش و فلسفه و اطلاعات سید و اثر گفتار او می پرسند، پاسخ می دهد: «می روم تا کفنی برای خود تهیه کرده جهاد نمایم.»
سید یک مسلمان حق طلب و زمامدار ضد استعمار بود. در راه آرمان بزرگ خود و یگانگی همه ی مسلمانان (پان اسلامیسم)، با تمام نیرو می کوشید. او یک سازمان دهنده ی کوشا، یک ارگانیزاتور پر کار بود. دیدیم که چگونه با تشکیل «حزب الوطنی»، طبقه ی تحصیل کرده و برگزیده و رنجیده ی مصری را گرد آرود... دو غول استعمارگر شرق و غرب، به اندیشه ها و آرزوهای او شکل داد، تا با تکنیک های سیاسی و بهره گیری از تناقضات و برخوردهای زورمندان جهان و بیداری وجدان پاشای مصر، راجه ی هند، سلطان عثمانی، شاه ایران، امام یمن، بتواند شرق را از خطر بردگی برهاند...
ناصرالدین شاه بیش از همه ی نابکاران از سید می ترسید... ترور ناصرالدین شاه به دست یکی از هواخواهان با ایمان سید، استعمار را بیش از همه ی مستبدان خون آشام شرق به هراس انداخت. (از این رو) به فکر چاره جویی و در حقیقت نابودی سید افتادند. بیشتر نویسندگان و پژوهندگان به درگذشت سید، با نظر تردید می نگرند. اگر گفته ی سید برهان الدین بلخی -یکی از دوستان نزدیک و همراه سید- را درست بدانیم، باید به دست ابوالهدی (صیادی)، مسموم شده باشد. بلخی در این باره می گوید: «روز قبل از وفات سید به دیدنش رفتم، حالش بسیار خوب بود. در اطاق قدم می زد و سیگار برگ می کشید...» پس تا بدانجایی که ما سید جمال الدین اسدآبادی را شناخته ایم، او پیشوایی دانشمند، قهرمانی پر تحرک، سیاستمداری ضد استعماری، دینداری واقع بین، مجاهدی دور از پیرایه و دارای زندگی ساده بود که با تاکتیک های متداول و مترقی زمان خود: مقاله نویسی، سخنرانی، مصاحبه و میتینگ، به جنگ دشمنان می رفت. مردم را بیدار و متشکل می ساخت. در هر جا از مقالات سنگین و سیاسی و سخنان پر احساس او دشمنان در بیم و هراس بودند. تاکنون مقالات دینی و علمی و سخنرانی های اجتماعی و سیاسی زیاد از او طبع و نشر گردیده است...


Sources :

  1. محمدرضا حکیمی- بیدارگران اقالیم قبله- صفحه 44-49

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/211352