عوامل تعالی و انحطاط جوامع از نظر قرآن

هر مکتب اجتماعی، علی القاعده درباره علل تعالی و ترقی اجتماعها و علل انحطاط و انهدام آنها نظر می دهد. طرز اظهار نظر یک مکتب درباره این مطلب که چه چیزهایی را عامل اساسی ترقی و یا عامل اساسی انحطاط می داند، بیانگر این جهت است که با چه دیدی به جامعه و تاریخ و جنبشهای تکاملی و سیرهای نزولی می نگرد.
در قرآن کریم، بویژه ضمن بیان قصص و حکایات، به این مطلب توجه شده است. اکنون ببینیم قرآن به اصطلاح زیربنایی نظر می دهد یا روبنایی؟ به تعبیر صحیح تر قرآن چه چیزهایی را اساس و زیربنا می داند و چه چیزهایی را روبنا؟ آیا توجهش به عنوان عامل اساسی به مسائل مادی و اقتصادی است و یا به مسائل اعتقادی و اخلاقی و یا به همه با هم بدون آنکه اولویتی قائل گردد؟ در قرآن مجموعا به چهار عامل مؤثر در اعتلاها و انحطاط ها برمی خوریم. به اختصار اشاره می کنیم و می گذریم:

عدالت و بی عدالتی
قرآن این مطلب را در آیات بسیاری منعکس کرده است، از آن جمله است آیه 4 از سوره قصص که به مناسبت آیه استضعاف است می فرماید: «ان فرعون علا فی الارض و جعل أهلها شیعا یستضعف طائفة منهم یذبح أبنائهم و یستحیی نسائهم انه کان من المفسدین؛ همانا فرعون در زمین سربرافراشت و مردم آن را چند فرقه ای کرد. گروهی از آنها را به زبونی می کشید، پسرانشان را سر می برید و زنانشان را زنده می گذاشت. به راستی که وی از فسادکاران بود». در این آیه کریمه پس از آنکه از برتری جویی فرعون که ادعای ربوبیت اعلی داشت و دیگران را به منزله بندگان خود می دانست، و از تفرقه افکنی میان مردم که به عناوین گوناگون میان آنها تبعیض قائل می شد و آنها را در برابر یکدیگر قرار می داد، و از ذلیل ساختن گروه خاصی از مردم کشور خود و کشتن پسران آنها و نگهداشتن زنانشان (به منظور خدمت به فرعون و فرعونیان) یاد می کند، او را به عنوان یکی از تباهگران نام می برد. بدیهی است که جمله «انه کان من المفسدین» اشاره است به اینکه این گونه مظالم اجتماعی، جامعه را از بیخ و بن برمی کند.

اتحاد و تفرق
در سوره آل عمران آیه 103 دستور صریح می دهد که بر مبنای ایمان و گرایش به ریسمان الهی متحد و متفق باشید و از تفرق و تشتت بپرهیزید: «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا واذکروا نعمت الله علیکم إذ کنتم أعداء؛ و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان (یکدیگر) بودید». و پس از این آیه می فرماید مانند پیشینیان که تفرق و اختلاف کردند مباشید. و نزدیک به این آیه است آیه 153 از سوره انعام «و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصکم به لعلکم تتقون؛ و همانا راه راست من همین است، پس از آن پیروی کنید و به راه های (متفرقه) نروید که موجب تفرقه و جدایی از راه او شود. این است آنچه خدا شما را به آن سفارش کرد، باشد که شما پرهیزکار شوید». در سوره انعام آیه 65 می فرماید: «قل هو القادر علی أن یبعث علیکم عذابا من فوقکم أو من تحت أرجلکم أو یلبسکم شیعا و یذیق بعضکم بأس بعض؛ بگو خداوند قادر است از بالا سر یا از زیر پای شما عذاب برانگیزد یا به شما جامه تفرق و گروه گروه شدن بپوشاند و خشونت بعضی از شما را بر بعضی دیگر بچشاند». در سوره انفال آیه 46 می فرماید: «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم؛ با یکدیگر نزاع نکنید که نزاع داخلی سستی می آورد و سستی شما را زایل می کند».

اجرا یا ترک امر به معروف و نهی از منکر
قرآن درباره ضرورت امر به معروف و نهی از منکر بسیار سخن گفته است. از یکی از آیات صریحا استنباط می شود که ترک این فریضه بزرگ در هلاکت و انهدام یک قوم مؤثر است و آن آیه 79 از سوره مائده است که یکی از علل دور افتادن کافران بنی اسرائیل از رحمت خدا را باز نداشتن یکدیگر از منکرات یعنی ترک نهی از منکر ذکر کرده است: «کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون؛ یکدیگر را از ارتکاب منکرات نهی نمی کردند و چه بد می کردند». در روایات معتبر اسلامی راجع به نقش مثبت و منفی امر به معروف و نهی از منکر بسیار سخن رفته است و مجالی برای نقل آنها نیست.

فسق و فجور و فساد اخلاق
در این زمینه نیز آیات بسیاری هست. یک سلسله آیات همانهاست که ترف و مترف بودن را علت هلاکت می شمارد و دیگر اکثر آیاتی که در آنها کلمه ظلم به میان آمده است. در اصطلاح قرآن، ظلم اختصاص ندارد به تجاوز فرد یا گروهی به حقوق فرد یا گروه دیگر، شامل ظلم فرد به نفس خود و شامل ظلم یک قوم به نفس خود نیز می شود. هر فسق و فجور و هر خروج از مسیر درست انسانیت، ظلم است. ظلم در قرآن در حقیقت مفهوم اعمی دارد که هم شامل ظلم به غیر می گردد و هم شامل فسق و فجور و کارهای ضداخلاقی. غالبا مورد استعمال این کلمه مصداق دوم است. آیاتی از قرآن که ظلم به معنی اعم را علت هلاک یک قوم شمرده بسیار زیاد است و از حوصله بحث مختصر ما خارج است. از مجموع این معیارها می توان نظر قرآن را درباره بنیاد جامعه و بنیاد تاریخ به دست آورد. قرآن برای بسیاری از امور که برخی آنها را به اصطلاح روبنا می خوانند، نقش قاطع و تعیین کننده قائل است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- جامعه و تاریخ- صفحه 236-234

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/23379