اصول کلی و زیربنایی ثابت علم

قطعی است که پدیده علم دارای یک عده اصول کلی و زیربنایی است که ثابت بوده و تحول و دگرگونی در ذات آنها راه نمی یابد؛ مانند:
1- پیروی قضیه علمی از حواس طبیعی سالم، تا آنجا که لازم است.
2- کاربرد حواس به جهت محدودیت و مشخصات و شرایط فعالیت آنها، فقط حقیقتی را ارائه می دهد که در حیطه آنها قرار گرفته و به حسب مختصات و شرایطی که وجود دارد نتیجه می دهد. مثلا برای دیدن اشیاء یا شنیدن صداها مقدار فاله و کیفیت اولیه یا عارضی حواس ضرورت دارد و بدین جهت است که نمی توان گفت: واقعیت فی نفسه (شیء برای خود) به وسیله علوم قابل شناخت است.
عده ای می گویند: درست است که نمی توانیم به وسیله حواس طبیعی و مختصات ساختمانی و موضعگیریهای زمانی و فضایی و مکانی خود به اشیا برای خود علم واقعی پیدا کنیم ولی وسایل و ابزار با اهمیت و دقیق که برای گسترش و عمیق ساختن علوم بشری ساخته شده مانند میکروسکوپ، تلسکوپ و غیرذلک، می توانند ما را با واقعیت در ارتباط قرار بدهند.
پاسخ این توهم چنین است: اگرچه این وسایل و ابزار کمکهای بسیار مهمی را در تماس با واقعیات برای ما انجام می دهند، ولی محدودیت و مختصات شناسایی ما را تا صفر تقلیل نمی دهند. از دیدگاه نهایی علم همین ابزار و آلات اگر هم صدها برابر دقیقتر از وضع فعلی پیشرفت کنند، باز واقعیتها را آن چنان که هستند به ما نشان نخواهند داد؛ زیرا ویله هرچه باشد بالاخره برای خود مختصاتی دارد که نمی تواند همه ابعاد واقعیات را ارائه دهد. در این سخن لائوتسه چینی که نیلزبور یکی از بزرگترین فیزیکدانان قرن ما آن را نقل کرده است دقت فرمایید:
ما در نمایشنامه بزرگ وجود هم بازیگریم و هم تماشاگر.
به همین جهت است که بزرگان فلسفه شرق بویژه فلاسفه اسلامی اتفاق نظر دارند که توانایی شناخت حقیقی (حد تام) را نداریم و کار ما انسانها شناخت اشیا یا اخص مختصات آنهاست. صدرالمتألهین شیرازی با کمال صراحت در تعریف فلسفه می گوید: علم به حقایق موجودات به قدر طاقت و توان بشری است.
3- جهان هستی که علم در صدد شناخت آن است واقعیت عینی دارد و ساخته ذهن ما نیست.
4- در علوم غیرانسانی که شامل انواع شناختهای طبیعت و کشف و ساخت و تنظیم صنایع می باشد با قطع نظر از اصل کلی (که ارتباط علمی با واقعیات محض را امکان ناپذیر می داند) هیچ گونه اراده و تمایل و علاقه و اشتیاق انسانی تأثیری ندارد مگر از راه فعالیتهای فوق طبیعی که به جهت عوامل خاص آنها استثنایی محسوب می شوند مانند دعاها. اگرچه چگونگی ارتباط علمی با اشیا بستگی به هدف گیری و اراده و علاقه انسانها دارد، به عنوان مثال: در عالم طبیعت نیروهای بسیار با اهمیتی وجود دارد و بشر می تواند از طرق علمی آن نیروها را بشناسد و آنها را برای تحقق بخشیدن خواسته های خود مورد استفاده قرار بدهد؛ اما اینکه کاربرد این نیروها برای تنظیم و اصلاح زندگی بشر منظور شود و یا برای نابود کردن او این انتخاب به عهده خود انسان است که متأسفانه در راه این انتخاب که بشر از خود نشان می دهد هیچ خردمند انسان شناسی بدون سرافکندگی نمی تواند سخنی بگوید. البته معلوم است که علم در قلمرو حرفه ای خود که از ارزشها بریده می شود و در قلمرو طبیعت و صنایع قرار می گیرد هرگز به ناله های انسانهای آغشته به خون در شهرها و بیابانها و پایمال شدن حقوق ناتوانان توجهی ندارد مگر آن که رسیدگی به حقایق ارزشی باید در دیدگاه علم قرار بگیرد. این حقیقتی است که از دیدگاه ما اثبات شده است.
5- حرکت علمی و اینکه این حرکت در ذات انسان است و بدون آن نه تنها توقف حتمی بلکه لازمه اش برگشت به قهقراست حقیقیتی است بی نیاز از اثبات؛ ولی آنچه که بسیار اهمیت دارد، این است که بهره برداری از واقعیات کشف شده بایستی با مدیریت انسانهای عالم و خردمند و دارای وجدان انسانی و تقوای علمی و متعهد و مؤمن به مسئولیت جانهای آدمیان انجام بگیرد و بدون این مدیریت خودکشی تدریجی همان نتیجه حتمی است که دانشمندان بزرگ دنیا در کنفرانس وانکور کانادا پیش بینی کرده اند.


Sources :

  1. محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 416-418

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/212010