ابوجحل مسلم بن عوسجه

پیرمردی وفادار از اولین شهدای عاشورا
از اصحاب رسول خدا و علی بن ابیطالب بود. نام پدر و پسرش هر دو عوسجه بود. کنیه اش ابوجحل به معنای مقر زنبوران عسل است. پیرمردی بود از طایفه ی بنی اسد، بسیار شجاع، محدث، فقیه، عابد و زاهد و قاری قرآن و از چهره های درخشان شهر کوفه. در فتوحات اسلامی شرکت داشت، از جمله سال بیستم هجری، به همراه حذیفه یمانی، منطقه ی آذربایجان را فتح کرد. در تمام جنگ های امیرالمؤمنین علی (ع) حضور داشت (جمل، نهروان، صفین) و در ماجرای قیام امام حسین در زمره ی افرادی بود که از کوفه به آن حضرت نامه نوشت و به بیعت خود وفادار ماند. او در کوفه برای رهبری امام حسین (ع) از کوفیان بیعت گرفت! در نهضت مسلم بن عقیل، در رأس گروهی از طایفه ی مذحج و اسد قرار گرفت و مسئول مالی نهضت و تهیه ی سلاح شد. اگرچه جاسوس حکومت ابن زیاد به نام معقل با رفتار منافقانه اش از طریق او، مخفیگاه مسلم بن عقیل را شناسایی کرد!! مسلم بن عوسجه پس از شهادت "مسلم بن عقیل و هانی بن عروه"، مدت ها پنهان شد و بعد با خانواده اش از کوفه فرار کرد و در کربلا خود را به سپاه حسینی رساند.
به نقل برخی مقاتل، او به اتفاق پسرش و حبیب ابن مظاهر اسدی و غلامش از بیراهه به سمت کربلا رفت و شب هشتم محرم خود را به حسین (ع) رساند. ورود آنها چنان شوقی در کاروان حسینی انداخت که حضرت زینب (س) نیز بر آنها درود فرستاد و مسلم و حبیب سخت گریستند. در کربلا مسلم که پیرمردی سالخورده شده بود، در شب عاشورا، آن گاه که امام برای یارانش سخنرانی کرد و از آنها خواست از تاریکی شب استفاده کنند و هر کس می خواهد دنبال کارش برود، او برخاست و عرض کرد: «یابن رسول الله، اگر ما دست از تو برداریم، چگونه در نزد خدای تعالی عذر بخواهیم؟ نه والله، من از شما جدا نمی شوم و رهایتان نمی کنم و دست از یاریتان برنمی دارم تا خداوند بداند که حرمت پیغمبرش را در حق تو رعایت کرده ام». این مطلب، در سلام امام زمان (ع) به مسلم بن عوسجه، تصریح شده و حضرت در توصیف او اضافه میفرماید که تو اولین کسی هستی که جان خویش را ارزانی کرد و اولین شهید از شهیدان خداوندی که پیمان خویش را به انجام رساند، پس به خدای کعبه، رستگار شدی. خداوند به پاس پیشگامی و یاری کردن امامت، پاداش فراوان دهد!
او روز عاشورا، یکی از سرداران لشگر امام بود و پرچم سمت راست سپاه حسین (ع) را در دست داشت. پرچم سمت چپ به دست حبیب ابن مظاهر بود. پس از حمله ی لشگر عمر سعد، مسلم با اجازه از امام خود به میدان رفت و چنین رجز خواند:
ان تسألوا عنی فانی ذولبد *** و ان بیتی فی ذری بنی اسد
فمن بغانی حائد عن الرشد *** و کافر بدین جبار صمد
اگر از من بپرسید که چکاره ام؟ (هرگاه شخصیت مرا بخواهید) گویم دارای شجاعت شیر بیشه ام. در نسب از قبیله بنی اسدم، هرکس به من ستم کنند از حق، منحرف و به خداوند بی نیاز کافر شده است.
چون لشگر عمر سعد توانایی مقابله ی تن به تن با او و دیگر یاران حسین بن علی (ع) را نداشت، عمرو بن حجاج با 4000 سوار به لشگر امام از سمت فرات نزدیک شده و به صورت گروهی حمله کردند. هیاهوی جنگ یک ساعت ادامه یافت و آن قدر سنگباران شد که غبار، تمام آسمان و زمین را فرا گرفت و چشم، چشم را نمی دید. همین که جنگ فروکش کرد و عمرسعد و عمروبن حجاج به لشگرگاه خود برگشتند و غبارها خوابید، دیدند مسلم بن عوسجه نقش زمین شده است. امام حسین (ع) با عجله خود را کنار او رساند و فرمود: «خدا تو را رحمت کند». سپس آیه ای از قرآن تلاوت کرد: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا؛ پس برخی از آنها نذر خود را ادا کرده (به شهادت رسیدند) و برخی از آنها در (همین) انتظارند و هرگز پیمان خود را تغییر ندادند» (احزاب /23). آن گاه حبیب بن مظاهر، دوست دیرینه ی مسلم، خود را به او رساند و گفت: ای مسلم، بسیار بر من سخت است به زمین افتادن و شهادت تو! مژده باد بر تو به بهشت! و مسلم در آخرین لحظه به حبیب سفارش فرزند رسول خدا را کرد و گفت: «تا جان در بدن داری، حسین را تنها مگذار! مبادا دست از یاری او برداری!» همین که مسلم به شهادت رسید، کنیز او با صدای بلند فریاد زد: «واسیداه، یابن عوسجتاه!».
شهادت مسلم آن قدر برای دشمن خوشحال کننده بود که سپاهیان عمر سعد به همدیگر تبریک می گفتند و فریاد می زدند: «مسلم بن عوسجه را کشتیم». یکی از فرماندهان آنها که از کوفیان بود و آن پیر دلاور را به خوبی می شناخت بر سر آنها فریاد زد که وای بر شما، آیا از کشتن او خوشحال هستید؟ به نقل بیشترین منابع تاریخی، قاتلان او مسلم بن عبدالله ضبابی، عبدالرحمن بن خشکاره بجلی، عبدالله ضبابی و به روایتی عمروبن حجاج زبیدی بود. کمیت بن زید اسدی اشعاری در مدح او سروده است.


Sources :

  1. شیخ عباس قمی- نفس المهموم- صفحه 136

  2. سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی- ج1

  3. سید کاظم قزوینی- عاشورا

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/27266