نتایج جدایی دین از سیاست بعد از رحلت پیامبر(ص)

جریان کلى جدا انگارى دین و دنیا، به جدایى روز افزون دین از سایر نهادهاى اجتماعى مى انجامد، نهادهایى هم چون حقوق، سیاست، اقتصاد، آموزش که پایه هاى اصلى ترتیبات زندگى اجتماعى را تشکیل مى داده اند، افرادی چون بازرگان، مسائل دین را به آنچه از دسترس دانش بشرى خارج است، اختصاص می دهند.
بازرگان، معتقد است سیاست، در دسترس دانش است یعنى انسان مى تواند بدون دین، زندگى خود را سیاست کند لذا دین نباید از آن سخن بگوید و اگر هم گفته باشد، طفیلى است و امر آن به دست انسان و دانش اوست. اما واقعیت چیز دیگرى است، حیات و سعادت اخروى انسان در گرو چگونه زیستن او در این دنیاست.
از دیدگاه اسلام، زندگى اخروى هر فرد توسط خود او و در این دنیا ساخته مى شود. قرآن، ارتباط تنگاتنگ و ناگسستنى دنیا و آخرت را، گاه در قالب «چهره انسان در آخرت»، گاه «تجسم اعمال» و گاه در بیان «عینیت پاداش و کیفر اخروى با اعمال دنیا»، بیان فرموده است. هر رفتارى که از انسان در این دنیا سر زند، در زندگى اخروى او مؤثر است و سعادت اخروى آدمى در گرو تصمیمات وى در همین دنیاست.
از این رو نمى توان عملى را یافت که تنها جنبه دنیوى داشته و در حیات آخرت موثر نباشد، و یا عملى که تنها جنبه اخروى داشته و در زندگى دنیا بى تاثیر باشد. از طرفى واضح است که رفتار، عادات و فرهنگ زندگى افراد جامعه تا چه حد متاثر از نوع و اهداف حکومت است. اسلام که عبارت است از آنچه از جانب خداوند توسط نبى اکرم (ص) براى هدایت بشر فرستاده شده است و براى شناخت آن باید به قرآن، سنت و عقل مراجعه کرد و قرآن که اعجازش سند رسالت و آیاتش بى کم و کاست، وحى الهى است، مهمترین مرجع براى شناخت اسلام است، در امر سیاست دخالت دارد. و مراد، این است که حوزه فعالیتهاى حکومتی، از قبیل نحوه تشکیل حکومت، اختیار قانون گذاری و تصمیم گیریهاى حکومتی، چگونگى مشارکت مردم در اداره جامعه، اختصاص اموال حکومتی و ارتباط با دول و ملل بیگانه و مسائلى از این دست که از آن، به حقوق اساسى نیز تعبیر مى شود، جزء تعالیم اسلام است. اسلام نظامی نوین و طرز تفکری جدید و تشکیلاتی تازه عملا به وجود آورد. در عین اینکه مکتبی است اخلاقی و تهذیبی، سیستمی است اجتماعی و سیاسی. اسلام معنی را در ماده، باطن را در ظاهر، آخرت را در دنیا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداری می کند. انحراف خلافت و حکومت از مسیر اصلی خود، دستگاه خلافت را به منزله پوسته بی مغز و قشر بدون لب در آورد. عناوین "یا امیرالمؤمنین" و یا "یا خلیفه رسول الله" و "جهاد فی سبیل الله" و بالاخره حکومت به نام خدا و پیغمبر محفوظ بود اما معنی یعنی تقوا و راستی و عدالت و احسان و محبت و مساوات و حمایت از علوم و معارف در آن وجود نداشت خصوصا در دوره اموی که با علوم و معارف مبارزه می شد و تنها چیزی که ترویج می شد شعر و عادات و آداب جاهلی و مفاخرت به آباء و انساب بود.
اینجا بود که سیاست از دیانت عملا جدا شد یعنی کسانی که حامل و حفظ مواریث معنوی اسلام بودند از سیاست دور ماندند و در کارها نمی توانستند دخالت بکنند و کسانی که زعامت و سیاست اسلامی در اختیار آنها بود از روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها تشریفات ظاهری را از جمعه و جماعت و القاب و اجازه به حکام اجرا می کردند. آخر الامر کار یکسره شد و این تشریفات ظاهری هم از میان رفت و رسما سلطنت ها به شکل قبل از اسلام پدید آمد و روحانیت و دیانت به کلی از سیاست جدا شد. از اینجاست که می توان فهمید بزرگترین ضربتی که بر پیکر اسلام وارد شد از روزی شروع شد که سیاست از دیانت منفک شد. در زمان ابوبکر و عمر اگر چه هنوز سیاست و دیانت تا حدی توأم بود ولی تخم جدایی ایندو از زمان آنها پاشیده شد. کار در زمان خود آنها به آنجا کشید که مکرر عمر اشتباه می کرد و علی (ع) از او رفع اشتباه می نمود ولی اینقدر بود که علی (ع) طرف مشورت مسلم بود. این بود خطر بزرگ بر عالم اسلام، و بزرگترین آرزوی هوا خواهان ترقی اسلام باید توأم شدن سیاست و دیانت باشد. نسبت ایندو با هم نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند.
فلسفه پوست حفظ مغز است. پوست از مغز نیرو می گیرد و برای حفظ مغز است. اهتمام اسلام به امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی یعنی توحید و معارف روحی و اخلاقی و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است. اگر این پوست از این مغز جدا باشد، البته مغز گزند می بیند و پوسته خاصیتی ندارد، باید سوخته و ریخته بشود.
ائمه اطهار همتی که کردند این بود که مواریث معنوی اسلام را حفظ کردند، حساب دستگاه خلافت را از اسلام جدا کردند. اولین کسی که حساب دستگاه خلافت را از اسلام جدا کرد امام حسین بود. قیام امام حسین چنین اثری داشت، فهمانید که اسلام تقوا و خداشناسی و فداکاری و گذشت در راه خداست نه آن چیزی که دستگاه خلافت اموی بپا کرده است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 33-30

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/29079