سیره ابوطالب عموی پیامبر اکرم

در مروج الذهب آمده است:
در نام «ابوطالب» اختلاف است. برخی ادعا می کنند که نامش «عبدمناف» است و گروهی نیز معتقدند که همان کنیه وی اسم اوست. به دلیل اینکه علی بن ابیطالب (ع) هنگامی که به املاء پیامبر (ص) برای یهودیان خیبر نامه می نوشت، در پایان نامه با اسقاط «الف» ابن بین نام خودش و ابیطالب نوشته است: «و کتب علی بن ابی طالب». پس معلوم می شود که ابوطالب اسم است نه کنیه.
عبدالمطلب سفارش پیامبر (ص) را به ابوطالب، در ضمن شعری چنین بیان کرده است:
او صیت من کنیته بطالب *** با بن الذی قد غاب لیس آئب
من به آن کسی که «طالب» اش کنیه داده ام، درباره پسر آن کسی که رفت و باز نخواهد گشت، به او سفارش کرده ام.
در تاریخ یعقوبی (با تلخیص) آمده است:
عبدالمطلب در وصیت خود، حکومت و امور کعبه را به عهده پسرش «زبیر» قرار داد و سقایت زمزم و سرپرستی رسول خدا (ص) را بر عهده «ابوطالب» نهاد. هنگامی که عبدالمطلب چشم از جهان فرو بست، پیامبر (ص) هشت ساله بود.
و در سیره حلبیه آمده است:
«سقایت» بدین گونه بود که حوضهایی از چرم را کنار دیوار کعبه قرار داده بودند و قبل از حفر زمزم آب گوارا از چاههای دیگر، در ظرفها و مشکها پر کرده و بر پشت شتران می آوردند و در آن حوضها می ریختند، و چه بسا در آن خرما و شیره انگور برای آشامیدن حاجیان در ایام حج قرار می دادند.. این وضع غالبا تا بازگشت حجاج ادامه داشت.
این آب رساندن و پذیرایی از حاجیان پس از «عبدمناف» به پسرش «هاشم». و پس از او به پسرش «عبدالمطلب»، و بعد از درگذشت وی به پسرش «ابوطالب» رسید و او به انجام آن کارها همت گماشت، تا آنگاه که فقر نداری گریبان ابوطالب را گرفت. لذا از برادرش عباس ده هزار درهم تا ایام حج سال دیگر وام گرفت، و همه را در راه آب رساندن به حاجیان، در همان سال به مصرف رسانید.
چون سال دیگر فرا رسید، ابوطالب را چیزی نبود تا بدهی خود را به «عباس» بپردازد، پس به برادرش گفت: «چهارده هزار درهم دیگر به من بده تا سال دیگر همه طلبت را یک جا بپردازم.» عباس به او گفت: «می دهم، اما به این شرط که اگر آن را نپرداختی، از سقایت حجاج چشم بپوشی و آن را به من واگذاری.» ابوطالب پذیرفت. سال بعد هم سر رسید و این بار هم ابوطالب را چیزی نبود تا به برادرش عباس بپردازد. این بود که سقایت را به «عباس» واگذاشت. سقایت بعد از عباس به پسرش «عبدالله» رسید و همینطور در دودمان «عباس بن عبدالمطلب» دست به دست می گردید تا زمان «سفاح» عباسی، که از آن تاریخ به بعد بنی عباس آن را رها کردند.
و در تاریخ یعقوبی آمده است:
علی بن ابیطالب فرمود: «أبی ساد فقیرا، و ما ساد فقیر قبله؛ پدرم در عین فقر و نداری سروری و آقایی کرد، و پیش از او هیچ فقیری به سروری و سیادت نرسیده بود.»
در مروج الذهب آمده است: «ابوطالب بیشتر از همه گذشتگان و هم عصران خود به آفریننده جهان اقرار داشت، و بر این عقیده پابرجا بود، و برای وجود خالق هستی دلیل و برهان می آورد.»


Sources :

  1. علامه سیدمرتضی عسگری- عقاید اسلام در قرآن- صفحه 894-896

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/211420